کلمه جو
صفحه اصلی

downhearted


معنی : دل شکسته، افسرده
معانی دیگر : پکر، سردرگریبان، غم زده، مایوس

انگلیسی به فارسی

افسرده، دل‌شکسته


افتخار، دل شکسته، افسرده


انگلیسی به انگلیسی

• discouraged, depressed, dejected
if you are downhearted, you are feeling sad and discouraged; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

depressed, unhappy


دل شکسته (صفت)
gaga, broken-hearted, heartbroken, disconsolate, downhearted, heartsick, heart-stricken

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

Synonyms: blue, chapfallen, crestfallen, dejected, despondent, disconsolate, discouraged, disheartened, dismayed, dispirited, down, downcast, low, low-spirited, sad, sorrowful, spiritless, woebegone


Antonyms: cheered, happy, heartened, uplifted


جملات نمونه

1. Max sighed, sounding even more downhearted.
[ترجمه ترگمان]مکس اهی کشید، حتی بیش از پیش مایوس به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]مکس آهی کشید، صدایی خیره تر شد

2. He is very downhearted about the poor grade he got in school.
[ترجمه ترگمان]اون در مورد سال poor که تو مدرسه داره خیلی ناراحت می شه
[ترجمه گوگل]او در مورد درجه ضعیف او در مدرسه بسیار خرسند است

3. We're disappointed by these results but we're not downhearted.
[ترجمه ترگمان]ما از این نتایج ناامید شدیم، اما در حال نومیدی نیستیم
[ترجمه گوگل]ما از این نتایج نا امید شده ایم، اما از دست ندهیم

4. When no replies came, I began to feel downhearted.
[ترجمه ترگمان]وقتی هیچ پاسخی نرسید، احساس ناامیدی به من دست داد
[ترجمه گوگل]وقتی پاسخی نگرفتم، شروع کردم به احساس آرامش

5. All the talk of weddings made Anne feel downhearted and impatient with the secrecy that John insisted on.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که جان به اصرار ادامه داد، تمام صحبت ها درباره عروسی باعث شد که آن احساس نومیدی و بی صبری کند
[ترجمه گوگل]همه صحبت از عروسی ساخته شده آن احساس خجالت و بی حوصله با محرمانه که جان اصرار داشت

6. Some Brazilians are not altogether downhearted, though.
[ترجمه ترگمان]گر چه بعضی از Brazilians به هم فشرده نشده است
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از برزیلی ها از دست ندهند

7. I got so downhearted and scared, I did wish I had some company.
[ترجمه ترگمان]خیلی افسرده و ترسیده بودم، ای کاش یه شرکت داشتم
[ترجمه گوگل]من خیلی خسته و ترسیدم، آرزو داشتم که شرکتی داشته باشم

8. Don't be too downhearted. There's always a way.
[ترجمه ترگمان]خیلی مایوس نباش همیشه راهی هست
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید همیشه یک راه وجود دارد

9. It's much downhearted than I have ever imagined when this day comes at last.
[ترجمه ترگمان]خیلی از چیزی که تا به حال تصور کرده بودم اندوهگین است
[ترجمه گوگل]این بسیار خسته کننده است از آنچه که تا به حال تصور کرده ام، زمانی که این روز در نهایت می آید

10. Tom was downhearted, but tried hard not to show it.
[ترجمه ترگمان]تام اندوهگین بود، اما سعی کرد آن را نشان ندهد
[ترجمه گوگل]تام خندید، اما سخت تلاش کرد تا آن را نشان ندهد

11. Unexpectedly hen each is downhearted, always do not lay an egg.
[ترجمه ترگمان]بطور غیرمنتظره ای هر یک از هر یک از آن ها دل شکسته خواهد شد، همیشه یک تخم مرغ در کار نخواهد بود
[ترجمه گوگل]به طور غیرمنتظره مرغ هر کدام از آنها خسته شده اند، همیشه تخم مرغ را نگذارید

12. I have not become downhearted or low - spirited.
[ترجمه ترگمان]من غمگین یا افسرده نشدم
[ترجمه گوگل]من خجالت نمی کشم

13. A: You looked downhearted all day. What happened?
[ترجمه ترگمان]الف: در تمام روز، غمگین به نظر می رسید چه اتفاقی افتاده؟
[ترجمه گوگل]A: شما از تمام روز خسته شده اید چی شد؟

14. Bobby: Kelly, what's wrong? You look so downhearted.
[ترجمه ترگمان]کلی، چی شده؟ خیلی افسرده به نظر می رسی
[ترجمه گوگل]بابی: کلی، اشتباه؟ شما خیلی خسته ام

15. He was very downhearted about the poor grades he got in school.
[ترجمه ترگمان]در مورد نمره های بیچاره که در مدرسه به سر می برد بسیار اندوهگین بود
[ترجمه گوگل]او در مورد نمرات ضعیف او در مدرسه بسیار دلمشغول شد


کلمات دیگر: