arduous

معنی : سخت، دشوار، پر زحمت، صعب الصعود

معانی دیگر : مشقت بار، صعب، طاقت فرسا، شاق، سربالا، پر شیب، پرالتهاب

انگلیسی به فارسی

دشوار، پرزحمت، پرالتهاب، صعب‌الصعود

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: arduously (adv.), arduousness (n.)

• (1) تعریف: entailing great difficulty, exertion, or endurance; laborious.
• مترادف: difficult, formidable, hard, laborious, troublesome, uphill
• متضاد: easy, effortless, facile, light
• مشابه: ambitious, burdensome, grueling, heavy, herculean, onerous, rough, strenuous, trying

- Constructing the huge statue was an arduous task.

[ترجمه ترگمان] ساخت این تندیس عظیم وظیفه دشواری بود
[ترجمه گوگل] ساخت مجسمه های بزرگ یک کار دشوار بود

• (2) تعریف: of great energy or vigor; strenuous.
• مترادف: energetic, strenuous, strong, vigorous
• متضاد: sluggish
• مشابه: grueling, herculean, powerful, tireless

- The battle had been arduous and there were heavy losses on both sides.

[ترجمه علی اطلس] نبرد سهمگینی بود و هر دو طرف متحمل تلفات فراوانی شدند.

[ترجمه ترگمان] نبرد سخت بود و در هر دو طرف تلفات سنگینی بود
[ترجمه گوگل] نبرد شدید بود و تلفات سنگینی در هر دو طرف وجود داشت

• (3) تعریف: difficult to climb; steep.
• مترادف: acclivitous, steep, uphill
• مشابه: abrupt, bluff, precipitous, sheer

- Partway up the arduous trail, the hikers stopped and had their lunch.

[ترجمه ترگمان] رد پا را گرفتند و hikers را متوقف کردند و ناهار خوردند
[ترجمه گوگل] سرگردان شدید، پیاده روی ها متوقف شد و ناهار خود را

• difficult, hard, laborious, exhausting
something that is arduous is tiring and involves a lot of effort.

مترادف و متضاد

سخت (صفت)

firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

دشوار (صفت)

hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

پر زحمت (صفت)

difficult, laborious, heavy, arduous, grinding, toilsome, effortful, ponderous, troublous

صعب الصعود (صفت)

arduous

difficult, hard to endure

Synonyms: backbreaking, burdensome, exhausting, fatiguing, formidable, grueling, harsh, heavy, labored, laborious, murder, no picnic, onerous, painful, punishing, rigorous, rough, severe, strenuous, taxing, tiring, toilsome, tough, troublesome, trying, uphill

Antonyms: easy, facile, motivating

جملات نمونه

1. the arduous task of rebuilding war-torn cities

کار دشوار بازسازی شهرهای جنگزده

2. no other project has traveled so arduous a road

هیچ طرح دیگر چنین راه دشواری را طی نکرده است.

3. the way to tochal is quite arduous

راه توچال بسیار صعب الصعود است.

4. working 12 hours a day in a mine is arduous

روزی دوازده ساعت در معدن کارکردن طاقت فرساست.

5. She undertook the arduous task of monitoring the elections.

[ترجمه ترگمان]او وظیفه شاق نظارت بر انتخابات را به عهده گرفت
[ترجمه گوگل]او وظیفه دشوار نظارت بر انتخابات را انجام داد

6. They reached the enemy position after an arduous approach march.

[ترجمه ترگمان]آن ها پس از یک پیشروی دشوار به مواضع دشمن رسیدند
[ترجمه گوگل]آنها پس از پیروی رویکردهای شدید به موقعیت دشمن رسیده بودند

7. I devote myself heart and soul to the arduous task.

[ترجمه ترگمان]من خودم را وقف این کار دشوار می کنم
[ترجمه گوگل]من خودم قلب و روح را به کار سختی اختصاص می دهم

8. They crashed out after a long, arduous journey.

[ترجمه ترگمان]بعد از یک سفر طولانی و طاقت فرسا، آن ها با هم برخورد کردند
[ترجمه گوگل]آنها پس از یک سفر طولانی و دشوار سقوط کردند

9. He devised a compromise: the most arduous manual labour was eliminated, while safeguarding jobs.

[ترجمه ترگمان]او یک مصالحه را ابداع کرد: دشوارترین کار دستی حذف شد، و در عین حال از مشاغل محافظت کرد
[ترجمه گوگل]او یک سازش را ایجاد کرد: کار سخت ترین کار دستی حذف شد، در حالی که کارهایش را حفظ کرد

10. Vikings contemplated arduous upstream journeys, but quick getaways.

[ترجمه ترگمان]وایکینگ ها به سفره ای طولانی و طاقت فرسا تبدیل می شدند اما کاره ای فوری را انجام می دادند
[ترجمه گوگل]وایکینگها سفرهای طولانی و پر سر و صدای را در نظر گرفتند، اما سریعا گشتهای دور

11. But face-to-face meetings require arduous journeying.

[ترجمه ترگمان]اما جلسات رو به رو نیاز به سفره ای سخت دارند
[ترجمه گوگل]اما جلسات چهره به چهره نیاز به سفر دشوار است

12. She was now faced with an arduous journey into a remote country where there might well be anarchy when Menelik died.

[ترجمه ترگمان]او اکنون با سفری سخت به یک کشور دور افتاده مواجه شده بود که ممکن بود در زمان مرگ منلیک به هرج و مرج دچار شود
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر با یک سفر دشوار به کشور دور افتاده است که در آن ممکن است هرج و مرج زمانی که Menelik درگذشت

13. This uncharted section was finally penetrated after arduous effort in 1983 and the mystery of the missing link solved.

[ترجمه ترگمان]این بخش ناشناخته در نهایت بعد از تلاش سخت در سال ۱۹۸۳، به دست آمد و معمای حلقه گم شده حل شد
[ترجمه گوگل]در نهایت این بخش ناشناخته بعد از تلاش شدید در سال 1983 نفوذ کرد و رمز و راز پیوند گمشده حل شد

14. Taylor held himself to an impossibly arduous schedule, apparently experimenting with it, the better to cram everything in.

[ترجمه ترگمان]تیلور وینت رپ خودش را به سوی یک برنامه بی نهایت دشوار برد، که ظاهرا با آن آزمایش کرده بود، بهتر بود همه چیز را در آن جا به جا کند
[ترجمه گوگل]تیلور خود را به یک برنامه غیر قابل تحمل سخت تبدیل کرد، ظاهرا با آن آزمایش می کرد، بهتر است که همه چیز را درک کنید

Working 12 hours a day in a mine is arduous.

روزی دوازده ساعت در معدن کارکردن طاقت فرساست.

the arduous task of rebuilding war-torn cities

کار دشوار بازسازی شهرهای جنگ‌زده

The way to Tochal is quite arduous.

راه توچال بسیار صعب‌الصعود است.

پیشنهاد کاربران

کمر شکن
سخت
دشوار

طاقت فرسا

adjective
[more arduous; most arduous] :
🔴very difficult
🔵He went through a long and arduous training program.
🔵arduous efforts
🔵years of arduous study
🔵an arduous chore/duty/job/task
🔵an arduous journey across miles of desert

Arduously
/adverb/
🔵working arduously

Arduousness
/Noun/

کلمات دیگر: