کلمه جو
صفحه اصلی

briny


معنی : شور، نمکین، مثل اب دریا
معانی دیگر : پرنمک، شورابی، مانند آب دریا

انگلیسی به فارسی

شور، مثل آب دریا، نمکین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: brinier, briniest
• : تعریف: of or like brine or salt water; very salty.

- The pickles have been soaked in a briny solution.
[ترجمه ترگمان] این ترشی در محلول briny غوطه ور شده اند
[ترجمه گوگل] ترشی در یک محلول نازک خیس شده است
- They sailed off across the briny sea.
[ترجمه ترگمان] از دریا به دریا رفتند
[ترجمه گوگل] آنها در سرتاسر دریا پریدند
اسم ( noun )
مشتقات: brininess (n.)
• : تعریف: (informal) the ocean or sea (prec. by the).

- He was swallowed up by the briny and never seen again.
[ترجمه ترگمان] اون توی آب فرو خورده بود و دیگه ندیده بودمش
[ترجمه گوگل] او توسط پرندگان بلعیده شد و هرگز دوباره دیده نشد

• salty, like brine
something that is briny, for example sea water or a smell, is salty; a literary word.

مترادف و متضاد

شور (صفت)
briny, saline, salty

نمکین (صفت)
briny, saline, salty

مثل اب دریا (صفت)
briny

جملات نمونه

1. they brushed their teeth in the briny waters of the gulf
در آب تلخ خلیج دندان های خود را مسواک زدند.

2. Do you fancy a dip in the briny?
[ترجمه ترگمان]تو فکر می کنی توی آب شنا کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا شما علاقه مند به یک شیب در برفی هستید؟

3. The ecosystem of saline includes briny region and annulus lake salina to take two inferior system.
[ترجمه ترگمان]اکو سیستم نمک شامل منطقه briny و دریاچه annulus برای گرفتن دو سیستم پایین تر است
[ترجمه گوگل]اکوسیستم سالین شامل منطقه پرتقال و حلزون دریاچه سیلنا می شود تا دو سیستم پایین تر را بسازد

4. As sea - ice develops, the briny water beneath it cools to - 2 C.
[ترجمه ترگمان]همانطور که آب - یخ گسترش می یابد، آب briny زیر آن تا ۲ درجه سانتیگراد خنک می شود
[ترجمه گوگل]همانطور که دریا یخ در حال توسعه است، آب شیرین زیر آن سرد می شود تا - 2 درجه سانتیگراد

5. This year briny pearl price of the North sea 3 fold.
[ترجمه ترگمان]امسال قیمت مروارید دریای شمال ۳ برابر شد
[ترجمه گوگل]قیمت مروارید در این سال در شمال دریا 3 برابر است

6. The briny air gave a foretaste of the nearby sea.
[ترجمه ترگمان]هوای briny به دریا نزدیک شده بود
[ترجمه گوگل]هوای برف به جلوگیری از دریا نزدیک شد

7. First time and briny contact with, hoof giving hoof left deep impression.
[ترجمه ترگمان]اولین بار و تماس با سم سم اثر عمیقی بر سم گذاشت
[ترجمه گوگل]تماس با اولین بار و درخشان با، کاسه دار کردن گوسفند چپ عمیق

8. A so-called halophyte, the briny succulent thrives in hellish heat and pitiful soil on little more than a regular dousing of ocean water.
[ترجمه ترگمان]در این هوای سرد و مرطوب که از آب داغ و پر آب و آب جاری می شود، این آب شور و حرارت بیشتر از یک قطره آب از آب اقیانوس پرورش می یابد
[ترجمه گوگل]به اصطلاح هالوفیت، آبمیوه پر زرق و برق در گرمای جهنمی و خاک خشونت آمیز به اندازهای بیشتر از آب معمولی از آب های اقیانوس پرورش می یابد

9. Development uses briny resource is to alleviate foreland lacks the way with water very active issue.
[ترجمه ترگمان]توسعه از منابع briny استفاده می کند تا foreland فاقد راه حلی با مساله آب بسیار فعال باشد
[ترجمه گوگل]توسعه با استفاده از منابع پرنعمت است برای کاهش راه حل جلوگیری از راه با موضوع بسیار فعال آب است

10. The briny water is not good for the growth of the trees.
[ترجمه ترگمان]آب briny برای رشد درختان خوب نیست
[ترجمه گوگل]آب در حال رشد برای رشد درختان مناسب نیست

11. He went down early each morning and jumped up and down in the briny, enjoying every minute of it.
[ترجمه ترگمان]هر روز صبح زود از خواب بلند می شد و در آب شور می زد و از هر دقیقه اش لذت می برد
[ترجمه گوگل]او هر روز صبح زود رفت و در هر زلزله بالا و پایین پرید، لذت بردن از هر دقیقه از آن

12. The sea and the eyeless fish houses and the briny chum dropped quickly away.
[ترجمه ترگمان]دریا و خانه های بی چشم و آن خو بی چشم به سرعت از آنجا دور شدند
[ترجمه گوگل]دریا و خانه های ماهی بیخوابی و کوچه وحشی به سرعت از بین رفت

13. They get electrical power from fission rods, and then they throw the fission rods into the briny sea.
[ترجمه ترگمان]آن ها نیروی الکتریکی را از میله های fission شکافت و سپس میله های fission را به دریای briny پرتاب می کنند
[ترجمه گوگل]آنها قدرت الکتریکی را از میله های شکافت می گیرند و سپس میله های شکافتن را به دریای دره پرتاب می کنند

They brushed their teeth in the briny waters of the gulf.

در آب تلخ خلیج دندان‌های خود را مسواک زدند.



کلمات دیگر: