کلمه جو
صفحه اصلی

convoluted


معنی : حلقوی، بهم پیچیده، بهم تابیده، پیچاپیچ
معانی دیگر : دشوار، درهم پیچیده، ظریف و تو در تو، بغرنج، پیچاپیچ (مانند حلقه هایی که بر هم سوار باشند)، پر پیچ و تاب، کنجله، پرشکنج، پر چنبر، همتاب

انگلیسی به فارسی

به‌هم‌پیچیده، به‌هم‌تابیده، حلقوی، پیچاپیچ


پیچ خورده، حلقوی، بهم پیچیده، بهم تابیده، پیچاپیچ


انگلیسی به انگلیسی

• curved, coiled, twisted; involved, intricate, complicated
a convoluted problem, structure, or sentence is complicated and difficult to understand.

صفت ( adjective )
مشتقات: convolutedly (adv.), convolutedness (n.)
(1) تعریف: folded in twists and coils.

- a convoluted landscape of hills and valleys
[ترجمه ترگمان] منظره convoluted از تپه ها و دره ها،
[ترجمه گوگل] چشم انداز پیچیده تپه ها و دره ها

(2) تعریف: complex; intricate.
مشابه: complex, intricate

- His reasoning is so convoluted that I can't follow it.
[ترجمه ترگمان] استدلال او به قدری پیچیده است که من نمی توانم آن را دنبال کنم
[ترجمه گوگل] استدلال او چنان پیچیده است که نمی توانم آن را دنبال کنم

مترادف و متضاد

حلقوی (صفت)
vortical, vortiginous, annular, convoluted, sigmoid, annulate, convolute, guttural, terete, laryngeal

بهم پیچیده (صفت)
convoluted, convolute

بهم تابیده (صفت)
convoluted

پیچاپیچ (صفت)
vortiginous, spiral, winding, convoluted, tortuous, flexuous, meandrous

complicated


Synonyms: baffling, complex, confused, elaborate, impenetrable, intricate, involved, labyrinthine, perplexing, puzzling, serpentine, tangled, tortuous


Antonyms: simple, straightforward


جملات نمونه

1. convoluted sentences
جمله های بغرنج (پر پیچ و تاب)

2. his style of painting is very convoluted
سبک نقاشی او بسیار پیچیده است.

3. His grammar explanations are terribly convoluted.
[ترجمه ترگمان]توضیحات کتاب او خیلی پیچیده و پیچیده است
[ترجمه گوگل]توضیحات گرامر او به شدت پیچیده است

4. The story is convoluted and opaque, often to the point of total obscurity.
[ترجمه ترگمان]داستان پیچیده و مبهم است، اغلب به نقطه مبهم کلی تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]داستان پیچیده و مبهم است، اغلب به نقطه ای از مبهم کامل

5. Despite its length and convoluted plot, "Asta's Book" is a rich and rewarding read.
[ترجمه ترگمان]با وجود این طرح پیچیده و پیچیده، کتاب \"Asta s\" یک کتاب غنی و پر پاداش است
[ترجمه گوگل]با وجود طول و پیچیدگی اش، کتاب 'آسات' خواندن ثروتمند و ارزشمند است

6. Her book is full of long convoluted sentences.
[ترجمه ترگمان]کتاب او پر از جملات طولانی و پیچیده است
[ترجمه گوگل]کتاب او پر از جملات طولانی پیچیده است

7. The argument is rather convoluted.
[ترجمه ترگمان]بحث نسبتا پیچیده است
[ترجمه گوگل]این استدلال نسبتا پیچیده است

8. Pity that this convoluted attitude towards violence doesn't prevail in all Slavic societies today.
[ترجمه ترگمان]افسوس که این نگرش پیچیده نسبت به خشونت امروزه در همه جوامع اسلاوی غالب نمی شود
[ترجمه گوگل]متاسفم که این نگرش پیچیده به خشونت امروزه در همه جوامع اسلاویک غالب نیست

9. It began to appear more convoluted, interlocking chain mail . . . some sort of suit.
[ترجمه ترگمان]باز هم پیچیده و پیچیده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]شروع به ظاهر پیچیده تر، ایمیل زنجیری همپوشانی شد نوعی کت و شلوار

10. These convoluted explanations fail to identify the real lure of Niagara that it was accessible and comfortable.
[ترجمه ترگمان]این توضیحات پیچیده قادر به تشخیص فریب واقعی نیاگارا نبودند که در دسترس و راحت بود
[ترجمه گوگل]این توضیحات پیچیده به شناسایی عجیب و غریب واقعی نایگارا نرسیده است

11. This extraordinary and highly convoluted story has aroused interest in many quarters from time to time.
[ترجمه ترگمان]این داستان بسیار پیچیده و بسیار پیچیده باعث ایجاد علاقه بسیاری در بسیاری از مناطق از زمان به زمان شده است
[ترجمه گوگل]این داستان خارق العاده و بسیار پیچیده از زمان به زمان علاقه زیادی به بسیاری از مراکز را به دنبال دارد

12. What is the convoluted chain of command?
[ترجمه ترگمان]زنجیره پیچیده فرماندهی چیه؟
[ترجمه گوگل]زنجیره پیچیده فرمان چیست؟

13. He always uses a lot of convoluted arguments to support his theories, but no one's ever impressed.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از بحث های پیچیده زیادی برای حمایت از تیوری های خود استفاده می کند، اما هیچ کس تا به حال تحت تاثیر قرار نگرفته است
[ترجمه گوگل]او همیشه از بسیاری از استدلال های پیچیده برای حمایت از نظریه هایش استفاده می کند، اما هیچکس هرگز تحت تاثیر قرار نمی گیرد

14. Judgments frequently consist of long paragraphs and convoluted sentences replete with subordinate clauses.
[ترجمه ترگمان]Judgments اغلب شامل پاراگراف های طولانی و جملات پیچیده و انباشته از عبارات فرعی است
[ترجمه گوگل]قضاوت ها اغلب شامل پاراگراف های طولانی و جملات پیچیده ای است که با مقررات وابسته تکمیل می شوند

His style of painting is very convoluted.

سبک نقاشی او بسیار پیچیده است.


convoluted sentences

جمله‌های بغرنج (پر پیچ و تاب)


پیشنهاد کاربران

گیج کننده، بغرنج، سخت

رنگابرنگ، قاطی پاتی

سردرگم


کلمات دیگر: