کلمه جو
صفحه اصلی

fusty


معنی : کهنه، بو گرفته، کفک زده، قدیمی مسلک
معانی دیگر : (هرچیزی که بوی نم و کهنگی بدهد) بوی ناگرفته، زهم دار، مرطوب و کپک زده، کهنه پرست، مال عهد بوق، محافظه کار

انگلیسی به فارسی

بو گرفته، کهنه، کفک زده، قدیمی مسلک


fusty، کهنه، بو گرفته، کفک زده، قدیمی مسلک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: fustier, fustiest
مشتقات: fustily (adv.), fustiness (n.)
(1) تعریف: full of or smelling like mold or mildew.
مشابه: moldy, musty

- a fusty old basement
[ترجمه ترگمان] یه زیرزمین قدیمی قدیمی
[ترجمه گوگل] زیرزمین قدیم فستیوال

(2) تعریف: old-fashioned or conservative.
مشابه: musty

- fusty ideas
[ترجمه ترگمان] ایده های fusty
[ترجمه گوگل] ایده های فانتزی

• smelling of mildew, having a musty smell, stuffy; old-fashioned, conservative
something that is fusty is old-fashioned in attitudes or ideas; used showing disapproval.
something that smells fusty has a stale, unpleasant smell because it is old or neglected.

مترادف و متضاد

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

بو گرفته (صفت)
high, rancid, fusty

کفک زده (صفت)
fusty

قدیمی مسلک (صفت)
fusty, square-toed

جملات نمونه

1. fusty old clothes that had been stored in the basement for several years
لباس های قدیمی و بوی نم گرفته که سال ها در زیرزمین انبار شده بودند

2. a fusty blanket
پتوی مرطوب و بد بو

3. an old politician with fusty ideas
سیاست باز پیر با عقاید پوسیده

4. This room smells a bit fusty - I think I'll just open a window.
[ترجمه ترگمان]این اتاق بوی عجیبی دارد - فکر می کنم فقط یک پنجره باز کنم
[ترجمه گوگل]این اتاق بوی کمی دارد - من فکر می کنم من فقط یک پنجره را باز می کنم

5. This blanket smells a bit fusty.
[ترجمه ترگمان]این پتو کمی بوی بد می دهد
[ترجمه گوگل]این پتو بوی کمی شاداب است

6. The fusty old establishment refused to recognise the demand for popular music.
[ترجمه ترگمان]موسسه قدیمی fusty از پذیرش تقاضا برای موسیقی مردمی خودداری کرد
[ترجمه گوگل]استقرار فستیوال قدیمی، تقاضای موسیقی محبوب را رد کرد

7. Rupert's father belongs to some fusty old gentleman's club in London where they don't allow women in.
[ترجمه ترگمان]پدر روپرت متعلق به یه باشگاه قدیمی و قدیمی در لندن است که به زن ها اجازه ورود نمی دهند
[ترجمه گوگل]پدر روپرت متعلق به برخی از باشگاه نجیب زاده قدیمی در لندن است که در آنها اجازه نمی دهد زنان در

8. So, the artists' shell remains intact, the fusty public image undisturbed.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، پوسته هنرمندان دست نخورده باقی می ماند، تصویر عمومی fusty دست نخورده باقی می ماند
[ترجمه گوگل]بنابراین، پوسته هنرمندان دست نخورده باقی می ماند، تصویری پر از شگفت انگیز از بین رفته است

9. All the old fusty stuff had to be blown away, of course, so we might be nearer to nature.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این همه چیزهای قدیمی و قدیمی از بین رفته بود، و البته ممکن بود به طبیعت نزدیک تر باشیم
[ترجمه گوگل]مطمئنا تمام مسائل فستیوال قدیمی باید از بین رفته باشد، بنابراین ممکن است به طبیعت نزدیکتر باشد

10. A number of young economists, impatient with such fusty arguments, began searching for new models.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از اقتصاددانان جوان که از چنین بحث هایی حوصله اش سر رفته بودند، شروع به گشتن به دنبال مدل های جدید کردند
[ترجمه گوگل]تعدادی از اقتصاددانان جوان که با چنین استدلالهای پرطرفدار بی تجربه هستند، شروع به جستجو برای مدل های جدید کردند

11. His fusty works is a kind of rotten beauty, or a kind of beauty of death, but the sticky fur works is a kind of horrific beauty.
[ترجمه ترگمان]آثار His نوعی زیبایی پوسیده، یا نوعی زیبایی از مرگ است، اما آثار خز چسبنده نوعی زیبایی وحشتناک به شمار می رود
[ترجمه گوگل]آثار مبهم او نوعی زیبایی فاسد است یا نوعی زیبایی از مرگ است، اما کارهای خزنده چسبناک نوعی زیبایی وحشتناک است

12. Venerable but not fusty, privileged but not showy, secure its sense of excellence, but not arrogant, Oxford is, in a word, civilized.
[ترجمه ترگمان]محترم، مقدس، نه قدیمی، بلکه مغرور، بلکه مغرور هم نیست، اما نه متکبر، در یک کلمه، متمدن است
[ترجمه گوگل]با احترام، اما ناپایدار، ممتاز اما نه نمایشگر، حس اعتماد به نفس خود را، اما متکبر نیست، آکسفورد، به یک کلمه، متمدن است

13. Under Mr Blair, fusty old Britain has become an international exemplar of openness.
[ترجمه ترگمان]تحت نفوذ آقای بلر، بریتانیا تبدیل به یک نمونه بین المللی از باز بودن شده است
[ترجمه گوگل]بر اساس آقای بلر، بریتانیا قدیم، تبدیل به نمونه ای بین المللی برای باز بودن است

14. The audience is also puzzled by those fusty and arid proclaims, critics and satires, which pretend to be the forever essence of female artists.
[ترجمه ترگمان]تماشاگران نیز از این fusty و arid، منتقدان و هجو، که وانمود می کنند که جوهر همیشگی هنرمندان زن هستند، گیج شده است
[ترجمه گوگل]تماشاگران نیز از این اعترافات پرطرفدار و خشن، منتقدان و طنز، که وانمود می کنند جوهر ابدی هنرمندان زن است، گیج می شوند

Fusty old clothes that had been stored in the basement for several years.

لباس‌های قدیمی و بوی نم‌گرفته که سال‌ها در زیرزمین انبار شده‌بودند.


a fusty blanket

پتوی مرطوب و بد بو


an old politician with fusty ideas

سیاست‌باز پیر با عقاید پوسیده



کلمات دیگر: