کلمه جو
صفحه اصلی

ardor


معنی : شوق، تب و تاب، غیرت، حرارت، گرمی، خونگرمی
معانی دیگر : (در مورد احساسات) گرمی، سوز، اشتیاق، تندوتیزی، جانفشانی، آتش، گرما، حرارت شدید

انگلیسی به فارسی

گرمی، حرارت، تب و تاب، شوق، غیرت


اشتیاق، تب و تاب، غیرت، شوق، حرارت، گرمی، خونگرمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: very strong feelings; passion; fervor.
مترادف: fervor, fire, passion, warmth
متضاد: indifference
مشابه: adoration, affection, devotion, enthusiasm, feeling, flame, heat, intensity, zeal

- Their ardor was such that they defied their families and ran off together.
[ترجمه ترگمان] شور و شوق آن ها چنان بود که با خانواده های خود مبارزه کردند و با هم به راه افتادند
[ترجمه گوگل] عصبانیت آنها چنین بود که آنها خانواده های خود را به قتل رسانده و با هم فرار می کردند
- He no longer felt the ardor for his calling that he'd had as a young priest.
[ترجمه ترگمان] دیگر شور و شوق دیدار او را که به عنوان یک کشیش جوان در نظر گرفته بود احساس نمی کرد
[ترجمه گوگل] او دیگر برای خواسته اش که او را به عنوان یک کشیش جوان به سر می برد، دیگر احساس نمی کرد

• enthusiasm, fervor, zeal

مترادف و متضاد

enthusiasm


شوق (اسم)
delight, ardency, craze, zeal, fervor, ardor, fervency

تب و تاب (اسم)
ardor, flame

غیرت (اسم)
enthusiasm, zeal, fervor, ardor, honor, mettle, fervency, envy

حرارت (اسم)
fire, impressment, verve, heat, zeal, ardor, warmth, impetuosity, dash, ginger

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

خونگرمی (اسم)
temperament, geniality, cordiality, fervor, ardor, fervency, eagerness, fervidity, warm-heartedness

Synonyms: avidity, devotion, eagerness, earnestness, feeling, fervor, fierceness, fire, gusto, heat, intensity, jazz, keenness, oomph, passion, pep talk, spirit, turn on, vehemence, verve, warmth, weakness, zeal, zest, zing


Antonyms: coldness, coolness, frigidity, indifference


جملات نمونه

1. leyli looked at majnoon with ardor
لیلی نگاه پر تب و تابی بر مجنون افکند.

2. old age has not cooled his ardor for politics
کهولت از اشتیاق او به سیاست نکاسته است.

3. their parents' objection did not diminish the ardor of their love
مخالفت والدین حرارت عشق آنان را کم نکرد.

4. His political ardor led him into many arguments.
[ترجمه ترگمان]شور و حرارت سیاسی او منجر به مباحثات بسیاری شد
[ترجمه گوگل]اشتیاق سیاسی او او را به بحث های زیادی هدایت کرد

5. She displayed great ardor for art.
[ترجمه ترگمان]شور و شوق فراوان برای هنر به نمایش می گذاشت
[ترجمه گوگل]او برای هنر عجیب و غریب بود

6. The key element, however, is not the ardor of the reformers.
[ترجمه ترگمان]با این حال، عنصر کلیدی، شور و شوق اصلاح طلبان نیست
[ترجمه گوگل]با این وجود، عنصر کلیدی گرایش اصلاح طلبان نیست

7. They were imbued with a revolutionary ardor.
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق انقلابی در آن غوطه می خوردند
[ترجمه گوگل]آنها با یک رقت انقلابی پر شده بودند

8. ARDOR, n. The quality that distinguishes love without knowledge.
[ترجمه ترگمان]ardor، n کیفیت که عشق را بدون دانش تشخیص می دهد
[ترجمه گوگل]ARDOR، n کیفیتی که عشق را بدون دانش تشخیص میدهد

9. He shows great ardor, ardour for fame.
[ترجمه ترگمان]شور و شوق بسیار و شوق و شهرت را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او نشان می دهد اشتیاق بزرگ، اشتیاق برای شهرت

10. Throw your soul's fresh, glowing ardor, into the battle for truth.
[ترجمه ترگمان]حرارت سوزان و درخشان خود را در میدان جنگ برای حقیقت پرت کنید
[ترجمه گوگل]پرتقال تازه و درخشان خود را در نبرد برای حقیقت پرتاب کنید

11. Yet the ardor for inflation never dies.
[ترجمه ترگمان]با این حال شور و اشتیاق برای تورم هرگز از بین نمی رود
[ترجمه گوگل]با این حال، اشتیاق برای تورم هرگز نمی میرد

12. Tongue - tied by inexperience by excess of ardor, wooing unwittinglyawkwardly, Martin continued contact.
[ترجمه ترگمان]مارتین همچنان با شور و شوق به زبان خود ادامه داد: عشق بازی با بی تجربگی، عشق بازی با شور و شوق، عشق بازی کردن
[ترجمه گوگل]زبان - با اضافه شدن اشتیاق و بی تجربگی، با بی اعتنایی ناخوشایند، مارتین تماس خود را ادامه داد

13. With an ardor for work and an active energy also pure - hearted walks, withal a very earnest.
[ترجمه ترگمان]با شور و حرارت برای کار و انرژی فعال، پیاده روی قلبی خالص، و با این حال بسیار جدی
[ترجمه گوگل]با اشتیاق برای کار و انرژی فعال نیز پیاده روی خالص - قلب، با احتیاط بسیار محکم

14. Tongue-tied by inexperience and by excess of ardor, wooing unwittingly and awkwardly, Martin continued his approach by contact.
[ترجمه ترگمان]مارتین که زبانش به علت بی تجربگی و افراط در شور و حرارت بسته شده بود، ناخواسته و ناشیانه به رویکرد خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]مارتین با رویکرد خود در تماس با زبان خود، با بی تجربگی و اضطراب، ناخوشایند و ناخوشایند، گره خورده است

15. As testament to her environmental ardor, a grove of skyscraper-esque trees in Redwood National Park bears the name of Lady Bird Johnson.
[ترجمه ترگمان]به عنوان گواه شور و شوق محیطی او، بیشه ای از درختان بلندتر از آسمان خراش در پارک ملی Redwood نام لیدی برد جانسون را دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان عطا به زلزله زیست محیطی او، یک درخت از درختان آسمان خراش در پارک ملی ردوود نام بانوی پرنده جانسون است

16. He took up his pursuit with ardor.
[ترجمه ترگمان]شور و شوق او را با شور و شوق از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]او با اشتیاق به جستجوی خود ادامه داد

Leyli looked at Majnoon with ardor.

لیلی نگاه پر تب‌و‌تابی به مجنون افکند.


Their parents' objection did not diminish the ardor of their love.

مخالفت والدین حرارت عشق آنان را کم نکرد.


Old age has not cooled his ardor for politics.

کهولت از اشتیاق او به سیاست نکاسته است.



کلمات دیگر: