کلمه جو
صفحه اصلی

rummage


معنی : اغتشاش، تحقیق، جستجو، اشفتگی، کاوش، بازرسی کشتی، کاویدن، زیر و رو کردن، خوب گشتن
معانی دیگر : (دقیقا) جستجو کردن، زیر و رو کردن (برای یافتن چیزی)، اشیای مختلف، خرت و پرت، خرده ریز، جستجوی دقیق، بازرس کشتی، خاکروبه، بهم زدن

انگلیسی به فارسی

جستجو، تحقیق، کاوش، بازرس کشتی، اغتشاش، اشفتگی،خاکروبه، کاویدن، زیر و رو کردن، بهم زدن، خوب گشتن


روحیه، جستجو، تحقیق، کاوش، بازرسی کشتی، اغتشاش، اشفتگی، زیر و رو کردن، کاویدن، خوب گشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rummages, rummaging, rummaged
(1) تعریف: to search through thoroughly, as by displacing or overturning and examining all the contents of.
مترادف: comb, forage, rake, root
مشابه: hunt, ransack, rifle, scour, search, sift

(2) تعریف: to discover or bring forth by such a search (often fol. by out or up).
مترادف: fish, hunt, root, rout
مشابه: come across, discover, find
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a quick, vigorous search.
مترادف: dig, forage, root
مشابه: grub, hunt, look, poke, rout, search

- He rummaged through the closet to find his tennis shoes.
[ترجمه ترگمان] در گنجه به جستجو پرداخت تا کفش های تنیس خود را پیدا کند
[ترجمه گوگل] او برای از بین بردن کفش تنیس خود را از طریق گنجه فرو ریخت
اسم ( noun )
مشتقات: rummager (n.)
(1) تعریف: a quick, vigorous search of the contents of a place or container.
مترادف: look

(2) تعریف: a collection of miscellaneous, usu. used, articles; odds and ends.
مترادف: miscellany, odds and ends

• thorough and diligent search; old things, miscellaneous items
make a thorough search, look for diligently
if you rummage in a place, you search for something there by moving things in a hurried or careless way.

مترادف و متضاد

اغتشاش (اسم)
bewilderment, confusion, disarray, turbulence, rummage, anarchy, babel, commotion, sedition, turbulency, garboil, topsy-turvydom

تحقیق (اسم)
verification, scholarship, probe, research, rummage, quest, ascertainment, investigation, inquiry, scrutiny, fishing expedition, disquisition

جستجو (اسم)
search, probe, research, rummage, quest, hunt, inquisition, disquisition, prowl

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

کاوش (اسم)
analysis, search, probing, probe, excavation, research, rummage, penetration, dig, ferret

بازرسی کشتی (اسم)
rummage

کاویدن (فعل)
analyze, excavate, drag, rummage, analyse

زیر و رو کردن (فعل)
rummage

خوب گشتن (فعل)
rummage

ransack, search


Synonyms: beat the bushes, comb, delve, dig out, disarrange, disarray, disorder, disorganize, disrupt, disturb, examine, explore, ferret out, fish, forage, grub, hunt, jumble, leave no stone unturned, look high and low, mess up, mix up, poke, rake, root, scour, search high heaven, seek, shake, shake down, spy, toss, turn inside out, turn upside down


Antonyms: order, organize


جملات نمونه

1. He had a good rummage inside the sofa.
[ترجمه ترگمان]داخل کاناپه رو زیر و رو کرد
[ترجمه گوگل]او در داخل مبل گنبد خوبی داشت

2. They rummage through piles of second-hand clothes for something that fits.
[ترجمه ترگمان]آن ها از میان انبوه لباس های دست دوم برای چیزی که مناسب است، جستجو می کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای چیزی که متناسب است، از طریق شمع های لباس های دست دوم شگفت زده می شوند

3. Have a rummage around in the drawer and see if you can find a pen.
[ترجمه ترگمان]در کشو پیدا کنید و ببینید آیا می توانید یک خودکار پیدا کنید یا نه
[ترجمه گوگل]یک قلاب را درون کشو قرار دهید و ببینید آیا میتوانید یک قلم را پیدا کنید

4. I had a rummage around/about, but I couldn't find my certificate anywhere.
[ترجمه ترگمان]اطراف را جستجو کردم، اما نتوانستم گواهی خود را جایی پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من حدودا در مورد محاصره بودم، اما نمیتوانستم گواهی خود را در هر کجا پیدا کنم

5. Have a rummage in my jewellery box and see if you can find something you like.
[ترجمه ترگمان]در صندوق جواهرات خود کاوش کنید و ببینید می توانید چیزی را پیدا کنید که دوست دارید
[ترجمه گوگل]در جعبه جواهرات من یک قلاب زدن داشته باشید و ببینید آیا میتوانید چیزی را که دوست دارید پیدا کنید

6. Mullins began to rummage among the chaotic mess of papers on his desk.
[ترجمه ترگمان]Mullins شروع به جستجو در میان کاغذهای درهم ریخته کاغذهای روی میزش کرد
[ترجمه گوگل]مولین ها در میان ظروف آشوبناپذیری از مقالات بر روی میز خود گول زدند

7. A brief rummage will provide several pairs of gloves.
[ترجمه ترگمان]برای پیدا کردن چند جفت دستکش، چند جفت دستکش فراهم خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک گودال کوتاه چند جفت دستکش را فراهم می کند

8. Of course, our rummage crews were working on more or less virgin territory, where no customs rummage crew had been before.
[ترجمه ترگمان]البته، crews our ما بر روی یک منطقه بکر و یا کم تر کار می کردند، جایی که قبلا هیچ خدمه rummage در آن دیده نشده بودند
[ترجمه گوگل]مطمئنا، خدمه ی ما در حال کار بر روی قلمرو بیشتر یا کمتر باکیفیت بود، جایی که هیچ خدمه گمرکی گمشده قبل از آن نبود

9. Every time a box came in for the rummage sale, I was downstairs with my flashlight.
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که یک جعبه برای فروش بالا می آمد، من با چراغ قوه در طبقه پایین بودم
[ترجمه گوگل]هر زمانی که یک جعبه برای فروش rummage آمد، من با چراغ قوه من در طبقه پایین بود

10. Then he let her rummage through his desk drawers, rearranging them however she liked.
[ترجمه ترگمان]سپس به او اجازه داد تا کشوهای میزش را جستجو کند و هر چه دوست داشت آن ها را مرتب کند
[ترجمه گوگل]سپس او اجازه داد او را از طریق جداول جداگانه خود را rummage، بازسازی آنها، با این حال او را دوست داشت

11. I was in charge of the rummage crew, and feeling that I had done my bit went to find the others.
[ترجمه ترگمان]من مسئول پیدا کردن خدمه کشتی بودم و احساس می کردم که کار خود را انجام داده ام تا دیگران را پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من مسئول خدمه rummage بود، و احساس که من انجام داده ام کمی برای پیدا کردن دیگران بود

12. Then began the long, painstaking job of deep rummage.
[ترجمه ترگمان]سپس شروع به کار طولانی و پر زحمت و پیدا کردن زیر و رو کرد
[ترجمه گوگل]سپس کار طولانی و دشوار رنجش عمیق شروع شد

13. A rummage in the scrap box revealed an odd plastic corner plate.
[ترجمه ترگمان]یک کاوش در جعبه، یک بشقاب پلاستیکی عجیب و غریب را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]یک قفس در جعبه ضایعات، یک صفحه پلاستیکی پلاستیکی عجیب و غریب را نشان داد

14. In those days units, or mobile rummage crews, setting up schemes between us as a result of local smuggling information.
[ترجمه ترگمان]در آن روزها، یا تیم های جستجو کننده تلفن همراه، طرح هایی را بین ما به عنوان نتیجه ای از اطلاعات قاچاق محلی تنظیم می کنند
[ترجمه گوگل]در آن روزها واحدهای، یا خدمه های تلفن همراه، طرح های بین ما را به عنوان نتیجه اطلاعات قاچاق محلی تنظیم می کردند

Somebody has been rummaging through the files.

یک کسی پرونده‌ها را زیر‌و‌رو کرده است.


Customs officers rummaged the ship.

مأموران گمرک کشتی را سر تا ته بازرسی کردند.


پیشنهاد کاربران

to make a thorough search or investigation. ibid


کلمات دیگر: