کلمه جو
صفحه اصلی

designated


نامزد کردن، گماشتن، معین کردن، تخصیص دادن، برگزیدن

انگلیسی به انگلیسی

• intended, marked out for, chosen (though not yet installed), appointed

جملات نمونه

1. they designated the boundaries of the land
آنها حدود زمین را تعیین کردند.

2. he was designated as leader of the free world
او را رهبر جهان آزاد قلمداد می کردند.

3. the king designated his second son as his successor
پادشاه پسر دوم خود را به عنوان جانشین برگزید.

4. this room has been designated for reading
این اتاق برای قرائت تخصیص داده شده است.

5. smoking is permitted only in designated areas
سیگار کشیدن فقط در جاهای تعیین شده مجاز است.

6. The town has been designated a development area.
[ترجمه ترگمان]این شهر به عنوان یک منطقه توسعه تعیین شده است
[ترجمه گوگل]این شهر یک منطقه توسعه است

7. The chairman has designated her as his successor.
[ترجمه ترگمان]رئیس او را جانشین خود کرده است
[ترجمه گوگل]رئیس او را به عنوان جانشین خود تعیین کرده است

8. This area has been designated a National Park.
[ترجمه ترگمان]این منطقه پارک ملی نامیده شده است
[ترجمه گوگل]این منطقه پارک ملی است

9. The President designated him for premiership.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور \"him\" رو برای \"premiership\" انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور او را برای نخست وزیر تعیین کرد

10. This floor has been designated a no-smoking area.
[ترجمه ترگمان]این کف یک منطقه بدون دود تعیین شده است
[ترجمه گوگل]این طبقه یک منطقه بدون سیگار تعیین شده است

11. In 199 Birmingham was designated the UK City of Music.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹ به عنوان شهر موسیقی بریتانیا منصوب شد
[ترجمه گوگل]در سال 199، شهر بیرمنگام شهر موسیقی انگلستان نامگذاری شد

12. Several pupils were designated as having moderate or severe learning difficulties.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از دانش آموزان به عنوان داشتن مشکلات آموزشی متوسط یا جدی انتخاب شدند
[ترجمه گوگل]تعدادی از دانش آموزان به عنوان مشکلات یادگیری متوسط ​​یا شدید تعیین شده اند

13. She designated the place where we were to meet.
[ترجمه ترگمان]اون جایی رو تعیین کرد که قرار بود همدیگه رو ببینیم
[ترجمه گوگل]او محل جایی که ما برای دیدار انتخاب کردیم را تعیین کردیم

14. The woods were designated an area of outstanding natural beauty.
[ترجمه ترگمان]جنگل به عنوان منطقه ای از زیبایی طبیعی برجسته تعیین شده بود
[ترجمه گوگل]جنگل منطقه ای از زیبایی طبیعی برجسته بود

15. The people designated the King as a tyrant.
[ترجمه ترگمان]مردم پادشاه را ستمگر می دانستند
[ترجمه گوگل]مردم پادشاه را به عنوان یک ستمکار انتخاب کردند

16. The general designated an officer to the command.
[ترجمه ترگمان]ژنرال به فرمانده دستور داده شد
[ترجمه گوگل]به طور کلی یک افسر فرماندهی را تعیین کرد

پیشنهاد کاربران

تعیین شده، برگزیده

منتصب - برگزیده شده - منتخب ازسوی یک مرجع تصمیم گیری برای انجام کاری

درنظرگرفته شده، مشخص شده، معین شده، انتخاب شده، گماشته، گمارده، منصوب ( شده ) ، پنداشته شده، انگاشته شده، دانسته شده، موردنظر، مدنظر

اختصاص دادن

designated اگر صفت باشد ( adj ) به معنای تعیین شده، مشخص، معین شده


کلمات دیگر: