کلمه جو
صفحه اصلی

commingle


معنی : بهم امیختن، بهم مخلوط کردن
معانی دیگر : (در هم) آمیختن، معاشرت کردن، هم آمیزی کردن

انگلیسی به فارسی

به‌هم آمیختن، باهم مخلوط کردن


مخلوط کردن، بهم مخلوط کردن، بهم امیختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: commingles, commingling, commingled
• : تعریف: to mingle or blend; mix.
مشابه: merge, mingle, mix

• merge, mix, blend; become a part of, join in

مترادف و متضاد

بهم امیختن (فعل)
shuffle, fold, interfuse, coalesce, commingle, immingle, intermix

بهم مخلوط کردن (فعل)
shuffle, commingle

blend


Synonyms: amalgamate, combine, commix, compound, inmix, integrate, intermingle, intermix, join, merge, mingle, unite


Antonyms: divide, separate


جملات نمونه

1. I think I'll commingle some of these blue flowers with the pink ones.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم یه سری از این گل آبی رو با گل های صورتی روشن کنم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم برخی از این گل های آبی را با گل های صورتی مخلوط می کنم

2. Many towns allow recyclable items to be commingled for collection in a single container.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهرها اجازه پخش مجدد اقلام قابل بازیافت برای جمع آوری در یک کانتینر را نمی دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شهرهای مورد استفاده قرار می گیرند تا کالاهای قابل بازیافت را در یک کانتینر جمع آوری کنند

3. Tears commingled with the blood from the cut on his face.
[ترجمه ترگمان]خون از بریدگی روی صورتش محو شد
[ترجمه گوگل]اشک با خون بر روی صورتش مخلوط شده است

4. Fact is inextricably commingled with fiction.
[ترجمه ترگمان]واقعیت به طور جدایی ناپذیری در ارتباط با داستان وجود دارد
[ترجمه گوگل]واقعیت با تفکر مخلوط است

5. The company faces charges that it commingled its own funds with customer funds.
[ترجمه ترگمان]این شرکت با اتهاماتی روبرو است که وجوه خود را با سرمایه های مشتریان به هم می ریزد
[ترجمه گوگل]این شرکت با اتهاماتی مواجه است که صندوق های خود را با بودجه مشتری ترکیب می کند

6. His book commingles sarcasm and sadness.
[ترجمه ترگمان]کتاب کنایه آمیز و غم زده بود
[ترجمه گوگل]کتاب او سرکاسم و غم را مختل می کند

7. Southwest Securities consented to charges that it commingled firm and customer funds.
[ترجمه ترگمان]شرکت اوراق بهادار جنوب غربی به اتهامات مربوط به سرمایه شرکت و مشتریان موافقت کرد
[ترجمه گوگل]Southwest Securities با اتهاماتی همراه بود که صندوق های شرکت و مشتری را کنار گذاشت

8. She would never commingle with Friend again.
[ترجمه ترگمان]او دیگر هرگز با دوست خود دوست نخواهد شد
[ترجمه گوگل]او هرگز با دوست دوست نخواهد داشت

9. Most of the commingled corn is stored in grain elevators, said John Wichtrich, general manager for Aventis CropScience.
[ترجمه ترگمان]جان Wichtrich، مدیر عمومی for CropScience، گفت که بخش اعظم ذرت در سیلوهای گندم ذخیره می شود
[ترجمه گوگل]جان ویچریچ، مدیر کل Aventis CropScience، گفت: بیشتر ذرت مخلوط شده در آسانسورهای دانه ذخیره می شود

10. Did that commingling of unrelated flavours remind me of another dish, or had it produced a breakthrough in gastronomy?
[ترجمه ترگمان]آیا آن commingling هیچ وقت پیش از آن بود که من یک ظرف غذای دیگری را به یاد آورم یا آن را در هنر پر خوری تولید کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا این ترکیبی از طعم های غیر مرتبط به یک ظرف دیگر به من یادآوری می کند یا این که یک پیشرفت در غذا ایجاد کرده است؟

11. Fragments of silk commingle with old documents amid Wang's expressive oil painting on the canvases.
[ترجمه ترگمان]تکه هایی از پارچه های ابریشمی با مدارک قدیمی در میان نقاشی روغن expressive وانگ روی بوم نقاشی شده بود
[ترجمه گوگل]قطعات نقاشی ابریشم همراه با اسناد قدیمی در بین نقاشی های رنگارنگ وانگ بر روی بوم

12. Males and females only commingle during mating season, otherwise they live solitary existences .
[ترجمه ترگمان]نرها و ماده ها در فصل جفتگیری به تنهایی زندگی می کنند، در غیر این صورت به صورت existences انفرادی (انفرادی)زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]مردان و زنان تنها در طول فصل بستری مخلوط می شوند، در غیر این صورت آنها موجودات انفرادی زندگی می کنند

13. There has to be a way to commingle social preferences, economic performance, and long-term environmental goals.
[ترجمه ترگمان]باید راهی وجود داشته باشد تا اولویت های اجتماعی، عملکرد اقتصادی و اهداف بلندمدت زیست محیطی را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]باید یک راه برای کنار زدن تنظیمات اجتماعی، عملکرد اقتصادی و اهداف زیست محیطی درازمدت داشته باشیم


کلمات دیگر: