کلمه جو
صفحه اصلی

filling


معنی : لفاف، هر چیزیکه با ان چیزیرا پرکنند
معانی دیگر : هر چیزی که با آن چیز دیگری را پر کنند (مثلا ماده ی پر کننده ی دندان یا کالباس و کاهو که با آن ساندویچ را پر می کنند)، آکندگر، پرکن، پرکنه، آکنه، (عمل) پر کردن، آکنده سازی، آکنش گری، اجرا، انجام، (پارچه بافی) پود (در برابر: تار woof) (warp هم می گویند)، پرکردن، پرشدگی دندان

انگلیسی به فارسی

پرکردن، پرشدگی (دندان)، هرچیزی که با آن چیزی را پر کنند، لفاف


پر كردن، لفاف، هر چیزیکه با ان چیزیرا پرکنند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a substance used to fill a cavity in a tooth.

- My dentist uses gold fillings.
[ترجمه روژان] دندانپزشک من از طلا برای پر کردن استفاده میکند
[ترجمه محمد رهگشای] دندان پزشک من برای پر کردن از طلا استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] دندان پزشک من از پر کردن طلا استفاده می کند
[ترجمه گوگل] دندانپزشک من از پر کردن طلا استفاده می کند

(2) تعریف: any of numerous edible mixtures used to fill certain foods.

- a pastry filling made of butter and cream
[ترجمه ترگمان] شیرینی خامه ای که از کره و خامه درست شده بود،
[ترجمه گوگل] یک کیک شیرینی پزی و کرم
- blueberry pie filling
[ترجمه ترگمان] کیک زغال آخته پر میشه
[ترجمه گوگل] پر کنی زردآلو

(3) تعریف: the threads of a fabric that have been woven horizontally by the movement of the shuttle.

• material used to fill a cavity in a tooth; stuffing; act of making full
satiating, satisfying
a filling is a small amount of metal or plastic that a dentist puts in a hole in a tooth.
the filling in a pie, chocolate, sandwich, or cake is the mixture inside it.
the filling in a piece of soft furniture such as a sofa is the material inside the cushions.
food that is filling makes you feel full when you have eaten it.
see also fill.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خاکریزی - پر کردن - آب اندازی - بطانه - پرسازی
[کامپیوتر] پر کردن ؛ لایی گذاری
[زمین شناسی] خاکریزی، پر کردن، آب اندازی، بطانه، پرسازی
[نساجی] پود - پر کردن - پر کننده - پود به زبان آمریکائی - موادی که به نخ اضافه می شود تا وزن آن زیادتر شود مثل آهار نشاسته که به چلوار اضافه می شود
[معدن] پر کردن (معادن زیرزمینی) - پرکننده (معادن زیرزمینی)

مترادف و متضاد

لفاف (اسم)
cover, envelopment, envelope, wrapper, wrapping, sheeting, filling, folder, padding

هر چیزی که با ان چیزی را پر کنند (اسم)
filling

contents


Synonyms: bushing, cartridge, center, cylinder, dressing, fill, filler, inlay, innards, inside, insides, layer, liner, mixture, pack, packing, pad, padding, refill, replenishment, shim, stuffing, wad, wadding


something that takes up


Synonyms: capacity batting, bushing, cartridge, center, content, contents, cylinder, dressing, fill, guts, impletion, inlay, innards, inside, layer, liner, mixture, pack, packing, pad, padding, refill, replenishment, shim, stuffing, wad, wadding


Antonyms: emptiness


جملات نمونه

1. the filling in my tooth fell off
پر کردگی دندانم افتاد.

2. the filling station is located at the intersection of three main roads
پمپ بنزین در محل تقاطع سه راه اصلی قرار دارد.

3. gas station, filling station
(امریکا) پمپ بنزین،محل فروش بنزین

4. chocolate with cream filling
شکلات خامه دار

5. a cake with cream filling
کیک که توی آن خامه گذاشته اند

6. Education is not the filling of a pail but the lighting of a fire.
[ترجمه ترگمان]تحصیل، پر کردن یک سطل نیست، بلکه روشنایی آتش است
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش پر کردن یک سطل نیست بلکه روشن کردن آتش است

7. Lake Erie is filling with the heavy rain.
[ترجمه ترگمان]دریاچه ایری از باران سنگین پر شده است
[ترجمه گوگل]دریاچه اروی با باران سنگین پر می کند

8. Don't forget to cap the tank after filling it up with petrol.
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که مخزن را بعد از پر کردن باک بنزین پر کنید
[ترجمه گوگل]پس از پر کردن آن با بنزین، فرار نکنید

9. Love is like an hourglass,(sentence dictionary) with the heart filling up as the brain empties. Jules Renard
[ترجمه ترگمان]عشق مانند ساعت شنی است (فرهنگ لغت (جمله لغت)با قلب پر می شود چون مغز خالی می شود ژول Renard
[ترجمه گوگل]عشق مانند یک ساعت کریسمس (فرهنگ لغت جمله) با قلب پر کردن به عنوان مغز empties ژول Renard

10. The dentist said she would do the filling straightaway.
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک گفت که بلافاصله این کار را انجام خواهد داد
[ترجمه گوگل]دندانپزشک گفت که او می تواند بلافاصله انجام دهد

11. His car drew up before the oil - filling station.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل او قبل از ایستگاه پر کردن نفت متوقف شد
[ترجمه گوگل]ماشین او قبل از ایستگاه پر کردن نفت بود

12. That's not a career. She's just filling in time until she gets married.
[ترجمه ترگمان]این یه شغل نیست اون فقط داره زمان رو پر میکنه تا اون ازدواج کنه
[ترجمه گوگل]این حرفه ای نیست او فقط زمان را پر می کند تا زمانی که ازدواج کند

13. You can claim back the overpaid tax by filling in this form.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با پر کردن این فرم درخواست مالیات بیش از حد را بکنید
[ترجمه گوگل]با تکمیل این فرم، می توانید مالیات های اضافه پرداخت کنید

14. I awoke to bright sunlight filling my room. It was already midday.
[ترجمه ترگمان]از خواب بیدار شدم تا نور خورشید اتاقم را پر کنم امروز ظهر بود
[ترجمه گوگل]بیدار شدم به نور آفتاب پر از اتاقم پیش از ظهر بود

15. It makes a superb filling for cakes and sponges.
[ترجمه ترگمان]این یک پر کردن عالی برای کیک و اسفنج است
[ترجمه گوگل]این باعث می شود پر کردن عالی برای کیک ها و اسفنج ها

16. I am filling in.
[ترجمه ترگمان] من دارم اینجا رو پر می کنم
[ترجمه گوگل]من پر می کنم

17. The balloon was distended because of filling of hydrogen.
[ترجمه ترگمان]بالون به خاطر پر کردن هیدروژن باد کرده بود
[ترجمه گوگل]این بالون به دلیل پر شدن هیدروژن از بین رفته بود

The filling in my tooth fell off.

پرکردگی دندانم افتاد.


A cake with cream filling.

کیک که توی آن خامه گذاشته‌اند.


پیشنهاد کاربران

پرکردن

شدید

تودلی

1 - pasta and rice are both filling
شکم پر کن
2 - هر چیزی که با آن چیز دیگری را پر کنند ( دندان پزشکی ماده ای که دندان را با آن پر میکنند، آشپزی مواد داخل شیرینی و کیک و ساندویچ و . . . )
filling station, gas station AmE
petrol station BrE
پمپ بنزین

تکمیل کردن

سیر کننده

[نقشی را] ایفا کردن

آکندن

مخلفات داخل چیزی

جبران

هر چیزی که باهاش چیز دیگه ای رو پر میکنن
تعریف انگلیسی: something that you put into a space or hole

در کتاب touch stone3
They often have a fish filling
به معنی پر کردن. . .
My salad wasn't filliing enough
سالاد من به اندازه کافی سیر کننده نبود

اقلام، موارد، اجناس ( برای پُر کردنِ داخلِ چیزی ) وقتی که اسم آن را نمی برند


کلمات دیگر: