کلمه جو
صفحه اصلی

dramatist


معنی : نمایشنامه نویس
معانی دیگر : نمایش نامه نویس (playwright هم می گویند)، نمایش پرداز

انگلیسی به فارسی

نمایش‌نامه‌نویس


انگلیسی به انگلیسی

• playwright, writer of dramas
a dramatist is someone who writes plays.

مترادف و متضاد

نمایشنامه نویس (اسم)
dramatist, playwright, scriptwriter, playwriter

جملات نمونه

1. As a dramatist I hate to moralize.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نمایشنامه نویس متنفرم از اخلاقیات
[ترجمه گوگل]به عنوان یک متفکر، من متناقض می کنم

2. He was contemporary with the dramatist Congreve.
[ترجمه ترگمان]او معاصر با dramatist کانگریو بود
[ترجمه گوگل]او با Congreve Dramatist معاصر بود

3. He is a dramatist.
[ترجمه ترگمان]او یک نمایشنامه نویس است
[ترجمه گوگل]او dramatist است

4. Shakespeare is, by common consent, the greatest English dramatist.
[ترجمه ترگمان]شکسپیر، با رضایت عموم، بزرگ ترین نمایشنامه نویس انگلیسی است
[ترجمه گوگل]شکسپیر، با رضایت مشترک، بزرگترین نمایشنامه نویس انگلیسی است

5. He has a bright future as a dramatist.
[ترجمه ترگمان]او آینده درخشانی به عنوان نمایشنامه نویس دارد
[ترجمه گوگل]او آینده ای روشن به عنوان نمایشنامه نویس دارد

6. Beside Shakespeare, Marlowe strikes us as an immature dramatist, especially in his comic scenes.
[ترجمه ترگمان]در کنار شکسپیر، مار لو به عنوان یک نمایشنامه نویس نابالغ، به خصوص در صحنه های مضحک خود به ما حمله می کند
[ترجمه گوگل]در کنار شکسپیر، مارلو به عنوان یک متفکر نابالغ ما، به خصوص در صحنه های کمیک او، به ما ضربه می زند

7. Yet, in a sense, the dramatist was right and the actress wrong.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در واقع، نمایشنامه نویس خوبی بود و هنرپیشه هم اشتباه می کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، به طریقی، نمایشنامه نویس درست بود و بازیگر اشتباه می کرد

8. He pictures the poet or dramatist surrounded by a group of fans in the coffee-house.
[ترجمه ترگمان]وی از شاعران و dramatist که توسط گروهی از طرفداران در قهوه خانه احاطه شده است، عکس می گیرد
[ترجمه گوگل]او شاعر یا نمایشنامه نویس را که توسط یک گروه از طرفداران در قهوه خانه احاطه شده است، می بیند

9. His genius as a dramatist is unsurpassed.
[ترجمه ترگمان]نبوغ او به عنوان یک نمایشنامه نویس بی نظیر است
[ترجمه گوگل]نبوغ او به عنوان نمایشنامه نویس بی حد و حصر است

10. The dramatist flourished around 1930.
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه نویس در حدود سال ۱۹۳۰ رشد کرد
[ترجمه گوگل]نمایشنامهنویس حدود 1930 رونق گرفت

11. He was himself a talented journalist, editor, dramatist, song - writer and novelist.
[ترجمه ترگمان]او خود یک روزنامه نگار با استعداد، ویراستار، نمایشنامه نویس، نویسنده و رمان نویس بود
[ترجمه گوگل]او خودش یک روزنامه نگار با استعداد، سردبیر، نمایشنامه نویس، آهنگ - نویسنده و رمان نویس بود

12. John Berger is a storyteller, essayist, novelist, screenwriter, dramatist and art critic.
[ترجمه ترگمان]جان برگر یک داستان، مقاله نویس، نویسنده، فیلمنامه نویس، نمایشنامه نویس و منتقد هنری است
[ترجمه گوگل]جان برگر داستانپرداز، مقالهنویس، رمان نویس، فیلمنامهنویس، نقاش و منتقد هنری است

13. Helene Hegemann, daughter of famed German dramatist Carl Hegemann, recently released her debut novel Axolotl Roadkill, which is currently working its way up a number of German bestseller lists.
[ترجمه ترگمان]هلن Hegemann، دختر نمایشنامه نویس مشهور آلمانی، کارل Hegemann، اخیرا اولین رمان خود را با نام axolotl roadkill منتشر کرده است که در حال حاضر در حال کار بر روی تعدادی از کتاب های پرفروش در آلمان است
[ترجمه گوگل]هلن هگمتان، دختر کارل هگمتان، معروف آلمانی نمایشنامه نویس، اخیرا رمان جدید خود را به نام 'Axolotl Roadkill' منتشر کرد که در حال حاضر در حال کار بر روی تعدادی از لیست های پرفروش آلمانی است

14. Googol was one of the renowned writer and dramatist of 19th century in Russia. His creation had great influence to the entire Russian literature even the world literature.
[ترجمه ترگمان]googol یکی از نویسندگان و نمایشنامه نویس مشهور قرن نوزدهم در روسیه بود آفرینش او تاثیر بزرگی بر کل ادبیات روسی، حتی ادبیات جهان داشت
[ترجمه گوگل]Googol یکی از مشهورترین نویسندگان و نمایشنامه نویس قرن نوزدهم در روسیه بود خلقت او تأثیر زیادی بر تمام ادبیات روسی حتی ادبیات جهان گذاشت

15. Qianlong years, poets, calligraphers, dramatist and novelist.
[ترجمه ترگمان]Qianlong سال، شاعران، خوشنویسان، نمایشنامه نویس و رمان نویس
[ترجمه گوگل]سالهای چیانگون، شاعران، خوشنویسان، نمایشنامه نویس و رمان نویس


کلمات دیگر: