1. binary operation
عمل دوتایی
2. the operation of a large household
اداره کردن یک خانواده ی بزرگ
3. the operation of the holy ghost on humans
تاثیر روح القدس بر انسان ها
4. the operation of this drug
اثر این دارو
5. the operation to transplant a heart is now fairly common
جراحی پیوند قلب اکنون نسبتا عادی است.
6. in operation
1- در حال کار کردن،دایر،به راه،مشغول تولید 2- دارای اعتبار قانونی،لازم الاجرا،به قوت خود باقی،موثر،کارا،کاری
7. a bootstrap operation for the neighborhood
طرحی که توسط خود اهالی محله انجام می شود
8. an eye operation
(جراحی) عمل چشم
9. mode of operation
شیوه ی کارکرد
10. a salvage operation
عملیات نجات،کار برای نجات آنچه که باقی مانده است
11. to put into operation
به کار انداختن
12. division is the inverse operation of multiplication
تقسیم،عمل مقابل (واروی) ضرب است.
13. the factory has been in operation for a year
یک سال است که کارخانه مشغول کار است.
14. an elderly gentleman who has had a cataract operation
مرد پیری که تحت عمل جراحی آب مروارید قرار گرفته است.
15. practice until you can go through the whole operation without thinking
تمرین کن تا وقتی که بتوانی بدون فکر کردن همه ی عملیات را انجام بدهی.
16. she was keyed up over the prospect of an operation
عمل جراحی در آینده او را نگران کرده بود.
17. a first-year medical student is not qualified to perform a surgical operation
دانشجوی سال اول پزشکی صلاحیت انجام عمل جراحی را ندارد.
18. The young nurse was assisting at her first operation.
[ترجمه ترگمان]پرستار جوان در اولین عمل به او کمک می کرد
[ترجمه گوگل]پرستار جوان در اولین عملیاتش کمک می کرد
19. The most recent operation restored his sight .
[ترجمه ترگمان]آخرین عملیات او را به حالت عادی برگرداند
[ترجمه گوگل]آخرین عملیات، چشم او را بازسازی کرد
20. Mr. Jones is very ill and needs an operation.
[ترجمه ترگمان]آقای جونز خیلی مریضه و به یه عمل احتیاج داره
[ترجمه گوگل]آقای جونز بسیار بیمار است و نیاز به یک عملیات دارد
21. She's going to need an operation on her ankle.
[ترجمه ترگمان] اون به یه عمل روی قوزک پاش نیاز داره
[ترجمه گوگل]او قصد دارد به یک عملیات در مچ پا کمک کند
22. I had the operation on the recommendation of my doctor.
[ترجمه ترگمان]من عمل رو به توصیه دکتر انجام دادم
[ترجمه گوگل]من این عمل را بر اساس توصیه دکتر من انجام دادم
23. The operation was only partially successful.
[ترجمه ترگمان]این عملیات تنها تا اندازه ای موفقیت آمیز بود
[ترجمه گوگل]این عملیات تنها تا حدی موفقیت آمیز بود
24. The operation has a fifty-fifty chance of success.
[ترجمه ترگمان]این عملیات پنجاه و پنجاه شانس موفقیت دارد
[ترجمه گوگل]این عملیات پنجاه و پنجاه فرصت موفقیت است
25. They had doped the patient heavily before the operation.
[ترجمه ترگمان]آن ها بیمار را به سختی قبل از عمل تحریک کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از عملیات بیمار را به شدت دود کردند
26. He had an operation last year to widen a heart artery.
[ترجمه ترگمان]اون سال پیش یه عمل جراحی رو انجام داده بود که یه شریان قلب رو گسترش بده
[ترجمه گوگل]او در سال گذشته یک عمل جراحی برای گسترش عروق قلب داشت