معنی : ساده، بی هنر، ساده لوح، ساده دل، بی صنعت، بی تزویر، غیر صنعتی، فروتن، ساده طبع
معانی دیگر : فاقد هنر، ناشی، بی شایبه، بی آلایش، بی تصنع، طبیعی، معصوم، بی شیله پیله، بی فرهنگ، نادان، غیر هنری، خامدستانه، بدانجام شده، ناشیانه
artless
معنی : ساده، بی هنر، ساده لوح، ساده دل، بی صنعت، بی تزویر، غیر صنعتی، فروتن، ساده طبع
معانی دیگر : فاقد هنر، ناشی، بی شایبه، بی آلایش، بی تصنع، طبیعی، معصوم، بی شیله پیله، بی فرهنگ، نادان، غیر هنری، خامدستانه، بدانجام شده، ناشیانه
انگلیسی به فارسی
بی‌هنر، بی‌صنعت، ساده، بی‌تزویر، غیر‌صنعتی
بدون هنر، بی هنر، ساده لوح، ساده دل، ساده، بی صنعت، بی تزویر، غیر صنعتی، فروتن، ساده طبع
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: artlessly (adv.), artlessness (n.)
مشتقات: artlessly (adv.), artlessness (n.)
• (1) تعریف: free of deceit and cunning; guileless.
• مترادف: guileless, ingenuous
• متضاد: artful, calculating, crafty, designing
• مشابه: candid, childlike, forthright, frank, genuine, naive, open, plain-spoken, sincere, straightforward, trusting
• مترادف: guileless, ingenuous
• متضاد: artful, calculating, crafty, designing
• مشابه: candid, childlike, forthright, frank, genuine, naive, open, plain-spoken, sincere, straightforward, trusting
- His father was an artless man who, being ingenuous himself, found it hard to recognize deceit in others.
[ترجمه ترگمان] پدرش مرد ساده ای بود که خود را صاف و ساده می دانست، و آن را دشوار می یافت که دیگران را فریب دهد
[ترجمه گوگل] پدرش یک مرد بی دست و پا بود که خود خود را درک می کرد و دیگران را فریب می داد
[ترجمه گوگل] پدرش یک مرد بی دست و پا بود که خود خود را درک می کرد و دیگران را فریب می داد
- We knew the gift was born of artless generosity; it never crossed our minds that there could be some ulterior motive.
[ترجمه ترگمان] ما می دانستیم که این هدیه از جوانمردی عاری از انصاف به دنیا آمده است؛ هرگز از ذهن ما خطور نکرد که یک انگیزه پنهانی وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل] ما می دانستیم که این هدیه از شکیبایی بی بدیل متولد شد هرگز ذهن ما را فراموش نمی کند که انگیزه های ناخوشایندی می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل] ما می دانستیم که این هدیه از شکیبایی بی بدیل متولد شد هرگز ذهن ما را فراموش نمی کند که انگیزه های ناخوشایندی می تواند وجود داشته باشد
• (2) تعریف: simple and natural; not artificial.
• متضاد: affected, disingenuous, insincere
• مشابه: genuine, homely, natural, simple, unaffected, unpretentious
• متضاد: affected, disingenuous, insincere
• مشابه: genuine, homely, natural, simple, unaffected, unpretentious
- The couple's artless manner made us feel comfortable and at home.
[ترجمه ترگمان] خیلی ساده است که ما را راحت و راحت در خانه احساس می کنیم
[ترجمه گوگل] این شیوه بی نظیر زن و شوهر باعث شد ما احساس راحتی و در خانه داشته باشیم
[ترجمه گوگل] این شیوه بی نظیر زن و شوهر باعث شد ما احساس راحتی و در خانه داشته باشیم
• (3) تعریف: lacking skill or refinement; crude.
• مترادف: crude, unskilled, unskillful
• متضاد: artful
• مشابه: amateurish, awkward, clumsy, homely, ingenuous, plain, primitive, unsophisticated
• مترادف: crude, unskilled, unskillful
• متضاد: artful
• مشابه: amateurish, awkward, clumsy, homely, ingenuous, plain, primitive, unsophisticated
- His first novel was considered an artless piece of writing by several publishers.
[ترجمه ترگمان] اولین رمان او به عنوان یک متن ساده نوشته شده توسط چندین ناشر در نظر گرفته شد
[ترجمه گوگل] اولین رمان او یک قطعه هنری بدون نوشتن توسط چند ناشر بود
[ترجمه گوگل] اولین رمان او یک قطعه هنری بدون نوشتن توسط چند ناشر بود
• natural, unaffected; simple; naive; crude
someone who is artless is simple and honest, and does not think of deceiving other people.
someone who is artless is simple and honest, and does not think of deceiving other people.
مترادف و متضاد
ساده (صفت)
accustomed, ordinary, normal, simple, easy, plain, naive, modest, bare, open-and-shut, artless, onefold, natural, smooth, unobtrusive, unaffected, customary, dupeable, free-standing, simplex, homely, humbly, inartificial, unassuming, simple-minded, uncomplicated, unforced, unlabored, unlaboured, unpretending
بی هنر (صفت)
artless, inartistic
ساده لوح (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted
ساده دل (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted, onefold
بی صنعت (صفت)
artless
بی تزویر (صفت)
simple, artless, guileless, candid, single-minded
غیر صنعتی (صفت)
artless
فروتن (صفت)
humble, simple, modest, discreet, meek, artless, blushing, submissive, bashful, coy, low, demure, homely, unpretentious, prostrate
ساده طبع (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted, onefold
simple
Synonyms: direct, genuine, guileless, honest, ingenuous, innocent, naive, natural, open, plain, pure, sincere, straight, straightforward, talking turkey, true, unadorned, unaffected, uncontrived, unpretentious, unsophisticated, up front
Antonyms: artful, complicated, contrived, pretentious, sophisticated
جملات نمونه
1. oh, stomach, artless and winding
ای شکم بی هنر پیچ پیچ
2. the shepherd's artless simplicity
سادگی عاری از تصنع چوپان
3. He smiled as artless as a child of
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک بچه ساده لوح خندید
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک فرزند به عنوان بی هنری لبخند زد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک فرزند به عنوان بی هنری لبخند زد
4. My artless comment was mistaken for rudeness.
[ترجمه ترگمان]اظهار محبت من نسبت به بی نزاکتی اشتباه می کرد
[ترجمه گوگل]نظر هنرمندانه من به خاطر زشتی اشتباه گرفته شد
[ترجمه گوگل]نظر هنرمندانه من به خاطر زشتی اشتباه گرفته شد
5. Am I being artless when I say that?
[ترجمه ترگمان]وقتی این حرف را می زنم من خیلی ساده لوح هستم؟
[ترجمه گوگل]من وقتی که این را می گویم، بی حرکت باشم؟
[ترجمه گوگل]من وقتی که این را می گویم، بی حرکت باشم؟
6. She was curiously artless.
[ترجمه ترگمان]او با کنجکاوی آمیخته با ساده لوحی چنین گفت:
[ترجمه گوگل]او کنجکاو بدون هنر بود
[ترجمه گوگل]او کنجکاو بدون هنر بود
7. His girl - friend is an artless village girl.
[ترجمه ترگمان]دوست دخترش یه دختر خیلی ساده است
[ترجمه گوگل]دخترش - دوست یک دختر روستای هنرمندانه است
[ترجمه گوگل]دخترش - دوست یک دختر روستای هنرمندانه است
8. You can't get up that naturalness and artless rosy tint in after days.
[ترجمه ترگمان]تا چند روز دیگر نمی توانید از آن رنگ های طبیعی و ساده بلند شوید
[ترجمه گوگل]پس از گذشت چند روز، این طبیعی بودن و بی رنگ بودن رنگ سبز را نمیتوانید بالا ببرید
[ترجمه گوگل]پس از گذشت چند روز، این طبیعی بودن و بی رنگ بودن رنگ سبز را نمیتوانید بالا ببرید
9. She was pleased with the girl's artless looks, and gay innocent manner.
[ترجمه ترگمان]از قیافه معصوم و معصوم و معصوم و معصوم او راضی بود
[ترجمه گوگل]او با نگاه بی دست و پا دخترانه و شیوه ای بی گناه خشنود شد
[ترجمه گوگل]او با نگاه بی دست و پا دخترانه و شیوه ای بی گناه خشنود شد
10. A woman of artless grace and simple goodness.
[ترجمه ترگمان]زنی از سادگی و مهربانی ساده
[ترجمه گوگل]یک زن از فضل بی عیب و نقص ساده
[ترجمه گوگل]یک زن از فضل بی عیب و نقص ساده
11. The artless woman had made a confidant of the boy.
[ترجمه ترگمان]زن ساده دل، محرم راز این پسر شده بود
[ترجمه گوگل]زن بدون هنر اعتماد به نفس پسر داشت
[ترجمه گوگل]زن بدون هنر اعتماد به نفس پسر داشت
12. Her countenance and a few artless words fully conveyed all her gratitude and delight.
[ترجمه ترگمان]قیافه اش و چند کلمه ساده حاکی از کمال ادب بود که همه قدرشناسی و delight را به او رسانده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش و چند کلمه بی ادعا به طور کامل تمام قد و قلب او را تحویل داد
[ترجمه گوگل]چهره اش و چند کلمه بی ادعا به طور کامل تمام قد و قلب او را تحویل داد
13. The child asked many artless questions.
[ترجمه ترگمان]کودک بسیاری از سوالات بی artless را پرسید
[ترجمه گوگل]کودک از بسیاری از سوالات بدون هنر پرسید
[ترجمه گوگل]کودک از بسیاری از سوالات بدون هنر پرسید
14. The artless injured - wife tone made the President laugh, and laughter swept the table.
[ترجمه ترگمان]لحن ساده زن مجروح باعث خنده رئیس جمهور شد و خنده بر روی میز افتاد
[ترجمه گوگل]زخمی شدن بی حرکت - تن همسر باعث شد که رییس جمهور خنده دهد و خنده ایستاد
[ترجمه گوگل]زخمی شدن بی حرکت - تن همسر باعث شد که رییس جمهور خنده دهد و خنده ایستاد
oh, stomach, artless and winding
ای شکم بی‌هنر پیچ‌پیچ
the shepherd's artless simplicity
سادگی عاری از تصنع چوپان
پیشنهاد کاربران
خام دستانه
ناشیانه
ناشیانه
کلمات دیگر: