brimful - معنی "brimful"

انگلیسی به فارسی

لبریز

بی نظیر، سرشار، لبریز

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

• : تعریف: full to the brim or top; brimming.
• متضاد: empty

• full, ready to overflow, ample
a container that is brimful of something is full right up to the top.
someone or something that is brimful of something else has or contains a lot of it.

مترادف و متضاد

لبریز (صفت)

replete, large, full, awash, brimful, overfilled, flown, profuse, top-full

سرشار (صفت)

plenteous, opulent, tremendous, brimful, overfilled, profuse, plenitudinous

overflowing; up to the top

Synonyms: awash, chock-full, crammed, crowded, filled, flush, full, full to the top, jammed, level with, loaded, overfull, packed, running over, stuffed, topfull

Antonyms: empty, unfilled

جملات نمونه

1. the glass was brimful of milk

لیوان از شیر لبریز بود.

2. the letter was brimful of complaints and threats

نامه پر بود از شکوه و تهدید.

3. with a heart brimful of love

با قلبی سرشار از عشق

4. his cup of happiness was brimful

جام سعادتش لبریز بود.

5. She was brimful of energy and enthusiasm.

[ترجمه ترگمان]سرشار از انرژی و شور بود
[ترجمه گوگل]او از انرژی و شور و شوق برخوردار بود

6. The team is brimful of confidence after their win last week.

[ترجمه ترگمان]این تیم پس از برد هفته گذشته، سرشار از اعتماد به نفس است
[ترجمه گوگل]تیم پس از پیروزی در هفته گذشته اعتماد به نفس خود را از دست داده است

7. Young people are always brimful of new ideas and hope.

[ترجمه ترگمان]جوانان همیشه سرشار از ایده های جدید و امید هستند
[ترجمه گوگل]جوانان همیشه از ایده های جدید و امیدوارند

8. Nobody could call this year's Cannes film festival brimful of wonderful surprises.

[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی توانست فستیوال فیلم کن امسال را پر از شگفتی شگفت انگیز کند
[ترجمه گوگل]هیچکسی نمی توانست جشنواره فیلم کن در سال جاری را جشن بگیرد

9. She's certainly brimful of energy.

[ترجمه ترگمان]او واقعا سرشار از انرژی است
[ترجمه گوگل]او مطمئنا انرژی فراوانی دارد

10. Is it gold or scarlet red brimful?

[ترجمه ترگمان]این عکس های gold یا سرخ رنگ است؟
[ترجمه گوگل]آیا قرمز طلایی یا قرمز مایل به قرمز است؟

11. He is brimful of new ideas.

[ترجمه ترگمان]او سرشار از ایده های جدید است
[ترجمه گوگل]او از ایده های جدید محض است

12. The tale was long, but brimful of interest.

[ترجمه ترگمان]این داستان طولانی بود، اما سرشار از علاقه بود
[ترجمه گوگل]این داستان طولانی بود، اما منحصر به فرد از علاقه

13. I am brimful of chowder.

[ترجمه ترگمان]من سرشار از سیرابی هستم
[ترجمه گوگل]من از کاسه ای کمرنگ هستم

14. The air rings with water music as snowmelt and spring rains sluice down the Rize Valley, tumbling in broad cataracts from one brimful lake to another.

[ترجمه ترگمان]در اثر ریزش باران و باران های بهاری در دره rize، از یک دریاچه به هم می ریخت و از یک دریاچه به هم می ریخت
[ترجمه گوگل]هوا با موسیقی آب در حال چرخش با قطرات باران و بارندگی های بهاری دره دره Rize، در آبریزش وسیع از یک دریاچه ی درخشان به سمت دیگر می افتد

The glass was brimful of milk.

لیوان از شیر لبریز بود.

The letter was brimful of complaints and threats.

نامه پر بود از شکوه و تهدید.

with a heart brimful of love

با قلبی سرشار از عشق