کلمه جو
صفحه اصلی

conscription


معنی : خدمت اجباری
معانی دیگر : خدمت اجباری

انگلیسی به فارسی

خدمت نظام، خدمت سربازی


بیگاری، شاکاری، به‌کارگیری اجباری، خدمت اجباری


ارتش، خدمت اجباری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: conscriptional (adj.), conscriptionist (n.)
• : تعریف: compulsory enrollment in military service.
مشابه: levy

- Because of the insufficient number of volunteers, the government instituted conscription.
[ترجمه ترگمان] به دلیل تعداد ناکافی داوطلبان، دولت سربازگیری را آغاز کرد
[ترجمه گوگل] از آنجا که تعداد داوطلبان کافی نبود، دولت مجوز ارتش را به عهده گرفت

• draft, induction (into military service); governmental requisition of money or property
conscription is officially making people in a particular country join the armed forces.

مترادف و متضاد

خدمت اجباری (اسم)
conscription, servitude

draft


Synonyms: enrollment, induction


جملات نمونه

1. the conscription act of 1941
قانون نظام وظیفه (مصوبه ی سال) 1941

2. to resist conscription
به خدمت نظام وظیفه تن در ندادن

3. in some countries, military conscription has been abolished
در برخی کشورها خدمت اجباری در ارتش ملغی شده است.

4. The Armed Forces could do away with conscription and go over to a volunteer system.
[ترجمه ترگمان]نیروهای مسلح می توانند با خدمت سربازی کنار بیایند و به یک سیستم داوطلب بروند
[ترجمه گوگل]نیروهای مسلح می توانند با رشوه خواری کنار بیایند و به سیستم داوطلبانه بروند

5. He was rejected by the conscription office because he was under age.
[ترجمه ترگمان]او توسط دفتر سربازگیری به این دلیل رد شد که او زیر سن قانونی قرار داشت
[ترجمه گوگل]او به خاطر دفترچه یاری او رد شده بود زیرا او سالم بود

6. They said the present system of military conscription should be phased out.
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که سیستم کنونی سربازگیری نظامی باید به مرحله اجرا درآید
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که سیستم کنونی ارتش نظامی باید از بین برود

7. He's been worried that the government will introduce conscription ever since the war began.
[ترجمه ترگمان]او نگران است که دولت از زمان آغاز جنگ، خدمت سربازی را آغاز کند
[ترجمه گوگل]او نگران است که دولت از زمان آغاز جنگ، ارتش را معرفی کند

8. The reintroduction of conscription sparked off a major rebellion.
[ترجمه ترگمان]معرفی مجدد خدمت اجباری باعث بروز یک شورش بزرگ شد
[ترجمه گوگل]تجدید مجدد خدمتکشی موجب یک شورش بزرگ شد

9. There was no conscription, no feeling in my world, of necessity to volunteer.
[ترجمه ترگمان]اجباری در کار نبود، هیچ احساسی در دنیای من وجود نداشت و نیاز به داوطلب شدن داشت
[ترجمه گوگل]هیچ مشروعیتی وجود ندارد، احساس در جهان من، از ضرورت داوطلب شدن وجود ندارد

10. The introduction of conscription was not only crucial to obtain the manpower resources necessary but also to plan a total war economy.
[ترجمه ترگمان]معرفی نظام وظیفه نه تنها برای به دست آوردن منابع نیروی انسانی لازم، بلکه برای برنامه ریزی یک اقتصاد کلی جنگ مهم نبود
[ترجمه گوگل]معرفی ارتش نه تنها برای دستیابی به منابع لازم نیروی انسانی بلکه برای برنامه ریزی اقتصاد کل جنگی ضروری است

11. When was conscription introduced in Britain?
[ترجمه ترگمان]چه زمانی سربازگیری در بریتانیا مطرح شد؟
[ترجمه گوگل]چه زمانی در ارتش بریتانیا معرفی شد؟

12. In May, conscription was extended to married men.
[ترجمه ترگمان]در ماه مه، خدمت اجباری برای مردان متاهل نیز تمدید شد
[ترجمه گوگل]در ماه مه، ارتش به مردان متاهل متصل شد

13. A continuation of wartime industrial conscription was a popular choice.
[ترجمه ترگمان]ادامه خدمت نظام در دوران جنگ یک انتخاب محبوب بود
[ترجمه گوگل]ادامه کار نظامی در زمان جنگ یک انتخاب مردمی بود

14. The Military Training Act of 1939 effectively introduced conscription in peacetime for the first time in Britain's history.
[ترجمه ترگمان]قانون آموزش نظامی ۱۹۳۹ به طور موثر سربازگیری را در زمان صلح برای اولین بار در تاریخ بریتانیا معرفی کرد
[ترجمه گوگل]قانون آموزش نظامی در سال 1939 برای نخستین بار در تاریخ بریتانیا برای اولین بار در زمان صلح به سر می برد

15. They had something to worry about then: conscription.
[ترجمه ترگمان]آن ها چیزی برای نگرانی در مورد آن زمان داشتند: سربازگیری
[ترجمه گوگل]آنها چیزی برای نگرانی در مورد آن زمان داشتند

پیشنهاد کاربران

سربازگیری


کلمات دیگر: