1. He has the authority to act for the commissar.
[ترجمه ترگمان]او قدرت عمل برای the را دارد
[ترجمه گوگل]او دارای مجوز عمل برای کمیسار است
2. The commissar insisted on indexing the book.
[ترجمه ترگمان]The اصرار داشت که این کتاب را شاخص گذاری کند
[ترجمه گوگل]کمیسار اصرار داشت که این کتاب را نمایه کند
3. Several Bolshevik commissars favoured such a compromise, but Lenin and Trotsky were adamantly opposed and negotiations broke down.
[ترجمه ترگمان]چند حزب بلشویک در Bolshevik به چنین سازشی دست یافتند، اما لنین و تروتسکی به شدت مخالف بودند و مذاکرات به پایان رسید
[ترجمه گوگل]چندین کمیساریای بلشویک از چنین توافقی ایجاب می کردند، اما لنین و تروتسکی به شدت مخالفت کردند و مذاکرات شکست خورد
4. A street loafer became a commissar.
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد خیابانی کمیسر شد
[ترجمه گوگل]یک هوادار خیابانی به کمیسر تبدیل شد
5. New commissars replaced the provincial governors.
[ترجمه ترگمان]دهلی نو جایگزین فرمانداران استانی شد
[ترجمه گوگل]کمیساریای جدید جایگزین فرمانداران استانی شدند
6. Industrial Bank funds operations center political commissar, chief economist, said Lu.
[ترجمه ترگمان]لو لو، اقتصاددان برجسته، گفت که سرمایه گذاران مرکز عملیات سرمایه بانک صنعتی هستند
[ترجمه گوگل]لئون گفت: 'کمیته سیاسی پولیس صنعتی، اقتصاددان ارشد'
7. The political commissar, political director and political instructor are organizers of the day-to-day work of the Party committees (Party branches) and leaders of political work.
[ترجمه ترگمان]commissar سیاسی، مدیر سیاسی و مربی سیاسی، سازمان دهنده کاره ای روزانه کمیته های حزب (شاخه حزب)و رهبران کار سیاسی هستند
[ترجمه گوگل]کمیساریای سیاسی، مدیر سیاسی و مدرس سیاسی سازمان دهندگان کار روزمره کمیته های حزب (شاخه های حزب) و رهبران کار سیاسی است
8. During the confrontation, political commissar of that excitement that he suddenly saw that German and stood up.
[ترجمه ترگمان]در طول این رویارویی، commissar سیاسی آن هیجان، ناگهان آن آلمانی را دید و بلند شد
[ترجمه گوگل]در طول رویارویی، کمیسر سیاسی آن هیجان که ناگهان آلمان را دید و ایستاد
9. They represented their grievances to the Commissar.
[ترجمه ترگمان]آن ها شکایات خود را نسبت به the نشان می دادند
[ترجمه گوگل]آنها شکایات خود را به کمیسر نشان دادند
10. Societe Generale chief economist, political commissar of the Lu said.
[ترجمه ترگمان]commissar political، اقتصاددان برجسته سیاسی لو گفت
[ترجمه گوگل]وزیر اقتصاد سابق ژنرال، کمیسر سیاسی لو گفت
11. The system of political commissar in the Red Army was officially proposed at the Sixth National Congress of the CPC.
[ترجمه ترگمان]سیستم of سیاسی در ارتش سرخ به طور رسمی در کنگره ملی ششم حزب کمونیست چین پیشنهاد شد
[ترجمه گوگل]سیستم کمیساریای سیاسی ارتش سرخ به طور رسمی در ششمین کنگره ملی CPC پیشنهاد شد
12. You ask is food, equipment or a political commissar more important for morales The care of material conditions is a part of leadership.
[ترجمه ترگمان]شما سوال می کنید که غذا، تجهیزات و یا a سیاسی مهم تر است زیرا مراقبت از شرایط مادی بخشی از رهبری است
[ترجمه گوگل]شما می پرسید غذا، تجهیزات یا کمیساریای سیاسی مهم تر از نظر اخلاق است مراقبت از شرایط مادی بخشی از رهبری است
13. The government's chief commissar for immunisations, Professor David Salisbury, has said that nurses have a "duty" to be immunised against swine flu.
[ترجمه ترگمان]دبیر کل دولت برای ایمن سازی، پروفسور دیوید زبری، گفته است که پرستاران وظیفه دارند که در برابر آنفلوآنزای خوکی واکسینه شوند
[ترجمه گوگل]پروفسور دیوید Salisbury، رئیس کمیساریای دولت برای واکسیناسیون، گفته است که پرستاران 'وظیفه' دارند تا علیه آنفلوآنزای خوکی ایمن شوند
14. The commissar is the living embodiment of the Immortal Emperor's own will.
[ترجمه ترگمان]The تجسم زنده اراده امپراطور Immortal است
[ترجمه گوگل]کمیسر تجسم زندگی اراده ی امپراتور جاودان است