کلمه جو
صفحه اصلی

commandant


معنی : فرمانده، افسر فرمانده
معانی دیگر : (ارتش) فرمانده (به ویژه فرمانده پایگاه یا مدرسه ی نظامی یا بازداشتگاه)

انگلیسی به فارسی

افسر فرمانده، فرمانده


فرمانده، افسر فرمانده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the commanding officer of a military post or of a military organization such as the U.S. Marine Corps.
مشابه: commander

• commanding officer (military); commander
a commandant is an army officer in charge of a particular place or group of people.

مترادف و متضاد

فرمانده (اسم)
admiral, commander, chief, leader, commandant, prefect, commander-in-chief, monarch

افسر فرمانده (اسم)
commandant, commanding officer

جملات نمونه

1. Gary Roughead, 4 was endorsed as commandant of midshipmen by Adm.
[ترجمه ترگمان]گری Roughead ۴، به عنوان فرمانده of توسط دریادار مایک مولن، تایید شد
[ترجمه گوگل]Gary Roughead، 4 به عنوان فرمانده ماهرین توسط Adm تایید شد

2. Such were the victories available to the Commandant in his skirmishes with his Political Officer.
[ترجمه ترگمان]این پیروزی های برای فرمانده در نزاع های او با افسر سیاسی او در دسترس بود
[ترجمه گوگل]چنین پیروزی هایی را در اختیار فرمانده ای قرار می گیرد که در مبارزاتش با افسر سیاسی او در دسترس است

3. After their tour, Anderson and the camp commandant arranged for the white officials to meet some of the hard-core men.
[ترجمه ترگمان]بعد از سفر، اندرسون و فرمانده اردوگاه برای مقامات سفید ترتیب دادند تا برخی از افراد سرسخت را ملاقات کنند
[ترجمه گوگل]پس از تور خود، آندرسون و فرمانده اردوگاه، برای مقامات سفیدپوست، برای دیدار با برخی از مردان سختگیرانه، مرتکب شدند

4. He had headed for Berka Satellite field, whose commandant had obviously taken the lesson of previous raids to heart.
[ترجمه صادق] او به پایگاه ماهواره ای ای فرستاده و مامور شده که فرمانده اش از حملات قبلی باتمام وجود درس گرفته بود
[ترجمه ترگمان]او به سمت منطقه ماهواره ای Berka رفته بود که فرمانده او درس حمله های قبلی را به قلب گرفته بود
[ترجمه گوگل]او برای میدان ماهواره Berka رانده شده بود، که فرمانده آن، به وضوح درس حمله های قبلی را به قلب گرفت

5. William Bogle, Commandant of Midshipmen, tells each class of plebes.
[ترجمه ترگمان]ویلیام بوگل \"، سرگرد\" midshipmen \"، به هر کلاس\" plebes \"میگه\"
[ترجمه گوگل]ویلیام ببل، فرمانده ای از مردگان، به هر طبقه ای از فله ها می گوید

6. After that. . . commandant of West Point.
[ترجمه ترگمان]بعد از اون فرمانده \"وست پوینت\"
[ترجمه گوگل]بعد از آن فرمانده ایالت وست پوینت

7. Commandant von Steinholz surveyed the blue and white birthday cake Leonore carried in, candles burning brightly, in the darkened room.
[ترجمه صادق] فرمانده فون اشتاین هولز کیک تولد آبی و سفید رنگ را که لئونور به اتاق آورده بود را برانداز کرد و در آن آتاق نیمه تاریک شمعهای براق را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]سرگرد فون Steinholz کیک تولد سفید و سفید را که در آن به داخل اتاق کشیده شده بود برانداز کرد و شمع ها را روشن کرد و در اتاق تاریک روشن کرد
[ترجمه گوگل]فرماندار فون استینلزز کیک روز تولد آبی و سفید را لئونور در اتاق تاریک، شمع های روشن سوزانده را بررسی کرد

8. John insisted on seeing the commandant.
[ترجمه ترگمان]جان اصرار داشت که فرمانده را ببیند
[ترجمه گوگل]جان اصرار داشت که فرمانده را ببیند

9. The Marine Corps commandant, Gen.
[ترجمه ترگمان]فرمانده نیروهای دریایی، ژنرال
[ترجمه گوگل]فرمانده نیروی دریایی، سرهنگ

10. He wrote to the fleet commander to the commandant of the Marine Corps.
[ترجمه ترگمان]او به فرمانده ناوگان نیروی دریایی بریتانیا نوشت:
[ترجمه گوگل]او به فرمانده ناوگان به فرمانده سپاه دریایی نوشت

11. The Commandant has nevertheless been compelled to look into the problem.
[ترجمه ترگمان]با این حال سرگرد ناچار شده است به این مساله رسیدگی کند
[ترجمه گوگل]با این وجود قوماندان مجبور شده است مشکل را بررسی کند

12. The commandant and his wife live over there.
[ترجمه ترگمان]فرمانده و همسرش اونجا زندگی میکنن
[ترجمه گوگل]فرمانده و همسرش در آنجا زندگی می کنند

13. Former Commandant of the Industrial College of the US Armed Forces.
[ترجمه ترگمان]فرمانده سابق کالج صنعتی نیروهای مسلح آمریکا
[ترجمه گوگل]فرمانده پیشین کالج صنعتی نیروهای مسلح ایالات متحده

14. The commandant issues a flat order.
[ترجمه ترگمان]فرمانده یک دستور مسطح صادر می کند
[ترجمه گوگل]فرمانده یک دستور صحیح صادر می کند


کلمات دیگر: