کلمه جو
صفحه اصلی

distinguishing


تشخیص دهنده، مشخص، اختصاصی، مجزا

انگلیسی به انگلیسی

• differentiating, characteristic, setting apart

جملات نمونه

1. other distinguishing marks can be worn by navy men
افراد نیروی دریایی می توانند علایم مشخصه ی دیگری را هم به خود بزنند.

2. Does he have any distinguishing marks?
[ترجمه ترگمان]جای خاصی داره؟
[ترجمه گوگل]آیا او دارای علائم متمایز است؟

3. There are a number of distinguishing characteristics by which you can identify a Hollywood epic.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از ویژگی های متمایز وجود دارد که می توانید یک حماسه هالیوودی را شناسایی کنید
[ترجمه گوگل]تعدادی از ویژگی های متمایز وجود دارد که می توانید حماسی هالیوود را شناسایی کنید

4. Command of the mother tongue is the most distinguishing mark of an educated man or woman.
[ترجمه ترگمان]فرمان زبان مادری the نشانه یک زن یا زن تحصیل کرده است
[ترجمه گوگل]فرماندهی از زبان مادری نشانه ترین مشخصه یک مرد یا زن تحصیلکرده است

5. The software has no particular distinguishing features.
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار هیچ ویژگی متمایز خاصی ندارد
[ترجمه گوگل]این نرم افزار ویژگی های مشخصی ندارد

6. The main distinguishing feature of this species is the leaf shape.
[ترجمه ترگمان]ویژگی متمایز اصلی این نوع، شکل برگ است
[ترجمه گوگل]یکی از مهمترین ویژگی های این گونه، شکل برگ است

7. This scar is her main distinguishing mark.
[ترجمه ترگمان]این جای زخم، علامت اصلی اونه
[ترجمه گوگل]این اسکار مارک اصلی خود است

8. Command of the mother tongue is the most distinguishing mark of the educated man or woman.
[ترجمه ترگمان]فرمان زبان مادری the نشانه مرد یا زن تحصیل کرده است
[ترجمه گوگل]فرماندهی از زبان مادری نشانه برجسته ترین مرد یا زن تحصیلکرده است

9. The bird has no distinguishing features.
[ترجمه ترگمان]این پرنده هیچ ویژگی متمایزی ندارد
[ترجمه گوگل]پرنده ویژگی های مشخصی ندارد

10. Does your cat have any distinguishing marks?
[ترجمه ترگمان]گربه شما علامت خاصی داره؟
[ترجمه گوگل]آیا گربه شما دارای علائم متمایز است؟

11. Research suggests that babies learn to see by distinguishing between areas of light and dark.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات نشان می دهند که نوزادان یاد می گیرند با تمایز بین مناطق نور و تاریکی تشخیص دهند
[ترجمه گوگل]تحقیقات نشان می دهد که نوزادان با تمایز بین زمینه های نور و تاریکی یاد می گیرند

12. I sometimes have difficulty distinguishing Spanish from Portuguese.
[ترجمه ترگمان]من گاهی به سختی می توانم اسپانیایی را از پرتغالی متمایز کنم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات دشوار است که اسپانیایی را از پرتغالی تشخیص دهم

13. Did your attacker have any distinguishing marks, such as a scar or a birthmark?
[ترجمه ترگمان]ضارب، نشانه خاصی داره، مثل یه جای زخم یا یه خال مادرزادی؟
[ترجمه گوگل]آیا مهاجم شما دارای علائم متمایز مانند زخم یا علامت تولد بوده است؟

14. One of the distinguishing features of modern banking is its dependence on computers.
[ترجمه ترگمان]یکی از ویژگی های بارز بانکداری مدرن وابستگی آن به رایانه ها است
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های متمایز بانکی مدرن وابستگی آن به رایانه است

15. He was about six feet tall, with no distinguishing marks.
[ترجمه ترگمان]قدش حدود شش پا بود و هیچ نشانی دیده نمی شد
[ترجمه گوگل]او حدود شش پا بلند بود، بدون هیچ علامت مشخص

پیشنهاد کاربران

متمایزکننده

بارز

جداگانه، جدا، تمیز دادن، تمایز

1. His most distinguishing feature, however, was a black eyepatch that crossed his forehead and covered his left eye.
متمایزترین ویژگی او ، یک چشم پوش سیاه بود که از پیشانی او عبور می کرد و چشم چپ او را می پوشاند.
2. The original version was in Kufic script and contained no vowels or distinguishing, diacritical points.
نسخه اصلی به خط کوفی بود و حاوی هیچ مصوت یا نکات تفکیک کننده و تشخیص دهنده نبود.
3. The most distinguishing morphological characteristics of leatherbacks are their large size and dark color. If so, this peculiar morphologic feature is another distinguishing characteristic of this genus.
متمایزترین خصوصیات مورفولوژیکی چرم پشت ، اندازه بزرگ و رنگ تیره آنهاست. در این صورت ، این ویژگی مورفولوژیکی مخصوص یکی دیگر از ویژگی های بارز این جنس است.
4. The ligulate leaves and strongly revolute leaf margins are distinguishing features of Meesia uliginosa.
برگهای لیگولاته و حاشیه برگهای کاملاً پیچیده از ویژگیهای متمایز کننده Meesia uliginosa است.
5. It is not the mere articulation which is our distinguishing character, for parrots and other birds possess this power.
این صرفاً طرز گفتار نیست که وجه تمایز ماست ، زیرا طوطی ها و پرندگان دیگر این قدرت را دارند.
6. Economists and historians regard a reduction in real wages as one of the distinguishing features of the modern period.
اقتصاددانان و مورخان کاهش دستمزدهای واقعی را یکی از ویژگی های متمایز کننده دوره مدرن می دانند.
7. The most distinguishing feature of the Mandans was by far their warmth and friendliness.
بارزترین ویژگی ماندان ها گرمی و صمیمیت آنها بود.
8. hair, layers of skin have fallen away along with any distinguishing marks.
موها ، لایه های پوست همراه با علائم تشخیص دهنده از بین رفته اند.


Distinguishing ( adj ) = متمایزترین، متمایزکننده، تمایز، بارز، تشخیص دهنده

distinguishing marks = نشان متمایز
distinguishing factor = عامل متمایز، عامل تشخیص دهنده
adjacent vertex distinguishing index = شاخص کلی متمایزکننده رئوس مجاور

معانی دیگر >>>>> مجزا، مشخص



کلمات دیگر: