معنی : گردش، دور، خم، پیچ، راه پر پیچ و خم، چم اب، پیچ وخم داشتن، مسیر پیچیدهای را طیکردن
معانی دیگر : پرسه زدن، ولگردی کردن، بدون هدف حرکت کردن، از این شاخ به آن شاخ پریدن، پیچ و تاب داشتن، پیچ خوردن (رودخانه یا راه)، پر پیچ و خم بودن، (جمع) پیچاپیچی، پرپیچ و خمی (به ویژه در مورد رود یا جاده)، چام، پرشکوخی، پیچایی، پیچان رود، پیچان راه، رود پیچ، (تزیین) طرح پیچاپیچ، رجوع شود به: labyrinth، پرسه زنی، گردش بدون هدف، رودخانه ی میاندر (در یونان که مسیر پرپیچ و خمی داشت) (maeander هم می نویسند)