کلمه جو
صفحه اصلی

bulldoze


معنی : ارعاب و تهدید کردن، روی ماشین بولدوز کار کردن
معانی دیگر : (عامیانه) زورگویی کردن، با تهدید وادار کردن، مرعوب کردن، کلاشی کردن، با بولدوزر (خاکبردار) بردن یا تسطیح کردن، با خاکبردار کندن

انگلیسی به فارسی

هراس افکندن، تهدیدکردن، روی ماشین بولدوزکار کردن


بولدوزر، ارعاب و تهدید کردن، روی ماشین بولدوز کار کردن


انگلیسی به انگلیسی

• level with a bulldozer; push, force through ruthlessly; intimidate
when people bulldoze something such as a small building, they knock it down with a bulldozer.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bulldozes, bulldozing, bulldozed
(1) تعریف: to move (earth) or clear out (land) using a bulldozer.
مشابه: clear, clear out, level, move

(2) تعریف: to intimidate or threaten.
مترادف: browbeat, buffalo, bullyrag, cow, intimidate, threaten
مشابه: bully, coerce, compel, terrorize, twist someone's arm

مترادف و متضاد

Antonyms: build, construct


bully, intimidate


demolish


Synonyms: drive, elbow, flatten, force, jostle, level, press, propel, push, raze, shove, thrust


ارعاب و تهدید کردن (فعل)
bulldoze

روی ماشین بولدوز کار کردن (فعل)
bulldoze

Synonyms: bludgeon, bluster, browbeat, coerce, cow, dragoon, harass, hector


Antonyms: leave alone


جملات نمونه

He bulldozed me into giving him all of the money.

با اصرار و تهدید مجبورم کرد همه‌ی پول را به او بدهم.


1. She defeated developers who wanted to bulldoze her home to build a supermarket.
[ترجمه سانای صدقیان] او سازندگانی که میخواستند خانه اش را برای ساخت سوپرمارکت خراب کنند را شکست داد.
[ترجمه ترگمان]او سازندگان را شکست داد که می خواستند خانه اش را با بولدوزر ویران کنند تا یک سوپرمارکت بسازد
[ترجمه گوگل]او موفق به توسعه دهندگان شد که می خواست خانه خود را برای ساخت یک سوپر مارکت بولندوز کند

2. The party in power planned to bulldoze through a full socialist programme.
[ترجمه ترگمان]حزب در قدرت با بولدوزر از طریق یک برنامه سوسیالیستی کامل موافقت کرد
[ترجمه گوگل]حزب در قدرت برنامه ریزی شده بود که از طریق یک برنامه کامل سوسیالیستی بولدوزر کند

3. My parents tried to bulldoze me into going to college.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم سعی کردن منو وادار به رفتن به دانشگاه کنن
[ترجمه گوگل]والدینم سعی کردند به کالج مراجعه کنند

4. Last week, the department's road builders began to bulldoze a water meadow on Twyford Down.
[ترجمه ترگمان]هفته پیش، سازندگان جاده شروع به bulldoze چمن زار کوچکی در Twyford کردند
[ترجمه گوگل]هفته گذشته، سازندگان جاده این اداره شروع به پرورش آبزی های آبی در Twyford Down کردند

5. They failed to bulldoze the amendment through Congress.
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند اصلاحات را از طریق کنگره با بلدوزر خراب کنند
[ترجمه گوگل]آنها اصلاحات را از طریق کنگره انجام ندادند

6. I can't run a bulldozer through my life just because I want to bulldoze yours.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم فقط به خاطر این که می خوام مال تو رو از دست بدم، یه bulldozer راه بندازم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بولدوزر را از طریق زندگی ام بسازم چون من می خواهم شما را بکشید

7. To clear that rubbish away they may bulldoze.
[ترجمه ترگمان]برای پاک کردن این زباله ها ممکن است آن ها را با بولدوزر خراب کنند
[ترجمه گوگل]برای پاک کردن این زباله، آنها ممکن است بولدوزر شوند

8. They bulldoze him into signing the contract.
[ترجمه زهرا] آنها او را وادار به امضا کردن قرار داد کردند.
[ترجمه ترگمان]ان ها او را با بولدوزر به امضا قرارداد بستند
[ترجمه گوگل]آنها او را به امضای قرارداد قرض دادند

9. Was she going to try to bulldoze him into submission?
[ترجمه ترگمان]آیا او سعی می کرد که او را به تسلیم کردن وادارد؟
[ترجمه گوگل]آیا او قصد داشت او را به تسلیم شدن بکشاند؟

10. You must bulldoze your way into the English language.
[ترجمه ترگمان]شما باید به زبان انگلیسی حرف بزنید
[ترجمه گوگل]شما باید راه خود را به زبان انگلیسی بولدوزر کنید

11. Don't let him bulldoze you.
[ترجمه ترگمان]نذار him کنه
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که او را بکشید

12. To clear that rubbish away they may have to bulldoze.
[ترجمه ترگمان]برای پاک کردن این مزخرفات، آن ها ممکن است مجبور شوند با بولدوزر شوند
[ترجمه گوگل]برای پاک کردن این زباله، آنها ممکن است مجبور به قرص شوند

13. Once I saw a toddler sitting on the ground at our local playground using his hands to bulldoze piles of sand.
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک کودک نوپا را دیدم که روی زمین در زمین بازی محلی ما نشسته بود و دست هایش را به روی شن فرو می برد
[ترجمه گوگل]وقتی یک کودک نوپا را دیدم که در زمین بازی های محلی ما نشسته بود، با استفاده از دست هایش برای جمع کردن شمع های شن و ماسه

14. His normal style when confronted with an obstacle was to bulldoze it into submission.
[ترجمه ترگمان]سبک عادی او هنگامی که با یک مانع مواجه می شد، آن بود که آن را با بولدوزر برابر کند
[ترجمه گوگل]سبک عادی او هنگام مواجه شدن با یک مانع، آن بود که آن را به تسلیم شدن بکشاند

پیشنهاد کاربران

داغون کردن


کلمات دیگر: