کلمه جو
صفحه اصلی

densely


بطورغلیظ، بطورانبوه، بسیار

انگلیسی به فارسی

متراکم


انگلیسی به انگلیسی

• thickly, impenetrably

جملات نمونه

1. The inner cities are no longer densely populated.
[ترجمه ترگمان]شهرهای داخلی پرجمعیت و پرجمعیت نیستند
[ترجمه گوگل]شهرهاى داخلى دیگر پر جمعیت نیستند

2. Our route follows the Pacific coast through densely populated neighbourhoods.
[ترجمه ترگمان]مسیر ما از ساحل آرام از طریق محله های پرجمعیت دنبال می شود
[ترجمه گوگل]مسیر ما به دنبال ساحل اقیانوس آرام از طریق محله های پر جمعیت است

3. The territory was never densely settled.
[ترجمه ترگمان]این سرزمین هرگز densely نشده بود
[ترجمه گوگل]قلمرو هرگز به اندازه کافی حل نشده بود

4. The southeast is the most densely populated area.
[ترجمه ترگمان]جنوب شرقی پرجمعیت ترین ناحیه است
[ترجمه گوگل]جنوب شرقی منطقه پرجمعیت ترین است

5. The universe evolved from a densely packed primal inferno.
[ترجمه ترگمان]جهان از یک جهنم کوچک انباشته و متراکم رشد کرده است
[ترجمه گوگل]جهان از یک انجیل اولیه پرجمعیت تشکیل شده است

6. A grove of trees shadowed the house densely.
[ترجمه ترگمان]بیشه ای انبوه در خانه سایه افکنده بود
[ترجمه گوگل]یک درخت از درختان خانه را تنگ کرد

7. Java is a densely populated island.
[ترجمه ترگمان]جاوا یک جزیره پر جمعیت است
[ترجمه گوگل]جاوا یک جزیره پرجمعیت است

8. In less densely populated areas the recovery rate is of course correspondingly lower.
[ترجمه ترگمان]در مناطق پرجمعیت، نرخ بهبود نیز به همان نسبت کم تر است
[ترجمه گوگل]در مناطق کمتر متراکم جمعیت، میزان بازیابی به طور معنی داری پایین تر است

9. The densely stitched image has a sketched, animated quality. it sits off-centre with an odd perspective, as if seen from above.
[ترجمه ترگمان]تصویر پر زرق و برقش تصویر کشیده و animated دارد این مرکز با یک دیدگاه عجیب و غریب برخورد می کند، گویی از بالا دیده می شود
[ترجمه گوگل]تصویر چسبیده شده دارای یک کیفیت متحرک و طراحی شده است آن را با یک چشم انداز عجیب و غریب در خارج از مرکز قرار می دهد، همانطور که از بالا دیده می شود

10. These inside surfaces are the most densely populated region of the human body.
[ترجمه ترگمان]این سطوح در داخل سطوح بسیار متراکم بدن انسان قرار دارند
[ترجمه گوگل]این سطوح درونی منطقه پرجمعیت ترین بدن انسان است

11. Both disk and arms are densely covered with granules.
[ترجمه ترگمان]هر دو دیسک و دست ها به طور متراکم با گرانول پوشانده شده اند
[ترجمه گوگل]هر دو دیسک و اسلحه به شدت با گرانول پوشیده شده است

12. Lithotripsy of a densely calcified gall bladder stone has been described in a case report.
[ترجمه ترگمان]lithotripsy از سنگ مثانه متراکم در یک گزارش موردی توضیح داده شده است
[ترجمه گوگل]لیت تریپسی از یک سنگ مثانه کلاسیفید شده، در یک مورد گزارش شده است

13. But the densely populated central provinces present a very different picture.
[ترجمه ترگمان]اما استان های مرکزی پرجمعیت تصویر بسیار متفاوتی ارائه می کنند
[ترجمه گوگل]اما ولایات مرکزی پرجمعیت نشان دهنده یک تصویر کاملا متفاوت است

14. London's main airport is surrounded by densely populated residential areas.
[ترجمه ترگمان]فرودگاه اصلی لندن توسط مناطق مسکونی پرجمعیت احاطه شده است
[ترجمه گوگل]فرودگاه اصلی لندن توسط مناطق مسکونی پرجمعیت احاطه شده است

پیشنهاد کاربران

بسیار ضخیم

انبوه, متراکم

1. The book is densely argued and requires more specialized expertise than a general reader is likely to have.
این کتاب بسیار بحث برانگیز است و نیاز به مهارت تخصصی بیشتری نسبت به یک خواننده عمومی دارد.
2. The mass was removed in multiple pieces, and some of the myocardial muscle was also removed with densely adherent tumor.
این توده به صورت چند تکه برداشته شد و مقداری از عضله قلب نیز با تومور به هم چسبیده متراکم برداشته شد.
3. In places, the jungle - like vegetation surrounds the river so densely it feels like an old Tarzan movie.
در جاهایی ، پوشش گیاهی جنگلی مانند رودخانه را چنان انبوه احاطه کرده است که احساس می شود یک فیلم قدیمی تارزان است.
4. The lumen or cell chain is not always clearly visible within all filaments, especially within densely granulated sheaths.
لومن یا زنجیره سلول همیشه در همه رشته ها به خصوص در غلاف های دانه بندی شده متراکم به وضوح قابل مشاهده نیست.
5. As many properties in Mediterranean holiday resorts are densely built this is likely to be the major source of noise pollution.
از آنجا که بسیاری از املاک در استراحتگاههای تعطیلات مدیترانه ای به طور انبوه ساخته شده اند ، این منبع اصلی آلودگی صوتی است.
6. The courtyard is densely planted with bamboo while rockeries and fountains are embellished with varieties of exotic flowers and rare plants.
حیاط با انبوهی از بامبو کاشته شده است ، در حالی که آب انبارها و فواره ها با انواع گل های عجیب و غریب و گیاهان نادر تزئین شده اند.
7. They give you an injection, it puts you into a densely dopey state for 5 minutes, then you wake up.
آنها به شما آمپول می زنند ، شما را به مدت 5 دقیقه در یک حالت فشرده قرار می دهد ، سپس از خواب بیدار می شوید.
8. Its golden yellow flowers are densely produced in panicles on procumbent stems, 12in.
گلهای زرد طلایی آن به طور متراکم در خوشه های ساقه های منشعب ، به طول 12 اینچ به بار می آیند.
9. The wareroom was densely dark, to which was imparted additional horror by the piercing moans of the suffering.
انبار بسیار تاریک بود ، و ناله های گوش خراش درد و رنج به آن وحشت بیشتری می بخشید.
10. Grilled calamari are skewered like shish kebabs, with densely flavorful cherry tomatoes.
کالاماری کبابی مانند کباب شیش ، با گوجه گیلاسی با طعم و مزه غلیظ ، پخته می شود.
11. As the army of yamato pressed them too closely, they set fire to the dry underbrush which densely surrounded their lurking - place.
همانطور که ارتش یاماتو آنها را بیش از حد تحت فشار قرار داد ، آنها بوته خشک را که محل کمین آنها را احاطه کرده بود ، به آتش کشیدند.
12. They tried to discuss this directly with the church, sending densely argued letters to bishops and priests.
آنها سعی کردند این موضوع را مستقیماً با کلیسا در میان بگذارند و نامه های پر استدلال را برای اسقف ها و کشیشان ارسال کنند.

Densely ( adv ) = متراکم، به طور متراکم، به طور انبوه، فشرده، بسیار، پُر، غلیظ

densely populated = پر جمعیت
densely argued = پر استدلال، بسیار جدال آمیز، بسیار بحث برانگیز
densely built cities = شهرهای پرتراکم

معانی دیگر>>>> به طور ضخیم، از روی تراکم


به طور چگال


کلمات دیگر: