(واحد روشنایی برابر با یک لومن برسانتی متر مربع) فوت، مخفف:، عکس، عکاس، وابسته به عکاسی
phot
(واحد روشنایی برابر با یک لومن برسانتی متر مربع) فوت، مخفف:، عکس، عکاس، وابسته به عکاسی
انگلیسی به فارسی
(واحد روشنایی برابر با یک لومن برسانتیمتر مربع) فوت
مخفف: عکس
مخفف: عکاس
مخفف: وابسته به عکاسی
مخفف: عکاسی
فوت
انگلیسی به انگلیسی
• unit of illumination, unit for measuring the intensity of light
دیکشنری تخصصی
[برق و الکترونیک] فوت واحد CGS روشنایی معادل 1 im/cm2 واحد si آن ( که امروزه رایجتر است ) لوکس و معادل با 1im/m2 است .
[معدن] فت (خدمات فنی)
[معدن] فت (خدمات فنی)
جملات نمونه
1. When saw those phot I could't help but remember the past good days before.
[ترجمه ترگمان]وقتی آن phot را دیدم نتوانستم به یاد روزه ای خوش گذشته را به یاد بیاورم
[ترجمه گوگل]وقتی که این عکس ها را دیدم، نمی توانم کمک کنم، اما روزهای خوبی را که پیش از این داشتم را به یاد می آورم
[ترجمه گوگل]وقتی که این عکس ها را دیدم، نمی توانم کمک کنم، اما روزهای خوبی را که پیش از این داشتم را به یاد می آورم
2. Show me the phot of the boy.
[ترجمه ترگمان]پسر بچه را به من نشان بده
[ترجمه گوگل]عکس فوت پسر را به من نشان بده
[ترجمه گوگل]عکس فوت پسر را به من نشان بده
3. Phot A Koguryo mural of hunting, circa 6 th Century AD.
[ترجمه ترگمان]Phot یک نقاشی دیواری از شکار، حدود ۶ قرن بعد از میلاد
[ترجمه گوگل]عکس عکاسی Koguryo شکار، حدود 6th قرن AD
[ترجمه گوگل]عکس عکاسی Koguryo شکار، حدود 6th قرن AD
4. The theory of spatial resolution of two phot on excitation is analyzed.
[ترجمه ترگمان]نظریه تفکیک مکانی دو phot بر روی تحریک آنالیز می شود
[ترجمه گوگل]تئوری تفکیک فضایی دو فوت بر روی تحریک تحلیل می شود
[ترجمه گوگل]تئوری تفکیک فضایی دو فوت بر روی تحریک تحلیل می شود
5. Both rely on mathematical calculations to determine the location from which a positron or phot on was emitted.
[ترجمه ترگمان]هر دو به محاسبات ریاضی برای مشخص کردن مکانی که پوزیترون یا phot در آن ساطع می شود تکیه دارند
[ترجمه گوگل]هر دو در محاسبات ریاضی به تعیین موقعیتی که از یک پوزیترون یا فوت در آن اخراج می شود، تکیه می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو در محاسبات ریاضی به تعیین موقعیتی که از یک پوزیترون یا فوت در آن اخراج می شود، تکیه می کنند
کلمات دیگر: