کلمه جو
صفحه اصلی

ooze


معنی : چکیده، جریان، شهد، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ، لجن زار، جاری، بیرون دادن، اهسته جریان یافتن، تراوش کردن، چکیدن
معانی دیگر : گل آبکی، شلکا، خره، تراویدن، آهسته جریان داشتن (مانند خون نیمه لخته یا گل و لای)، پس دادن، زهیدن، (مجازی) آهسته بیرون دادن یا آمدن، عیان شدن یا کردن، (جوشانده ی پوست بلوط و سماق و غیره که در دباغی کار برد دارد) مایع دباغی، ریزش یا جریان آهسته (مانند خونریزی آهسته یا جریان گل و لای) تراوش، زهش، گل ته دریا یا رودخانه و غیره، زهاب، زمین پوشیده از گل و لای، باتلاق، گلزار، رسو

انگلیسی به فارسی

شیره، شهد، چکیده، جریان، جاری، رسوخ، لجنزار، بستردریا، تراوش کردن، آهسته جریان یافتن، بیرون دادن،لای


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: oozes, oozing, oozed
(1) تعریف: to seep out gradually and slowly, as liquid, gas, or sound may do.
مترادف: exude, seep out
مشابه: drain, dribble, drip, flow, issue, leak, trickle

- Ketchup oozed out the sides of the sandwich.
[ترجمه پاشائیان] سس گوجه فرنگی از کناره های ساندویچ خارج شد
[ترجمه ترگمان] سس گوجه فرنگی از دو طرف ساندویچ بیرون می زد
[ترجمه گوگل] سس گوجه فرنگی از طرف ساندویچ خارج شده است
- Sweat seemed to ooze from his every pore.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید عرق از همه pore تراوش می کند
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که عرق از هر انسدادی خالی است

(2) تعریف: to give off moisture.
مترادف: sweat, weep
مشابه: bleed, issue

- The scraped skin oozed slightly.
[ترجمه ترگمان] پوست خراش کم شده بود
[ترجمه گوگل] پوست خراش کمی پاره شد

(3) تعریف: to decrease or be lost gradually.
مترادف: decrease, diminish, dwindle, fade
مشابه: ebb, evaporate, flag, shrink, wane

- Her cheerfulness oozed away.
[ترجمه ترگمان] نشاط و نشاط او از بین رفت
[ترجمه گوگل] شادابی او از بین رفته است
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to give off or exude (liquid, gas, sound, or the like) gradually and slowly.
مترادف: exude
مشابه: drip, emit, leak, secrete, sweat, weep

- The scratch oozed blood.
[ترجمه ترگمان] خراشی بر زمین جاری شد
[ترجمه گوگل] خراش باعث خونریزی شد

(2) تعریف: to project (a quality), often excessively or insincerely.
مترادف: drip with
مشابه: drip, effuse, emanate, exude, gush with, project, radiate

- He oozed piety.
[ترجمه ترگمان] او پرهیزگاری و تقوا را بیرون کشید
[ترجمه گوگل] او خدانشناس بود
اسم ( noun )
(1) تعریف: the action or an instance of oozing.
مترادف: seeping
مشابه: dribbling, dripping, leak, trickling

(2) تعریف: that which seeps out.
مشابه: discharge, drip, emission, fluid, leak, trickle
اسم ( noun )
(1) تعریف: any particularly soft mud, or an area, such as a marsh, that is soft and muddy.
مترادف: mire, morass, mud, sludge
مشابه: bog, fen, marsh, muck, quagmire, quicksand, slough, slush

(2) تعریف: a mud that forms part of ocean and lake bottoms and is made up of the shells of tiny animals.
مشابه: mud, sediment

• mud, mire, muck (as on the river or ocean bottom); act of oozing; sweat, seepage; that which oozes
flow slowly; emit, discharge, give off light or liquid; leak information; exude, radiate
when a thick, sticky liquid oozes from an object or when the object oozes it, the liquid flows slowly from the object.
if someone oozes a quality or feeling, they show it very strongly, often when they do not really feel it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] لجن - رسوب لجنی - لجنزایی
[زمین شناسی] لجن، رسوب لجنی
[معدن] اووز (زمین شناسی عمومی)
[آب و خاک] کند رودخانه،نشت،مردابه

مترادف و متضاد

چکیده (اسم)
abstract, tabloid, ooze

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

شهد (اسم)
ooze, ambrosia, nectar, honey, molasses

شیره (اسم)
ooze, extract, molasses, juice, syrup, sirup, sap

لجن (اسم)
ooze, mud, slub, silt, slob, mire, slough, slobber, slush, slosh, sludge, slop

بستر دریا (اسم)
ooze

لای (اسم)
ooze, sediment, silt, sludge

رسوخ (اسم)
ooze, sink, transfusion, seep, transudation, seepage

لجن زار (اسم)
ooze, marsh, morass, bog, slough

جاری (اسم)
ooze, pourer, sister-in-law

بیرون دادن (فعل)
throw off, ooze, give out, vent, emit, fling, evolve, give off, exhale, exsert

اهسته جریان یافتن (فعل)
ooze

تراوش کردن (فعل)
ooze, exude, bilge, infiltrate, leak, osmose, percolate, secrete, seep, transude

چکیدن (فعل)
drop, abstract, ooze, drip, trickle, dribble, fall, lave, plash

liquid emitted


Synonyms: alluvium, fluid, glop, goo, gook, gunk, mire, muck, mud, silt, slime, sludge


emit liquid


Synonyms: bleed, discharge, drain, dribble, drip, drop, escape, exude, filter, flow, issue, leach, leak, overflow, percolate, perspire, seep, spurt, strain, sweat, swelter, trickle, weep, well


جملات نمونه

to dredge the ooze from the bottom of the river

لجن ته رودخانه را لای‌روبی کردن


Blood oozed from his wounds.

خون به آهستگی از زخمهایش جاری بود.


Muddy water oozed through the pebbles.

آب گل‌آلود از میان ریگ‌ها می‌تراوید.


1. the ooze at the bottom of the lake
لجن ته دریاچه

2. his writings ooze with hostility
از نوشته های او دشمنی می بارد.

3. to dredge the ooze from the bottom of the river
لجن ته رودخانه را لایروبی کردن

4. The wounds may heal cleanly or they may ooze a clear liquid.
[ترجمه ترگمان]زخم ها ممکن است به راحتی التیام یابند و یا ممکن است یک مایع شفاف را رها کنند
[ترجمه گوگل]زخم ها ممکن است پاک شوند یا ممکن است مایع روشن را بوجود آورند

5. The lava will just ooze gently out of the crater.
[ترجمه ترگمان]این گدازه به آرامی از حفره بیرون می ریزد
[ترجمه گوگل]گدازه فقط به آرامی از دهانه خم می شود

6. Purple blotched wounds ooze blood which trickles down over his body.
[ترجمه ترگمان]زخم های کوچک blotched خون می چکد که روی بدنش چکه می کند
[ترجمه گوگل]خونریزی های بنفش باعث خونریزی می شود که بر بدن او می افتد

7. Then, as the revolting mess began to ooze out, Helen drew back and shut her eyes.
[ترجمه ترگمان]بعد، همچنان که این آشفتگی نفرت انگیز شروع به بیرون رفتن کرد، هلن برگشت و چشمانش را بست
[ترجمه گوگل]سپس، زمانی که ظروف سرکوبگر شروع به خستگی می کردند، هلن چشمانش را باز کرد و چشم ها را بست

8. The eyes become red. Blood begins to ooze from the mouth and the nose.
[ترجمه ترگمان]چشم ها سرخ می شوند خون از دهان و بینی بیرون می زند
[ترجمه گوگل]چشم قرمز می شود خون شروع به از دهان و بینی می شود

9. Blood begins to ooze from the mouth and the nose.
[ترجمه ترگمان]خون از دهان و بینی بیرون می زند
[ترجمه گوگل]خون شروع به از دهان و بینی می شود

10. My pores ooze salt and honeydew.
[ترجمه ترگمان] منافذ من نمک و honeydew رو جذب میکنه
[ترجمه گوگل]منافذ من خیس نمک و عسل است

11. Blood may have continued to ooze for some time after death, though less so here than from a dependent part.
[ترجمه ترگمان]خون ممکن است برای مدتی پس از مرگ به ooze ادامه داده باشد، اگرچه اینجا کم تر از یک بخش وابسته است
[ترجمه گوگل]ممکن است خون بعضی از زمان ها بعد از مرگ ادامه داشته باشد، هرچند کمتر از این در اینجا از بخش وابسته است

12. Somebody brushes sand off his drum, as trumpets ooze.
[ترجمه ترگمان]یک نفر شن را از روی طبل بیرون می کشد، همان طور که صدای شیپور به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]بعضی اوقات، صدای درام را می شنوید

13. The ooze of blue and blues.
[ترجمه ترگمان]لجن آبی و آبی
[ترجمه گوگل]آبی و بلوز

14. To her dismay, the blood continued to ooze out, unabated.
[ترجمه ترگمان]به نظر او، خون هنوز فروکش کرده بود، کاسته نشده
[ترجمه گوگل]به ناامیدی او، خون ادامه داد و بی وقفه ادامه یافت

His voice oozed confidence.

صدای او حاکی از اطمینان بود.


His writings ooze with hostility.

از نوشته‌های او دشمنی می‌بارد.


She was oozing charm from every pore.

دلبری و طنازی از همه‌ی روزنه‌های بدنش می‌تراوید.


the ooze at the bottom of the lake

لجن ته دریاچه


پیشنهاد کاربران

چکه کردن، تراوش کردن
Some of the liquid oozed to the surface of The Earth where men first noticed it
مقداری از مایع به سطح زمین تراوش کرد جایی که برای اولین بار بشر متوجه آن شد.

( V ) : آهسته بیرون دادن یا آمدن , تراوش کردن، چکیدن
. The ice cream was melting and oozing out of its wrapper
( V ) : به نمایش گذاشتن ( احساسات و. . )
Andrew laughed gently, oozing charm.
( N, u ) : بستر دریا، لای
( N, singular ) : رسوخ، جاری


کلمات دیگر: