کلمه جو
صفحه اصلی

matrix


معنی : موطن، رحم، ماتریس، زهدان، بچه دان، جای پیدایش
معانی دیگر : سرچشمه، اصل، مبدا، زادگاه، موجد، زایش گر، زاینده، (در اصل) زهدان، زاقدان، قالب، تپنگ، (صفحه ی گرام و غیره) نسخه ی اصلی، نسخه ی مادر، (کالبد شناسی) بافت زایشی(که ناخن و دندان و غیره می سازد)، ماده ی زمینه ای، ماده ی زایا (ماده ی ناجاندار مانند استخوان که یاخته های زنده در آن جایگزین شده اند)، (الکترونیک: آمیختن چند پیام برای تسهیل در ضبط یا ارسال و جدا سازی آنها هنگام دریافت) شباک، (زمین شناسی - سنگ یا خاک سفت که بلور یا ریگ یا سنگواره در آن جایگزین شده باشد) بوگان، بوگان سنگ، (زبانشناسی) جمله ی درونه دار، (دستور زبان) بند اصلی، جمله ی پایه

انگلیسی به فارسی

ماتریس (ریاضی)


موطن، جای پیدایش


ماتریس، موطن، زهدان، رحم، بچه دان، جای پیدایش


زهدان، رحم، بچه دان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: matrices, matrixes
(1) تعریف: an environment that gives form to or provides for the origin or development of something.
مترادف: birthplace, cradle, womb
مشابه: basis, bosom, fount, hotbed, medium, rise, root, wellspring

- We learn language in the matrix of our particular culture.
[ترجمه ترگمان] ما زبان را در ماتریس فرهنگ خاص خود یاد می گیریم
[ترجمه گوگل] ما زبان ماتریسی فرهنگ خاص ما را یاد می گیریم

(2) تعریف: the formative tissue at the base of fingernails and toenails.
مترادف: quick
مشابه: base, root

(3) تعریف: in geology, the rock or stone in which harder or coarser crystals, rocks, or fossils are embedded.

(4) تعریف: a mold from which casts are made.
مترادف: cast, mold
مشابه: form, frame

(5) تعریف: in computer science, the network of electronic components that translates from one code to another.
مشابه: network, system

• environment in which something develops; formative tissue; form, mold; rectangular array of numerals; soft rock in which harder rocks are embedded; cartilage; (internet) supersystem that includes all the networks and computers that transfer electron
a matrix is the environment in which something such as a society develops and grows; a formal use.
in mathematics, a matrix is a rectangular arrangement of numbers, symbols, or letters, written in rows and columns and use in solving certain problems.
see also matrices.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ماتریس
[سینما] ماتریس
[عمران و معماری] ماتریس - آژند - خمیر دربرگیرنده - کالبد - خمیره - زمینه - ملات
[کامپیوتر] ماتریس - نگاه کنید به آرایه . - ماتریس
[برق و الکترونیک] ماتریس - ماتریس، آرایه 1. شبکه منطقی کامپیوتری که از آرایه مستطیل شکل از فصل مشترکهای پایانه های ورودی /روجی، با دیودها، فیوزها . ضد فیوزها یا سایر عناصر مداری متصل به بعضی از این فصل مشترکها تشکیل می ود این شبکه معمولاً به عنوان رمزگذاری یا رمز گشا به کار برده می شود . 2. بخشی از یک فرستنده تلویزیونی رنگی که سیگنالهای قرمز، سبز و آبی دوربین را به سیگنالهای تفاضل رنگ تبدیل و آنها را با زیر حامل رنگ ترکیب می کند . آن را رمز گذار رنگ یا رمز گشای رنگ نیز می نامند 3. بخشی از گیرنده تلویزیونی رنگی که سیگنالهای تفاضلی رنگ را به سیگنالهای قرمز، سبز و آبی مورد نیاز برای راه اندازی لامپ تصویر رنگی رنگی تبدیل می کند . 4. مجموعه ای از عناصر ریاضی که در سطها و ستونهایی برای حل نوع مشخصی از مسئله ها، مرتب می شوند .
[زمین شناسی] زمینه ماده سنگی ریز دانه تری که فضاهای میان قطعات یا بلورهای بزرگتر موجود در سنگ را پر می کند.
[نساجی] ماتریکس - ماده بین سلولی در لیف پشم
[ریاضیات] ماتریس، آرایه، زهدان، قالب
[معدن] ماتریکس (سنگ شناسی)
[خاک شناسی] ماتریس
[پلیمر] ماتریس(فاز پیوسته رزینی در کامپوزیت)، به جزئی از یک آمیزه پلیمری گفته می شود که از لحاظ ترکیب درصد معمولاً بالاترین مقدار را دارد و بطور کلی پلیمر پایه یا ترکیبی از چند پلیمر را شامل می شود.
[آمار] ماتریس
[آب و خاک] زمینه، ماتریس

مترادف و متضاد

something from which another originates


Synonyms: cast, forge, form, grid, model, mold, origin, pattern, source, womb


موطن (اسم)
home, birthplace, matrix, motherland, fatherland

رحم (اسم)
womb, mercy, compassion, lenity, ruth, matrix, clemency, uterus, pity, compunction

ماتریس (اسم)
matrix

زهدان (اسم)
womb, matrix, uterus

بچه دان (اسم)
womb, matrix, uterus

جای پیدایش (اسم)
matrix

جملات نمونه

understanding is the matrix of peace.

تفاهم موجد صلح است.


1. transposed matrix
ماتریس فرانهاده (ترانسپزه)

2. partition of matrix
قسمت بندی ماتریس

3. trace of matrix
اثر ماتریس

4. elements of a matrix
اجزای ماتریس،بن پاره های ماتریس

5. understanding is the matrix of peace
تفاهم موجد صلح است.

6. Europe is remaking itself politically within the matrix of the European Community.
[ترجمه ترگمان]اروپا خود را از لحاظ سیاسی در ماتریس جامعه اروپایی بازسازی می کند
[ترجمه گوگل]اروپا خود را از لحاظ سیاسی در ماتریس جامعه اروپا بازسازی می کند

7. Rome was the matrix of Western civilization.
[ترجمه مجتبی] رم زادگاه تمدن غرب بود.
[ترجمه ترگمان]رم ماتریس تمدن غربی بود
[ترجمه گوگل]رم ماتریس تمدن غربی بود

8. The fossils lie embedded in a matrix of shale and sandstone.
[ترجمه ترگمان]این فسیل ها در یک ماتریکس سنگ و ماسه سنگی قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]فسیلهای دروغ در ماتریس شیل و ماسه سنگ جاسازی شده اند

9. Unlike the colour printing achieved from multi-ribbon matrix printers the results are really excellent.
[ترجمه ترگمان]بر خلاف چاپ رنگی که از چاپگرهای ماتریس multi بدست آمده، نتایج واقعا عالی هستند
[ترجمه گوگل]بر خلاف چاپ رنگ به دست آمده از چاپگرهای ماتریس چند نوار، نتایج واقعا عالی هستند

10. Dynamic Matrix is expected to post about $ 17 million in revenue in 199
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که در سال ۱۹۹ میلیون دلار درآمد داشته باشد
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که ماتریکس پویا در حدود 199 میلیون دلار درآمد داشته باشد

11. The new product matrix sets out to present complex information with clarity.
[ترجمه ترگمان]ماتریس محصول جدید برای ارایه اطلاعات پیچیده با وضوح مشخص می شود
[ترجمه گوگل]ماتریس محصول جدید برای ارائه اطلاعات پیچیده با وضوح است

12. Some printers combine both daisy-wheel and dot matrix printing elements in one machine.
[ترجمه ترگمان]برخی چاپگرها هم هر دو چرخ و هم عناصر چاپ نقطه ای را در یک ماشین ترکیب می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از چاپگرها هم در عین حال یک عنصر print-wheel و dot matrix dot را ترکیب می کنند

13. The two analyses are combined in a matrix structure as shown in Table
[ترجمه ترگمان]دو تجزیه و تحلیل ها در یک ساختار ماتریس به صورتی که در جدول نشان داده شده است، ترکیب می شوند
[ترجمه گوگل]دو تجزیه و تحلیل در یک ساختار ماتریسی ترکیب شده است که در جدول ذکر شده است

14. The probability matrix is raised to successively higher powers in much the same way.
[ترجمه ترگمان]ماتریس احتمال برای توان های بالاتر به همان طریق افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]ماتریس احتمالی به طور پیوسته قدرت بالاتر به طور یکسان افزایش می یابد

15. Complex and matrix structures are not in evidence in the survey of excellent firms.
[ترجمه ترگمان]ساختارهای پیچیده و پیچیده در بررسی شرکت های برتر موجود نیستند
[ترجمه گوگل]ساختار پیچیده و ماتریس در بررسی شرکت های عالی در شواهد نیست

16. This is known as matrix addressing.
[ترجمه ترگمان]این به عنوان آدرس دهی ماتریس شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این به عنوان آدرس ماتریکس شناخته شده است

پیشنهاد کاربران

matrix ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: بستره
تعریف: محیط و نهشته هایی که دربردارندۀ مواد باستان شناختی است

{زیست شناسی} داخلی ترین فضای میتوکندری ( میتوکندری اندامکی دوغشایی است که در داخلش دو فضا دارد:فضای بین غشایی - ماتریس )

منشاء

[مواد مرکب] ماده ( مایع ) زمینه ای در ساخت کامپوزیت ها

کلمه تخصصی مهندسی مواد و مهندسی پلیمر در علم مواد مرکب ( کامپوزیتها ) با مفهوم : زمینه

رستنگاه

ترکیبی، زمینه

Matre

به کلمه معنی مادر و مادری میده
Mother

maternal:مادری ، مادرانه
Material:جنس ، مواد
Matron:کد بانو
Matrix:رحم ، ماتریس ،
Matrimony; ازدواج


هیچ تو دنیا مثل عشق نیست، الکی خودتون اذیت نکنید. استاد مهران

matrix
مادَریک ، مادَریج ، مادَریز ، مادریج
کالبُدینه
مادریخ ، مادریخت

زمینه، تقویت شونده

بافت زایشی. محل زایش

قالب

عارفین بذیء مرار رب می رب ار م مرا مرار

این لغت معانی خیلی زیادی داره :
۱. چیزی ( مانند موقعیت یا مجموعه ای از شرایط ) که در آن چیز دیگری ایجاد یا شکل می گیرد
۲. چیزی شبیه الگویی از خطوط و فضاها
۳. ظرفی که می تواند با ماده ای پر شود ( مانند فلز خیلی داغ ) و شکل جدیدی به مواد بدهد: قالب
۴. ناحیه ای از بدن انسان که ناخان های دست یا پا شروع به رشد میکنند
۵. سنگی که در آن چیزی سخت ( مانند الماس یا فسیل ) تشکیل شده است
۶. ماتریس ( ریاضیات ) [ماتریس ( به فرانسوی: Matrice ) به آرایشی مستطیلی شکل از اعداد یا عبارات ریاضی که به صورت سطر و ستون شکل یافته گفته می شود. به طوری که می توان گفت که هر ستون یا هر سطر یک ماتریس، یک بردار را تشکیل می دهد. هر یک از عناصر ماتریس دِرایه خوانده می شود. ]
۷. نام فیلمی معروف از هالیوود با بازی کیانو ریوز
۸. اسم

مخرج زنان

شیره , زمینه, درونه

بستر


کلمات دیگر: