کلمه جو
صفحه اصلی

out of character


ناهماهنگ بامنش یا خوی و شخصیت کسی

انگلیسی به انگلیسی

• not characteristic, not typical, not usual (for someone)

جملات نمونه

1. Her behaviour last night was quite out of character.
[ترجمه ترگمان]رفتار او دیشب کاملا خارج از شخصیت بود
[ترجمه گوگل]رفتار او در شب گذشته کاملا از شخصیت بود

2. He swore, which was out of character for him.
[ترجمه ترگمان]او سوگند یاد کرد که برای او از شخصیت و شخصیت بی بهره بود
[ترجمه گوگل]او قسم خورده بود، که از کاراکتر برای او بود

3. What else could make him behave so out of character?
[ترجمه ترگمان]چه چیز دیگری می توانست او را از شخصیت و شخصیت پاک کند؟
[ترجمه گوگل]چه چیز دیگری می تواند او را از شخصیت رفتار کند؟

4. Her behaviour last night was completely out of character.
[ترجمه ترگمان]رفتار او دیشب کاملا از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]رفتار او در شب گذشته به طور کامل خارج از شخصیت بود

5. It wasn't like him, it was out of character, but she wasn't acting to character either.
[ترجمه ترگمان]مثل او نبود، از روی شخصیت نبود، اما با شخصیت و شخصیت بازی نمی کرد
[ترجمه گوگل]او مانند او نبود، از کاراکتر نبود، اما به کاراکتر نیز عمل نکرد

6. She had behaved quite out of character just to get the better of him.
[ترجمه ترگمان]درست رفتار کرده بود که بهتر از او رفتار کند
[ترجمه گوگل]او فقط به خاطر شخصیت رفتار کرده است، تا بتواند از او بهتر شود

7. He would have been acting out of character and trying on something his party had wearied of.
[ترجمه ترگمان]او با شخصیت و شخصیت خود رفتار می کرد و می کوشید چیزی را که از آن خسته شده بود پیدا کند
[ترجمه گوگل]او از شخصیت بازی می کرد و سعی می کرد چیزی را که حزبش از آن خسته شده بود بپوشاند

8. Such hypocrisy was not out of character for Karl Marx.
[ترجمه ترگمان]این ریاکاری برای کارل مارکس فاقد شخصیت بود
[ترجمه گوگل]چنین ریاکاری برای کارل مارکس از شخصیت نبود

9. It was completely out of character.
[ترجمه ترگمان]کام لا از شخصیت او خارج بود
[ترجمه گوگل]این کاملا از شخصیت بود

10. Her behavior has become exhibitionist and totally out of character.
[ترجمه ترگمان]رفتار او تبدیل به exhibitionist و کاملا خارج از شخصیت شده است
[ترجمه گوگل]رفتار او تبدیل به نمایشگر و کاملا از شخصیت است

11. Her behaviour was out of character.
[ترجمه ترگمان]رفتار او از شخصیت منحرف شده بود
[ترجمه گوگل]رفتار او خارج از شخصیت بود

12. But the 10 strikeouts were out of character.
[ترجمه ترگمان]اما ۱۰ strikeouts از شخصیت خارج شدند
[ترجمه گوگل]اما 10 قطعنامه از کاراکتر خارج شدند

13. It's out of character for Jake to dance wildly like that. He's usually so conservative.
[ترجمه ترگمان]برای جیک مثل این بود که وحشیانه می رقصد او معمولا خیلی محافظه کار است
[ترجمه گوگل]این برای شخصیت جیک است که به شدت رقصنده است او معمولا خیلی محافظه کار است

14. It is out of character to do that.
[ترجمه ترگمان]این کار برای انجام این کار غیرممکن است
[ترجمه گوگل]برای انجام آن از شخصیت خارج است

پیشنهاد کاربران

متعارض با شخصیت

از کسی بعید بودن

از ( شخصیت یا منش ) کسی بعید بودن،
opposite: in character
Very unlike the way someone would behave

گستاخ


کلمات دیگر: