کلمه جو
صفحه اصلی

dowry


معنی : جهاز، کابین، جهیزیه، مهریه، جهیز، ژنی
معانی دیگر : وردک، استعداد خداداد، موهبت، آما، توانمندی، (قدیمی) میراث زوجه (dower هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

جهیز، جهاز، جهیزیه، کابین، مهریه


انگلیسی به انگلیسی

• dowery, money or estate that a woman brings to her groom; bride-price; natural gift, endowment
a woman's dowry is the money or goods which her family give to the man that she marries.

مترادف و متضاد

جهاز (اسم)
apparatus, ship, appurtenance, system, dowry

کابین (اسم)
dowry, cabana, cabin

جهیزیه (اسم)
dowry, tocher

مهریه (اسم)
dowry

جهیز (اسم)
dowry

ژنی (اسم)
talent, gift, dowry, genius

جملات نمونه

1. my mother took a rich dowry to my father's house
مادرم جهیزیه ی پرارزشی را به خانه ی پدرم برد.

2. I set aside a good dowry and other things for her.
[ترجمه ترگمان]من جهیز خوبی برای او گذاشتم
[ترجمه گوگل]من یک جادوگر خوب و چیزهای دیگر برای او گذاشتم

3. As a dowry to this marriage of heaven and hell, Lilith brings a magic mirror, a crown and a pearl.
[ترجمه ترگمان]به عنوان جهیز به این ازدواج الهی و جهنم، لیلیث یک آینه جادویی دارد، یک تاج و یک مروارید
[ترجمه گوگل]لیلیث به عنوان یک قهرمانی برای این ازدواج از بهشت ​​و جهنم، یک آینه جادویی، یک تاج و مروارید به ارمغان می آورد

4. Since Octavia will save a substantial dowry, she will have a prosperous independence.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که اوکتاویا a قابل توجهی را پس انداز خواهد کرد، استقلال خود را به دست خواهد آورد
[ترجمه گوگل]از آنجا که Octavia یک قهرمانی قابل توجهی را ذخیره خواهد کرد، او استقلال مرفه خواهد داشت

5. The dowry will be enough for her old age had she not spent it irrationally.
[ترجمه ترگمان]جهیز به این سن و سال او کافی است که او را غیر عادی و غیر منطقی سپری نکرده باشد
[ترجمه گوگل]کادو برای سالخوردگی کافی نیست که او آن را بی روحانه صرف کند

6. The obligation to return the dowry and to pay the jointure (ketubah) served as a good security against divorce on insufficient grounds.
[ترجمه ترگمان]تعهد به بازگشت جهیزیه و پرداخت پول شویی (ketubah)به عنوان یک امنیت خوب در برابر طلاق به دلایل کافی عمل کرد
[ترجمه گوگل]تعهد به بازگشت جبر و پرداخت جوایز (کوتوبا) به عنوان یک امنیت خوب در برابر طلاق در زمینه های کافی خدمت کرد

7. If a young woman did not have a dowry, she went into domestic service.
[ترجمه ترگمان]اگر زن جوانی جهیز نداشته باشد، به خدمت نظام وارد شد
[ترجمه گوگل]اگر یک زن جوان پولی نداشته باشد، او به خدمات خانگی رفت

8. The money from her dowry was invested in her mother's store.
[ترجمه ترگمان]پول جهیزیه او در مغازه مادرش سرمایه گذاری شده بود
[ترجمه گوگل]پولی از کتک خود را در فروشگاه مادرش سرمایه گذاری کرد

9. Suspicion, discontent, and strife, come in for dowry with a wife---Robert Herrick, poet.
[ترجمه ترگمان]شک و تردید، نارضایتی و نزاع بر سر جهیزیه با زن - - رابرت Herrick شاعر، به وجود آمد
[ترجمه گوگل]تعجب، نارضایتی و نزاع، برای دستیابی به روابط با همسر --- رابرت هریکک، شاعر

10. With his wife's dowry, the young attorney was able to open a law office.
[ترجمه ترگمان]با جهیز زنش، وکیل جوان توانست دفتر وکالت را باز کند
[ترجمه گوگل]وکیل جوان با همسرش توانست یک دفتر قانونی را باز کند

11. The dowry ownership owned by wivesinfluences the people around them deeply.
[ترجمه ترگمان]مالکیت جهیزیه این است که مردم اطراف خود را عمیقا تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه گوگل]مالکیت قیمتی متعلق به همسران عمیقا تحت تأثیر مردم قرار گرفته است

12. The dowry of my wife was very little in that age.
[ترجمه ترگمان]جهیزیه زن من در آن دوران خیلی کم بود
[ترجمه گوگل]منافع همسر من در آن سن بسیار کم بود

13. His family hoped that his bride would bring a large dowry.
[ترجمه ترگمان]خانواده او امیدوار بودند که عروس او جهیزیه بزرگی بیاورد
[ترجمه گوگل]خانواده اش امیدوار بودند که عروسش یک عروسک بزرگ بیاورد

My mother took a rich dowry to my father's house.

مادرم جهیزیه‌ی پرارزشی را به خانه‌ی پدرم برد.


پیشنهاد کاربران

شیر بها ، گله ، مهریه

دلبستگی
Time taught me
My sister's bluster was just a hackneyed lie
I'll give you my dowry and my breasts
زمان به من یاد داد
قربونت برم های خواهرم فقط یک دروغ خودشیرینی بود
داداش فدای قدو بالات و سینه های مردانت برم

دلبستگی
Time taught me
My sister's bluster was just a hackneyed lie
I'll give you my dowry and my breasts
زمان به من یاد داد
قربونت برم های خواهرم فقط یک دروغ خودشیرینی بود



کلمات دیگر: