کلمه جو
صفحه اصلی

lobby


معنی : دالان، سالن انتظار، سالن هتل و مهمانخانه، راهرو، سرسرا، سخنرانی کردن، تحمیل گری کردن
معانی دیگر : راهرو (ورودی)، لابی، تالار ورودی (هتل و سینما و غیره)، (امریکا: هواداران عقیده یا طرح یا صنعت بخصوصی که در کنگره برای جلب توافق و آرای نمایندگان فعالیت می کنند) گروه جلب رای، گروه فشار، سالن انتظار درراه اهن و غیره، برای گذراندن لایحه ای درسالن انتظارنمایندگان مجلسین سخنرانی وتبلیغات کردن

انگلیسی به فارسی

سرسرا، مذاکره‌ی غیررسمی، نجوا کردن، تحمیل‌گری کردن، راهرو، دالان، سالن انتظار (در راه آهن و غیره)، سالن هتل و مهمانخانه، سخنرانی کردن، (آمریکا) برای گذراندن لایحه‌ای (در سالن انتظار نمایندگان مجلس) سخنرانی و تبلیغات کردن


لابی، راهرو، سرسرا، سالن انتظار، دالان، سالن هتل و مهمانخانه، تحمیل گری کردن، سخنرانی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: lobbies
(1) تعریف: a hall or foyer inside the entrance of a hotel, theater, or other large building, often used as a waiting room.
مترادف: foyer, hall
مشابه: antechamber, anteroom, entry, reception room, vestibule, waiting room

- They planned to meet in the lobby of the hotel.
[ترجمه Niusha] انها برنامه ریزی کردن تا یکدیگر را در سالن انتظار هتل ببینند
[ترجمه ترگمان] آن ها قصد داشتند در لابی هتل یکدیگر را ملاقات کنند
[ترجمه گوگل] آنها برنامه ریزی کردند تا در لابی هتل ملاقات کنند

(2) تعریف: a group that tries to influence legislators to vote on certain issues in such a way as to favor its special interests.
مترادف: PAC, pressure group

- Members of the oil and gas lobby met with government officials to present research findings in support of their position.
[ترجمه ترگمان] اعضای لابی نفت و گاز با مقامات دولتی دیدار کردند تا یافته های تحقیق را در حمایت از موضع خود ارائه دهند
[ترجمه گوگل] اعضای لابی نفت و گاز با مقامات دولتی دیدار کردند تا نتایج تحقیقات خود را در حمایت از موضع خود ارائه دهند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lobbies, lobbying, lobbied
• : تعریف: to try to influence the way legislators vote.
مشابه: pull strings
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: lobbyer (n.)
(1) تعریف: to try to influence (legislators) to vote in a particular way.
مترادف: influence, press, solicit, sway, urge
مشابه: affect, persuade, push

- The group lobbied members of their state senate in hopes of preventing the building of the power plant.
[ترجمه ترگمان] این گروه اعضای مجلس سنای ایالتی خود را به امید جلوگیری از ساخت نیروگاه متمرکز کردند
[ترجمه گوگل] این گروه با امید به جلوگیری از ساخت نیروگاه، اعضای سنا ایالتی خود را لابی کردند

(2) تعریف: to work for or obtain the passage of (legislation) by lobbying.

- Various groups lobbied the bill through Congress.
[ترجمه ترگمان] گروه های مختلف لایحه را از طریق کنگره شروع کردند
[ترجمه گوگل] گروه های مختلف این لایحه را از طریق کنگره لابی کردند

• large hall or near the entrance to a building (especially in a hotel, theater, etc.); public entrance-hall alongside a legislative chamber; political action group
attempt to convince public officials to favor a certain cause or take a certain action
the lobby of a building is the main entrance area with corridors and staircases leading off it.
a lobby is also a group of people who try to persuade the government that something should be done.
if you lobby a member of a government, you try to persuade them that a particular thing should be done.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سرسرا

مترادف و متضاد

دالان (اسم)
corridor, hall, lobby, porch

سالن انتظار (اسم)
lobby

سالن هتل و مهمانخانه (اسم)
lobby

راهرو (اسم)
runway, aisle, corridor, hall, doorway, passage, lobby, walk, vestibule, gallery, passageway, door, gangway

سرسرا (اسم)
lobby, antechamber, vestibule, entrance hall

سخنرانی کردن (فعل)
discourse, lecture, speak, lobby, converse, speechify, orate, prelect

تحمیل گری کردن (فعل)
lobby

entrance hall


Synonyms: antechamber, corridor, doorway, foyer, gateway, hall, hallway, passage, passageway, porch, vestibule, waiting room


press for political action


Synonyms: advance, affect, alter, bill, billboard, boost, bring pressure to bear, build up, campaign for, change, drum, exert influence, further, hard sell, high pressure, hype, induce, influence, make a pitch for, modify, persuade, pitch, plug, politick, press, pressure, procure, promote, pull strings, push, put pressure on, request, sell, sell on, soft-sell, soft-soap, solicit, solicit votes, splash, spot, sway, sweet-talk, thump, urge


جملات نمونه

1. the oil lobby
گروه فشار نفت

2. i met him in the lobby of the hotel
در سرسرای هتل او را ملاقات کردم.

3. those found loitering in the hotel lobby will be kicked out
کسانی که در سرسرای هتل می پلکند اخراج خواهند شد.

4. dickers which are being discussed in the lobby of the parliament
بده و بستان هایی که در سرسرای پارلمان مورد مذاکره قرار می گیرد

5. during the intermission, we went to the lobby
در طی میان پرده به سرسرا(ی تالار) رفتیم.

6. rich ladies were prancing in the hotel lobby
خانم های پولدار در سرسرای هتل می خرامیدند.

7. they asked me to repair to the hotel lobby immediately
از من خواستند فورا به سرسرای هتل بروم.

8. reporters corralled the senator in a corner of the lobby
خبرنگاران سناتور را در گوشه ی سرسرا گیر انداختند.

9. Mary is in the lobby of Asian Hotel.
[ترجمه ترگمان]مری در لابی هتل آسیایی است
[ترجمه گوگل]مری در لابی هتل آسیایی است

10. We chatted happily in the lobby.
[ترجمه ترگمان]ما با خوشحالی تو لابی حرف زدیم
[ترجمه گوگل]ما با خوشحالی در لابی صحبت کردیم

11. The anti-smoking lobby has steadily gained ground in the last decade.
[ترجمه ترگمان]لابی ضد سیگار در دهه گذشته به طور پیوسته در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]لابی ضد سیگار کشیدن به طور مداوم در دهه گذشته به دست آمده است

12. Reporters and photographers were crowded into the lobby.
[ترجمه ترگمان]خبرنگاران و عکاسان در لابی ازدحام کرده بودند
[ترجمه گوگل]خبرنگاران و عکاسان به لابی منتقل شدند

13. Villagers have organized a lobby for improved local facilities.
[ترجمه ترگمان]روستائیان برای بهبود امکانات محلی یک لابی را سازماندهی کرده اند
[ترجمه گوگل]روستاییان یک لابی برای بهبود امکانات محلی سازماندهی کرده اند

14. We glitzed up the lobby with a couple of fountains and a bird cage.
[ترجمه ترگمان]با دوتا فواره و یک قفس پرنده از راهرو بالا رفتیم
[ترجمه گوگل]ما با لابی با چند چشمه و یک قفس پرنده گلابی کردیم

15. The film star held court in the hotel lobby.
[ترجمه ترگمان]این ستاره فیلم را در لابی هتل نگهداری کرد
[ترجمه گوگل]ستاره فیلم دادگاه در لابی هتل برگزار شد

16. The anti-nuclear lobby is/are becoming stronger.
[ترجمه ترگمان]لابی ضد هسته ای در حال قوی تر شدن است
[ترجمه گوگل]لابی ضد هسته ای قوی تر شده است

17. The group is trying to lobby against higher taxes.
[ترجمه ترگمان]این گروه می کوشد تا با مالیات های بیشتر رایزنی کند
[ترجمه گوگل]این گروه تلاش می کند تا مالیات های بالاتر را لابی کند

I met him in the lobby of the hotel.

در سرسرای هتل او را ملاقات کردم.


the oil lobby

گروه فشار نفت


پیشنهاد کاربران

زد و بند ، زد و بند بازی ، ساخت و پاخت ، ساخت و پاخت کاری

گروه تحمیل ، گروه تحمیل رای

رای زنی

رایزنی و لابی گری

یکی از مهمترین معنی هاش میشه همون " لابی " که تو فارسیم میگیم
راهروی جلوی درب ورودی هتل ها سینما و . . .
large hall or near the entrance to a building ( especially in a hotel, theater, etc. ) ; public entrance - hall alongside a legislative chamber; political action group
مترادفش foyer هست ولی اون بیشتر برای خونه معمولی میگن

ذی نفوذ،
با نفوذ

سالن انتظار _ سالن _

گروه متقاعد کننده دولت

سالن انتظار

پشتیبان، حامی، حمایت کننده، تبلیغ، حمایت،

lobby ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: سرسرا 2
تعریف: تالار ورودی مهمان خانه/ هتل

تلاش کردن برای . . .

اجماع کردن ، متحد شدن


کلمات دیگر: