کلمه جو
صفحه اصلی

vibrate


معنی : لرزیدن، نوسان کردن، تکان خوردن، جنبیدن، ارتعاش داشتن، مرتعش کردن، تموج داشتن
معانی دیگر : نواندن، شیواندن، لرزاندن، به لرزه درآوردن، مرتعش شدن، نویدن، شیویدن، به لرزه درآمدن، ترنگیدن، مردد بودن، دودل بودن، تردید داشتن، شور و هیجان داشتن، جنب و جوش داشتن، پر جوش و خروش بودن، پویان بودن، رجوع شود به: oscillate

انگلیسی به فارسی

ارتعاش داشتن، جنبیدن، نوسان کردن، لرزیدن، تکان خوردن


ارتعاش، جنبیدن، ارتعاش داشتن، لرزیدن، تموج داشتن، مرتعش کردن، نوسان کردن، تکان خوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vibrates, vibrating, vibrated
(1) تعریف: to move back and forth very rapidly and steadily; oscillate.
مترادف: pulsate, tremble
مشابه: flutter, oscillate, palpitate, pulse, quiver, shake, vacillate, wave

- The floor up here vibrates when the band practices downstairs.
[ترجمه مینا] هر وقت گروه موزیک طبقه پایین ما تمرین موسیقی می کنند، این واحد هم شروع به لرزیدن می کند.
[ترجمه ترگمان] در طبقه پایین است که در طبقه پایین تمرین می کند
[ترجمه گوگل] این طبقه در اینجا ارتعاش می کند وقتی که گروه در طبقه پایین فعالیت می کند
- You can see how the guitar string vibrates.
[ترجمه ترگمان] می تونی ببینی که سیم های گیتار چجوری داره تکون می خوره
[ترجمه گوگل] شما می توانید ببینید که رشته گیتار ارتعاش می دهد

(2) تعریف: to quiver, as sound; resonate or resound.
مترادف: quaver, resonate, reverberate, throb, tremble, trill, waver, wobble
مشابه: pulsate, quiver, resound, ring

- Sound that vibrates quickly through the air has a higher pitch.
[ترجمه ترگمان] صدایی که به سرعت از طریق هوا پخش می شود، گام بالاتری دارد
[ترجمه گوگل] صدایی که به سرعت از طریق هوا ارتعاش می کند، دارای زمین بالاتر است

(3) تعریف: to be stirred with emotion or excitement; thrill; tingle.
مترادف: shiver, shudder, thrill, tingle, tremble, twitter
مشابه: palpitate, pulse, quake

- Her whole being vibrated as the great tenor took the stage.
[ترجمه ترگمان] وقتی که این صدای بم سکو را شنید، تمام وجودش به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل] تمام وقت او به عنوان تنور بزرگ در زمان مرحله لرزان شد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: vibratingly (adv.)
(1) تعریف: to cause to move back and forth very rapidly and steadily.
مترادف: shake, wave
مشابه: agitate, flutter, wiggle

- Sound waves vibrate the diaphragm in a microphone.
[ترجمه ترگمان] امواج صوتی دیافراگم را در یک میکروفون نوسان می دهند
[ترجمه گوگل] امواج صوتی دیافراگم را در میکروفون لرزانده است

(2) تعریف: to cause to resound.
مترادف: resonate, trill
مشابه: quaver, resound

(3) تعریف: to cause to quiver.
مترادف: quiver, shake
مشابه: flutter, shiver

• move back and forth rapidly, oscillate; experience a pulsation, tremble; make a sound by vibrating, resonate; be stirred by a moment of deep emotion
when something vibrates, it shakes with repeated small, quick movements.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ارتعاش کردن - ارتعاش داشتن - مرتعش بودن
[مهندسی گاز] نوسان کردن
[ریاضیات] ارتعاش کردن، ارتعاش داشتن

مترادف و متضاد

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

نوسان کردن (فعل)
swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver

تکان خوردن (فعل)
shake, wag, scud, vibrate, quake, hotch, jolt, jounce

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

ارتعاش داشتن (فعل)
vibrate, quaver

مرتعش کردن (فعل)
shudder, shiver, vibrate

تموج داشتن (فعل)
vibrate, undulate

shake, quiver


Synonyms: beat, echo, fluctuate, flutter, jar, oscillate, palpitate, pulsate, pulse, quake, resonate, resound, reverberate, ripple, shiver, sway, swing, throb, tremble, tremor, undulate, wave, waver


Antonyms: be still


جملات نمونه

The eardrum vibrates.

پرده‌ی گوش مرتعش می‌شود.


1. violin strings vibrate and produce sound
تارهای ویولن می لرزد و صدا تولید می کند.

2. The rough road made the car vibrate.
[ترجمه ترگمان]جاده ناهموار جاده را می لرزاند
[ترجمه گوگل]جاده خشن باعث ارتعاش ماشین شد

3. The ground shook and the cliffs seemed to vibrate.
[ترجمه ترگمان]زمین لرزید و صخره ها به لرزه افتادند
[ترجمه گوگل]زمین تکان داد و صخره ها به نظر می رسید لرزنده بود

4. The whole station seemed to vibrate as the express train rushed through.
[ترجمه ترگمان]تمام ایستگاه به نظر می رسید که قطار سریع السیر در حال حرکت است
[ترجمه گوگل]ایستگاه به نظر می رسید به عنوان قطار اکسپرس از طریق سر و صدا ارتعاش

5. The atmosphere seemed to vibrate with tension.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اتمسفر در حال لرزیدن است
[ترجمه گوگل]جو به نظر می رسد با تنش ارتعاش

6. The strings of a piano vibrate when the keys are struck.
[ترجمه ترگمان]وقتی که کلیدها به صدا در می آیند، سیم های پیانو به لرزه می افتد
[ترجمه گوگل]رشته های یک پیانو هنگامی که کلید ها زده می شوند، ارتعاش می کنند

7. Some insects' wings vibrate so fast that the movement is invisible to the human eye.
[ترجمه ترگمان]بعضی از حشرات به قدری سریع ارتعاش می کنند که حرکت برای چشم انسان نامریی است
[ترجمه گوگل]بالهای برخی حشرات به سرعت لرزش می دهند که جنبش به چشم انسان نامرئی است

8. Immediately, she felt the floor vibrate as the dome rumbled shut, sealing the chamber.
[ترجمه ترگمان]بلافاصله احساس کرد که کف اتاق به لرزه افتاد و تالار را مهر و موم کرد
[ترجمه گوگل]بلافاصله، او احساس کرد که کف لرزش به عنوان گنبد rumbled بسته شدن، مهر و موم محفظه

9. The periods differ, so the buildings vibrate with different frequencies and slap against each other.
[ترجمه ترگمان]این دوره ها متفاوت هستند، بنابراین ساختمان ها با فرکانس های متفاوت و سیلی زدن به یکدیگر ارتعاش می کنند
[ترجمه گوگل]دوره ها متفاوت هستند، بنابراین ساختمان ها با فرکانس های مختلف ارتعاش می کنند و به یکدیگر ضربه می زنند

10. Strings vibrate more quickly if they are short and thin.
[ترجمه ترگمان]رشته ها، اگر کوتاه و نازک باشند، سریع تر حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]اگر کوتاه و نازک باشند، رشته ها سریع تر ارتعاش می کنند

11. These levels vibrate at different frequencies.
[ترجمه ترگمان]این سطوح در فرکانس های متفاوت نوسان دارند
[ترجمه گوگل]این سطوح در فرکانس های مختلف ارتعاش می یابد

12. Vibrations or sound waves cause the eardrum to vibrate and these vibrations move through the middle ear to the inner ear.
[ترجمه ترگمان]امواج صوتی یا صدا باعث لرزش پرده گوش می شوند و این ارتعاشات از گوش میانی به گوش داخلی حرکت می کند
[ترجمه گوگل]لرزش یا امواج صوتی موجب ارتعاش سرفه می شود و این ارتعاشات از طریق گوش میانی به گوش داخلی حرکت می کند

13. Heavy materials like brick and stone do not vibrate easily, and therefore soon reduce noise.
[ترجمه ترگمان]مواد سنگین مانند اجر و سنگ به راحتی نوسان نمی کنند و به همین زودی سر و صدا را کاهش می دهند
[ترجمه گوگل]مواد سنگین مانند آجر و سنگ به راحتی ارتعاش نمی یابند و به زودی سر و صدا را کاهش می دهند

14. Another amazing fact is that crystals actually vibrate at different frequencies when they come into contact with other energy fields.
[ترجمه ترگمان]واقعیت شگفت انگیز دیگر این است که این بلورها واقعا در فرکانس های متفاوتی ارتعاش می کنند وقتی که با دیگر حوزه های انرژی ارتباط برقرار می کنند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از واقعیت شگفت انگیز این است که کریستال ها در حین فرکانس های مختلف در هنگام تماس با دیگر زمینه های انرژی ارتعاش می کنند

15. They vibrate to the passing of a missile launcher and stir their patient eyelashes.
[ترجمه ترگمان]آن ها به روی پرتاب کننده موشک حرکت می کنند و مژه ها را به هم می زنند
[ترجمه گوگل]آنها به عبور پرتاب موشک ارتعاش می دهند و مژه های بیمار خود را می شکنند

The explosion vibrated the windows.

(صدای) انفجار پنجره‌ها را به لرزه درآورد.


Violin strings vibrate and produce sound.

تارهای ویولن می‌لرزد و صدا تولید می‌کند.


For a few years he vibrated between art and teaching.

چند سالی (در انتخاب) میان هنر و معلمی مردد بود.


At night the whole city vibrates with activity.

شب‌ها همه‌ی شهر غرق در جنب‌و‌جوش است.


پیشنهاد کاربران

زنده ( دارای جنب و جوش )

یویو


کلمات دیگر: