کلمه جو
صفحه اصلی

to start with


1- اول از همه، اولا 2- در آغاز، در ابتدا 3- (موتور و غیره) روشن کردن

انگلیسی به انگلیسی

• first of all, to begin with

جملات نمونه

1. To start with, we haven't enough money, and secondly we haven't enough time.
[ترجمه ترگمان]برای شروع، پول کافی نداریم، ثانیا زمان کافی نداریم
[ترجمه گوگل]برای شروع، پول کافی نداریم، و دوم اینکه زمان کافی نداریم

2. To start with we haven't enough money, and secondly we're too busy.
[ترجمه علی] برای شروع، ما به اندازه کافی پول نداریم، و دوم اینکه سرمان بسیار شلوغ است.
[ترجمه ترگمان]برای شروع کردن با ما به اندازه کافی پول نداریم، و ثانیا خیلی سرمان شلوغ است
[ترجمه گوگل]برای شروع با ما پول کافی نداریم، و در ضمن ما خیلی مشغول هستیم

3. I'll have melon to start with.
[ترجمه ترگمان]باید با melon شروع کنم
[ترجمه گوگل]من شروع کردم با خربزه

4. We only knew two people in London to start with, but we soon made friends.
[ترجمه ترگمان]ما فقط دو نفر را در لندن می شناختیم، اما به زودی با هم دوست شدیم
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانیم دو نفر را در لندن ببینیم، اما ما به زودی دوستی ایجاد کردیم

5. I was pretty nervous to start with, but after a while I was fine.
[ترجمه ترگمان]خیلی عصبی بودم که از اول شروع کنم، اما بعد از مدتی که حالم خوب بود
[ترجمه گوگل]من خیلی عصبی بودم، اما بعد از مدتی خوب بودم

6. Well, maybe it would be easier to start with a smaller problem.
[ترجمه ترگمان]خوب، شاید با یک مشکل کوچک تر شروع کنیم
[ترجمه گوگل]خوب، شاید ساده تر با مشکل کوچکتر شروع شود

7. She was a bit subdued to start with, but after a while she livened up.
[ترجمه ترگمان]کمی رام شده بود که شروع کند، اما بعد از مدتی بیدار شد
[ترجمه گوگل]او کمی از ابتدا شروع کرد، اما پس از مدتی او زنده شد

8. He was against the idea to start with, but he soon changed his tune when he realized how much money he'd get.
[ترجمه ترگمان]او به این فکر بود که با او شروع کند، اما به زودی tune را تغییر داد وقتی که فهمید چقدر پول دارد
[ترجمه گوگل]او با این ایده شروع به کار کرد، اما او به زودی آهنگ خود را تغییر داد، زمانی که متوجه شد که چقدر پول دریافت می کند

9. It is often a good idea to start with smaller, easily achievable goals.
[ترجمه ترگمان]اغلب یک ایده خوب برای شروع با اهداف کوچک تر و به راحتی قابل دسترس است
[ترجمه گوگل]اغلب ایده خوبی است که با اهداف کوچکتر و به راحتی قابل دستیابی باشد

10. To start with, the pressure on her was very heavy, but it's eased off a bit now.
[ترجمه ترگمان]برای شروع، فشار روی او خیلی سنگین بود، اما حالا کمی آرام شده بود
[ترجمه گوگل]برای شروع، فشار بر او بسیار سنگین بود، اما اکنون کمی کم شده است

11. To start with we need better computers - then we need more training.
[ترجمه ترگمان]برای شروع، ما به کامپیوترهای بهتری نیاز داریم - پس ما به آموزش بیشتری نیاز داریم
[ترجمه گوگل]برای شروع از ما نیاز به رایانه بهتر - پس ما نیاز به آموزش بیشتر

12. The club had only six members to start with.
[ترجمه ترگمان]این باشگاه فقط شش عضو داشت که با آن ها شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]این باشگاه تنها شش عضو داشت تا با آن شروع شود

13. She wasn't keen on the idea to start with.
[ترجمه ترگمان]او علاقه ای به این فکر نداشت که با آن شروع کند
[ترجمه گوگل]او از این ایده شروع به خواندن نکرده بود

14. It was like a rocket, brilliant to start with then fizzling out to nothing.
[ترجمه ترگمان]مثل یک راکت بود، درخشان بود که با آن شروع کنیم به هیچ چیز
[ترجمه گوگل]این مانند یک موشک بود، که از لحاظ درخشان شروع شد و سپس به فضا پرتاب کرد

پیشنهاد کاربران

Firstly


کلمات دیگر: