کلمه جو
صفحه اصلی

arrogate


معنی : ادعای بیجا کردن، بخود بستن، غصب کردن
معانی دیگر : (به ناحق) تصاحب کردن، (به ناحق) ادعا کردن، (به خود یا به دیگری) بستن، منتسب کردن

انگلیسی به فارسی

ادعای بیجا کردن، غصب کردن، به‌خود بستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: arrogates, arrogating, arrogated
مشتقات: arrogation (n.), arrogator (n.)
(1) تعریف: to claim presumptuously for oneself without just cause.
مترادف: appropriate
متضاد: renounce
مشابه: assume, avail oneself of, claim, commandeer, expropriate, help oneself to, seize, take, usurp

- She arrogated all the credit for their joint efforts.
[ترجمه ترگمان] او تمام اعتبار خود را برای تلاش های مشترک خود به کار برد
[ترجمه گوگل] او تمام اعتبار را برای تلاش مشترک خود تحکیم کرد

(2) تعریف: to ascribe or attribute to another without warrant.
مشابه: ascribe, attribute, blame, impute, incriminate

- We arrogated the blame to our little brother.
[ترجمه ترگمان] ما مقصر برادر کوچولومون هستیم
[ترجمه گوگل] ما برادر کوچک ما را سرزنش کردیم

• demand without right; seize unjustly; attribute unjustly

مترادف و متضاد

ادعای بیجا کردن (فعل)
arrogate

بخود بستن (فعل)
assume, sham, feign, pretend, simulate, put on, arrogate, playact

غصب کردن (فعل)
confiscate, arrogate, usurp, deforce, seize

claim without justification


Synonyms: accroach, appropriate, assume, commandeer, confiscate, demand, expropriate, preempt, presume, seize, take, usurp


Antonyms: appropriate, give, hand over


جملات نمونه

Don't arrogate rights that do not belong to you!

حقوقی را که به تو تعلق ندارد، به خود مبند (ادعا مکن)!


1. don't arrogate rights that do not belong to you!
حقوقی را که به تو تعلق ندارد به خود مبند (ادعا مکن)!

2. Don't easily arrogate evil motives to others.
[ترجمه ترگمان]برای دیگران کار بدی نکنید
[ترجمه گوگل]انگیزه های بد را به دیگران تحمیل نکنید

3. They arrogate to themselves the power to punish people.
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را برای تنبیه مردم محکوم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها قدرت خود را برای مجازات مردم به خودشان تحمیل می کنند

4. I do not arrogate to myself the right to decide.
[ترجمه ترگمان]من حق تصمیم گیری ندارم
[ترجمه گوگل]من خودم را به حق تصمیم نمی گیرم

5. Why does he arrogate to himself the claim to know more about patient care than all those professionals?
[ترجمه ترگمان]چرا او این ادعا را به خود می گوید که بیشتر درباره مراقبت بیمار از همه افراد حرفه ای بداند؟
[ترجمه گوگل]چرا او ادعا می کند که بیشتر در مورد مراقبت از بیمار بیشتر از همه کسانی که متخصص هستند اطمینان کند؟

6. Don't arrogate evil motives to me.
[ترجمه ترگمان]گناه بدی به من نکن
[ترجمه گوگل]انگیزه های شر را به من تحمیل نکن

7. Do not arrogate wrong intentions to your friends.
[ترجمه ترگمان]قصد بدی به دوستات نداشته باش
[ترجمه گوگل]نیت های اشتباه را به دوستان خود تحمیل نکنید

8. Not arrogate to oneself professionssee joke : My friendly mouth is stupid very, often say the footle that a few your people find both funny and annoying .
[ترجمه ترگمان]نه برای آن که خود را گول بزنند؛ دهان مهربان من احمقانه است، اغلب می گویند که چند نفر شما هم بامزه و آزار دهنده هستند
[ترجمه گوگل]نه به شوخی حرفه ای خود اعتقاد ندارم: دهان دوستانه من بسیار احمقانه است، اغلب می گویند که پای خود را که چند نفر از مردم شما را خنده دار و مزاحم می بینند

9. Rotation of arrogate to oneself leases a building, what responsibility should assume?
[ترجمه ترگمان]چرخش of به خود ساختمان یک ساختمان را اجاره می دهد، چه مسئولیتی باید بر عهده بگیرد؟
[ترجمه گوگل]چرخش محرمانه به خود ساختمان را اجاره می کند، چه مسئولیتی باید به آن توجه شود؟

10. Don't easily arrogate to others.
[ترجمه ترگمان]به هیچ وجه به دیگران متهم نشوید
[ترجمه گوگل]به راحتی به دیگران اعتماد ندارید

11. Governments should not be deluded into thinking that they can arrogate to themselves powers that they do not and can not possess.
[ترجمه ترگمان]دولت ها نباید خود را فریب دهند و فکر کنند که می توانند به خود قدرت دهند که نمی توانند داشته باشند و نمی توانند داشته باشند
[ترجمه گوگل]دولت ها نباید فریب خورده و فکر کنند که می توانند قدرت خود را تحمیل کنند که آنها نمی توانند و نمی توانند داشته باشند

They arrogated the rewards to themselves.

آنها پاداشها را برای خود برداشتند.


He arrogated personal motives to his rival.

او رقیب خود را منتسب (متهم) به داشتن اغراض شخصی کرد.



کلمات دیگر: