کلمه جو
صفحه اصلی

nucleus


معنی : هسته، لب، اساس، مغز
معانی دیگر : مرکز اصلی، هسته مرکزی، درونه، (شیمی) حلقه (ring می گویند)، (کالبد شناسی - دسته ای عصب در مغز یا نخاغ شوکی) پی کلاف، پی دسته، (نجوم - بخش درخشان و مرکزی سر ستاره ی دنباله دار) شهاب سنگ سر، (زیست شناسی) هسته ی یاخته، (گیاه شناسی) هسته ی دانه (به ویژه دانه های نشاسته ای مانند گندم و جو)، (شیمی - فیزیک) هسته ی اتم

انگلیسی به فارسی

هسته، مغز، اساس


هسته، مغز، اساس، لب، هسته مرکزی


هسته، اساس، مغز، لب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: nuclei, nucleuses
(1) تعریف: the central, essential, or highly concentrated part around which other parts are grouped.
مترادف: core, hub
مشابه: center, heart, kernel, marrow, navel, nub, pith, soul

- The harbor became the nucleus of a booming city.
[ترجمه ترگمان] بندر، هسته یک شهر پر رونق شد
[ترجمه گوگل] بندر تبدیل به هسته ای از یک شهر پررونق شد

(2) تعریف: in biology, the part of a cell that controls growth and reproduction.

(3) تعریف: the main or central part of something with potential for further growth and development; kernel.
مترادف: kernel
مشابه: core, embryo, germ, seed

(4) تعریف: the positively charged central part of an atom.

- In fission, the nucleus splits into smaller parts, releasing a great deal of energy.
[ترجمه ترگمان] در شکافت، هسته به بخش های کوچک تر تقسیم می شود و مقدار زیادی انرژی آزاد می کند
[ترجمه گوگل] در تقسیم، هسته به قطعات کوچکتر تقسیم می شود، مقدار زیادی از انرژی را آزاد می کند

• kernel, central and most significant part of a whole; positively charged heart of an atom (physics); core of a cell containing dna and rna (biology); core of the head of a comet (astronomy)
the nucleus of an atom or cell is the central part of it.
the most important and dedicated people in a group can be referred to as its nucleus.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] هسته ؛ جسمی تیره رنگ در داخل سلول که کروموزومها و ژنها در آن قرار دارند .
[شیمی] هسته
[کامپیوتر] اساس، مغز، هسته .
[برق و الکترونیک] هسته
[مهندسی گاز] هسته
[زمین شناسی] هسته هسته کوچک و سنگین اتم که دارای تمام بار مثبت و تمام جرم آن است.
[نساجی] هسته

مترادف و متضاد

هسته (اسم)
atom, core, nucleus, kernel, stone

لب (اسم)
bank, brink, shore, nucleus, lip, cheek, puss

اساس (اسم)
base, ground, basis, root, nucleus, element, foundation, cornerstone, bedrock, fabric, grass roots, fundament, groundsel, groundwork

مغز (اسم)
brain, nucleus, kernel, marrow, pith, pate, encephalon, pericranium, gray matter

core; basis for something’s


Synonyms: beginning bud, center, crux, embryo, focus, foundation, germ, heart, hub, kernel, matter, nub, pivot, premise, principle, seed, spark


Antonyms: exterior, exteriority, outside


جملات نمونه

1. the nucleus of a library
مرکز اصلی کتابخانه

2. the nucleus of an atom
هسته ی اتم

3. the naphthalene nucleus
حلقه ی نفتالین

4. a five-man committe formed the nucleus of the party
یک کمیته ی پنج نفره هسته اصلی حزب را تشکیل می داد.

5. atomic nuclei are fused to form a heavier nucleus
برای تشکیل هسته ی سنگین تر هسته های اتم را همجوش می کنند.

6. The nucleus of an atom consists of neutrons, protons and other particles.
[ترجمه ترگمان]هسته یک اتم متشکل از نوترون ها، پروتون ها و ذرات دیگر است
[ترجمه گوگل]هسته اتم شامل نوترون، پروتون و ذرات دیگر است

7. These books are regarded as the nucleus of the library.
[ترجمه ترگمان]این کتاب ها به عنوان هسته کتابخانه تلقی می شوند
[ترجمه گوگل]این کتاب ها به عنوان هسته کتابخانه در نظر گرفته شده است

8. DNA is stored in the nucleus of a cell.
[ترجمه ترگمان]DNA در هسته سلول نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]DNA در هسته سلول ذخیره می شود

9. Neutrons and protons are bound together in the nucleus of an atom.
[ترجمه ترگمان]پروتون ها و پروتون ها در هسته یک اتم به هم متصل می شوند
[ترجمه گوگل]نوترون ها و پروتون ها در هسته اتم با یکدیگر همپوشانی دارند

10. These young people formed the nucleus of the club.
[ترجمه ترگمان]این جوانان هسته این باشگاه را تشکیل دادند
[ترجمه گوگل]این جوانان هسته اصلی باشگاه را تشکیل دادند

11. The Civic Movement could be the nucleus of a centrist party of the future.
[ترجمه ترگمان]جنبش مدنی می تواند هسته یک حزب میانه رو در آینده باشد
[ترجمه گوگل]جنبش مدنی می تواند هسته حزب مرکزی آینده باشد

12. the protoplasm of a cell nucleus.
[ترجمه ترگمان]the سلولی یک هسته
[ترجمه گوگل]پروتوپلاسم هسته سلولی

13. Alexander's new gaol remains the nucleus of Maidstone Prison today.
[ترجمه ترگمان]زندان جدید الکساندر، امروزه هسته زندان Maidstone باقی مانده است
[ترجمه گوگل]گناه جدید الکساندر امروز هسته ای از زندان میادون است

14. The small nucleus of ex-service officers naturally guarded their job closely.
[ترجمه ترگمان]هسته های کوچک افسران سابق خدمات به طور طبیعی از کار خود محافظت می کنند
[ترجمه گوگل]هسته کوچکی از افسران سابق به طور طبیعی کار خود را نزدیک انجام دادند

the nucleus of an atom

هسته‌ی اتم


A five-man committe formed the nucleus of the party.

یک کمیته‌ی پنج نفره هسته‌ی اصلی حزب را تشکیل می‌داد.


the naphthalene nucleus

حلقه‌ی نفتالین


پیشنهاد کاربران

nucleus ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: تودۀ عصبی
تعریف: گروهی از پی یاخته ها که عموماً در دستگاه عصبی مرکزی قرار دارند و با بافه های یک عصب خاص ارتباط مستقیم دارند|||متـ . پی توده


کلمات دیگر: