کلمه جو
صفحه اصلی

utterly


معنی : کاملا، بکلی، جمعا، مطلقا
معانی دیگر : مطلقا، کاملا، بکلی

انگلیسی به فارسی

مطلقا، به کلی، کاملاً، تمامی، سراپا


کاملا، مطلقا، بکلی، جمعا


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: to a complete or total extent or degree; absolutely.
مشابه: absolutely, altogether, dead, deadly, downright, flat, outright, stark, stiff

- We had to admit that we were utterly lost.
[ترجمه ترگمان] باید اعتراف می کردیم که کاملا از دست رفته بودیم
[ترجمه گوگل] ما مجبور شدیم اعتراف کنیم که کاملا از دست دادیم
- They defeated us utterly.
[ترجمه ترگمان] آن ها ما را به کلی شکست دادند
[ترجمه گوگل] آنها به طور کامل ما را شکست دادند

• thoroughly, entirely, completely, totally

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] مطلقا، کاملا، بکلی

مترادف و متضاد

کاملا (قید)
outright, exactly, altogether, quite, smack, whole-hog, wholly, fully, entirely, totally, thru, in toto, teetotally, hand-and-foot, utterly, scot and lot, soundly, throughly

بکلی (قید)
sheer, exactly, quite, throughout, utterly

جمعا (قید)
wholly, totally, utterly

مطلقا (قید)
utterly

completely


Synonyms: absolutely, all, all in all, altogether, entirely, exactly, extremely, fully, in toto, just, perfectly, plumb, purely, quite, thoroughly, totally, to the core, to the nth degree, well, wholly


Antonyms: incompletely, uncertain


جملات نمونه

1. utterly possessed by her charm, he proposed marriage
چون کاملا تحت تاثیر زیبایی او قرار گرفته بود پیشنهاد ازدواج کرد.

2. he utterly disregarded the rules
او اصلا قوانین را رعایت نمی کرد.

3. slavery was utterly repugnant to him
برای او بردگی کاملا نفرت انگیز بود.

4. this is utterly impossible
این کاملا غیر ممکن است.

5. he found himself utterly broke
او دریافت که یک غاز ندارد.

6. o, you who are utterly despairing . . .
ای که مایوس از همه سویی . . .

7. after reaching kollakchal i was utterly pooped
پس از رسیدن به کلک چال دیگر اصلا رمق نداشتم.

8. they dismissed this plan as utterly impractical
آنان این نقشه را به خاطر اینکه کاملا غیرعملی است رد کردند.

9. the death of my father left me utterly disconsolate
مرگ پدرم مرا عمیقا سوگمند کرد.

10. his behavior toward his wife and children was utterly odious
رفتار او با زن و فرزندانش کاملا نفرت انگیز بود.

11. I was utterly ravished by the way she smiled.
[ترجمه ترگمان]به طوری که او لبخند می زد به کلی از دست رفته بودم
[ترجمه گوگل]به طریقی که او لبخند زد، من کاملا از بین رفتم

12. He was utterly dumbfounded at the bad news.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر بد، مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت در خبر بد بدبین شده بود

13. The rebels must be utterly brought under before there will be peace in the country.
[ترجمه ترگمان]شورشیان باید تا قبل از اینکه در کشور صلح برقرار شود، به شدت تحت فشار قرار گیرند
[ترجمه گوگل]شورشیان باید قبل از اینکه صلح در این کشور برقرار شود، زیر پا گذاشته شود

14. I am utterly opposed to any form of terrorism.
[ترجمه ترگمان]من کاملا با هر نوع تروریسم مخالف هستم
[ترجمه گوگل]من کاملا با هر نوع تروریسم مخالفم

15. He dropped into an armchair,utterly worn out.
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی راحت افتاد که کام لا فرسوده شده بود
[ترجمه گوگل]او به صندلی افتاد، کاملا فرسوده شد

16. He utterly repudiated my offer of friendship.
[ترجمه ترگمان]او لا ید گیت پیشنهاد دوستی من را رد کرد
[ترجمه گوگل]او به طور کامل پیشنهاد من دوستی را رد کرد

17. Everything about the country seemed utterly different from what I'd experienced before.
[ترجمه ترگمان]همه چیز در مورد کشور کاملا با آنچه قبلا تجربه کرده بودم فرق داشت
[ترجمه گوگل]همه چیز در مورد کشور به نظر می رسید کاملا متفاوت از آنچه من قبل از آن تجربه کردم

18. The damage it would cause makes the idea utterly impracticable.
[ترجمه ترگمان]خسارتی که موجب می شود این فکر به کلی غیرممکن است
[ترجمه گوگل]آسیب آن باعث می شود که این ایده کاملا غیرممکن باشد

پیشنهاد کاربران

سراسر سراپا یکسره یکپارچه

Totally

in an utter manner; completely : absolutely
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎


کلمات دیگر: