کلمه جو
صفحه اصلی

overhead


معنی : مخارج کلی، هوایی، بالا، فوقانی، بالاسری، در بالای سر، بالا
معانی دیگر : (عمل کننده یا واقع در) بالای سر، فراز، روی سقف، (بازرگانی) هزینه های سربار، هزینه های بالاسری (مانند هزینه ی برق و آب و بیمه و اجاره و مالیات)، بالاسری ها، وابسته به بالاسری ها، هزینه ی غیر تولیدی، هزینه ی سرشکن شده، در بالا، در هوا، فرازین، آسمان، (نیروی دریایی) سقف کابین، طاق اتاق کشتی، سرجمع، عمران : هزینه سربار

انگلیسی به فارسی

در بالای سر، مخارج کلی، بالا، هوایی، بالاسری، فوقانی


بالا، در بالای سر، مخارج کلی، سرجمع


بالاسری، هوایی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: at any height directly or generally above the head.
متضاد: underfoot
مشابه: above, aloft, high, over

- a flock of geese flew overhead
[ترجمه ترگمان] یک دسته غاز بالای سرشان پرواز کردند
[ترجمه گوگل] گله ای از غازها سرازیر می شود
صفت ( adjective )
(1) تعریف: located or installed above head level, as in the ceiling.

- overhead wiring
[ترجمه ترگمان] سیم های بالای سر
[ترجمه گوگل] سیم کشی سربار
- an overhead skylight
[ترجمه فاطمه عبدی] یک پنجره سقفی
[ترجمه ترگمان] سقفی بالای سرم دیده می شد
[ترجمه گوگل] یک سقف سرپوشیده

(2) تعریف: of or pertaining to general operating expenses such as rent.
اسم ( noun )
(1) تعریف: the general expenses of a business, excluding materials, cost of goods for sale, and labor.
مترادف: expense
مشابه: cost, disbursement, fat, liability, outlay

(2) تعریف: something located above head level.
مشابه: above

• general expenses; manufacturing and business expenses; information which is attached to a message on a network in order to ensure error-free transmission to the correct destination (computers)
of general expenses; general; positioned or directed over the head
from above; above; over the head; in the sky
if something is overhead, it is above you or above the place you are talking about.
the overheads of a business are its regular and essential expenses, such as rent or telephone charges.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] سربار
[شیمی] سر ستون
[سینما] پروژکتور اورهد - پروژکتور - بالاسری
[کامپیوتر] بالاسری، مقدار پردازش مورد نیاز برای اتمام یک کار معین .
[مهندسی گاز] بالا، بالاسری، مخارج کلی
[صنعت] سرجمع، بالاسری
[ریاضیات] سرانه

مترادف و متضاد

مخارج کلی (اسم)
overhead

هوایی (صفت)
aerial, overhead, atmospheric, pneumatic, airy, aerobic

بالا (صفت)
upper, overhead

فوقانی (صفت)
over, upper, top, head, overhead, dorsal

بالاسری (صفت)
overhead

در بالای سر (قید)
overhead

بالا (قید)
up, atop, overhead, aloft

up above


Synonyms: above, aerial, aloft, atop, hanging, in the sky, on high, over, overhanging, roof, skyward, upper, upward


Antonyms: below, underfoot


general, continuing costs of operation


Synonyms: budget, burden, cost, depreciation, expense, expenses, insurance, outlay, rent, upkeep, utilities


جملات نمونه

1. overhead cables are more dangerous than underground cables
کابل های هوایی از کابل های زیرزمینی خطرناک ترند.

2. overhead costs are relatively independent of the rate of production
هزینه ی بالاسری نسبتا از میزان تولید مستقل می باشند.

3. an overhead bridge for pedestrians
پل هوایی برای عابر پیاده

4. an overhead garage door
در گاراژ که در بالا تا و جمع می شود،در بالارو گاراژ

5. an overhead light
چراغ سقفی،چراغ بالای سر

6. eagles were circling overhead looking for prey
عقاب ها در آسمان چرخ می زدند و دنبال طعمه می گشتند.

7. a propeller airplane droned overhead
هواپیمای پروانه دار در هوا زر زر می کرد.

8. the scream of jets overhead
صفیر هواپیماهای جت در بالای سر

9. i was looking at the stars overhead
به ستارگان بالای سرم نگاه می کردم.

10. please put your carry-on luggage either under your seat or in the overhead compartment
لطفا چمدان های (کوچک) خود را یا زیر صندلی یا در اشکاف بالاسر قرار دهید.

11. A plane trailing a banner was circling overhead.
[ترجمه ترگمان]یک هواپیما که یک بیرق را دنبال می کرد بالای سرشان می چرخید
[ترجمه گوگل]یک هواپیما که یک پرچم عقب نشسته بود، سربار بود

12. The plane roared overhead and went into a nosedive.
[ترجمه ترگمان]هواپیما از بالای سرم فریاد زد و به سمت در رفت
[ترجمه گوگل]هواپیما سر و صدا سر و صدا کرد و رفت

13. A plane flew overhead.
[ترجمه ترگمان]هواپیما از بالای سر ما پرواز کرد
[ترجمه گوگل]یک هواپیما پرواز کرد

14. A flock of geese flew overhead.
[ترجمه ترگمان]یک دسته غاز بالای سرشان پرواز کردند
[ترجمه گوگل]گله ای از غازها سرازیر شد

15. An aeroplane was circling round far overhead.
[ترجمه ترگمان]هواپیما دور بالای سرم می چرخید
[ترجمه گوگل]یک هواپیما در سرتاسر غار چرخید

16. The overhead lights flickered momentarily.
[ترجمه ترگمان]چراغ های بالای سرشان لحظه ای سوسو می زد
[ترجمه گوگل]چراغهای بالای سرش لحظه لحظه ای را لرزاند

Overhead cables are more dangerous than underground cables.

کابل‌های هوایی از کابل‌های زیرزمینی خطرناک‌ترند.


an overhead bridge for pedestrians

پل هوایی برای عابر پیاده


Overhead costs are relatively independent of the rate of production.

هزینه‌ی بالاسری نسبتاً از میزان تولید مستقل می‌باشند.


an overhead garage door

در گاراژ که در بالا تا و جمع می‌شود، در بالارو گاراژ


an overhead light

چراغ سقفی، چراغ بالای سر


I was looking at the stars overhead.

به ستارگان بالای سرم نگاه می‌کردم.


پیشنهاد کاربران

سربار

سربالا ، بر فراز ، رو سر ، رو سری

منابع مورد نیاز ( زمان پردازش، حافظه، پهنای باند و. . ) برای انجام یک فرآیند

بخش فوقانی، بالای

هزینه های جاری

عیب
مثال:
The overhead of the proposed topology may rely on the increased area occupation due to resistors
عیب ساختار پیشنهادی می تواند افزایش مساحت مصرفی ناشی از مقاومت ها باشد.

هزینه های اضافی

برگردون ( فوتبال )

overhead ( مدیریت پروژه )
واژه مصوب: بالاسری
تعریف: هزینه هایی در انجام عملیات یا کسب وکار که مستقیماً به محصول یا خدمت مشخصی نسبت داده نمی شود


کلمات دیگر: