کلمه جو
صفحه اصلی

assort


معنی : جور کردن، طبقه بندی کردن، مناسب بودن، هم نشین شدن
معانی دیگر : دسته دسته کردن یا شدن، محشور بودن یا شدن، معاشرت کردن، همنشینی کردن، جور بودن، همجور بودن، به هم آمدن، به هم خوردن، از یک نوع یا طبقه بودن (با with)

انگلیسی به فارسی

جور کردن، طبقه‌بندی کردن، مناسب بودن، هم‌نشین شدن


انگلیسی به انگلیسی

• sort, classify, group, categorize

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assorts, assorting, assorted
• : تعریف: to arrange or classify in groups; sort.

- The children poured out all their Halloween candies on the bed and happily assorted them.
[ترجمه ترگمان] بچه ها همه آب نبات ها را روی تخت ریختند و با خوشحالی آن ها را برای آن ها آماده کردند
[ترجمه گوگل] بچه ها تمام آب نبات های هالووین خود را بر روی تخت ریختند و با خوشحالی آنها را به هم زدند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: assorter (n.)
• : تعریف: to fall into the same class or group; be matched.

مترادف و متضاد

جور کردن (فعل)
accord, concert, adapt, suit, sort, assort, consort, lot, grade

طبقه بندی کردن (فعل)
relegate, sort, assort, type, divide, arrange, grade, group, class, classify, categorize, subdivide, pigeonhole

مناسب بودن (فعل)
suit, assort, long, befit, be suitable, be able, become

هم نشین شدن (فعل)
assort, consort

جملات نمونه

They assorted and classified the fossils.

آنها سنگواره‌ها را جور و طبقه‌بندی کردند.


1. he should not assort with those gamblers
او نباید با آن قماربازان همنشینی کند.

2. The new leader's statement does not assort with his Party's principles.
[ترجمه ترگمان]بیانیه رهبر جدید با اصول حزب همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]بیانیه رهبر جدید با اصول حزب خود تعریف نمی کند

3. These TV sets do not assort with the samples.
[ترجمه ترگمان]این مجموعه های تلویزیونی با نمونه ها سازگاری ندارند
[ترجمه گوگل]این تلویزیون ها با نمونه های مختلف مرتب نمی شوند

4. These buttons do not assort with the samples.
[ترجمه ترگمان]این دکمه ها مطابق با نمونه ها نیستند
[ترجمه گوگل]این دکمه ها با نمونه ها تعریف نمی کنند

5. My daughter will not assort with people of her own age.
[ترجمه ترگمان]دختر من با مردم سن و سال خودش ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]دختر من با افرادی که سن خود را ندارند، جدا نخواهد شد

6. It is not always easy to properly assort the background color with the text color.
[ترجمه ترگمان]همیشه ساده کردن رنگ پس زمینه با متن متن ساده نیست
[ترجمه گوگل]همیشه رنگ پس زمینه را با رنگ متن مناسب مرتب نکنید

7. His actions do not assort with his promises.
[ترجمه ترگمان]اعمال او با وعده های خود همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]اقدامات او با وعده های او تعریف نمی کند

8. This does not assort with his earlier statement.
[ترجمه ترگمان]این موضوع با اظهارات قبلی خود همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]این موضوع را با بیانیه قبلی خود مقایسه نمی کند

9. Assort Craftwork decorations. Our company also designs trims, Tassels and Necklaces etc.
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون craftwork craftwork شرکت ما همچنین trims، tassels و necklaces را طراحی می کند
[ترجمه گوگل]دکوراسیون صنایع دستی Assort شرکت ما نیز طرح های پارچه ای، گلدوزی و گردنبند و غیره را طراحی می کند

10. Take action as Project Manager, assort with the whole selling process.
[ترجمه ترگمان]بعنوان مدیر پروژه عمل کنید، assort با کل فرآیند فروش
[ترجمه گوگل]اقدام به عنوان مدیر پروژه انجام دهید، فرآیند کل فروش را تقسیم کنید

11. These buttons assort with the samples.
[ترجمه ترگمان]این دکمه ها سازگار با نمونه ها بودند
[ترجمه گوگل]این دکمه ها با نمونه ها تعریف می شوند

12. He prefers to assort with people of his own age.
[ترجمه ترگمان]او ترجیح می دهد که با افراد عصر خود عشق بازی کند
[ترجمه گوگل]او ترجیح می دهد با افرادی که سنشان را دارند، تعطیل شود

13. Assort the relationship with and other department, and other related matters.
[ترجمه ترگمان]ارتباط با بخش دیگر و موضوعات مرتبط دیگر را مشخص کنید
[ترجمه گوگل]وابستگی روابط با و دیگر ادارات و سایر موضوعات مربوطه را تعیین کنید

He should not assort with those gamblers.

او نباید با آن قماربازان هم‌نشینی کند.


پیشنهاد کاربران

طبقه بندی کردن
مناسب بودن



کلمات دیگر: