کلمه جو
صفحه اصلی

inverse


معنی : وارونه، برعکس، مقابل، معکوس، برگشته
معانی دیگر : برگردان، مقلوب، واژگون، نگون، نگونسار، عکس، (ریاضی) قلب، رویارو، مخالف، دمرو، (نادر) معکوس کردن، وارون کردن

انگلیسی به فارسی

وارونه، معکوس، برعکس، برگردان، مقلوب، واژگون، نگونسار


معکوس، وارونه، برعکس، مقابل، برگشته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: opposite or reversed in position, order, direction, nature, or effect.
مشابه: backward, reverse

- It's certainly true that he loves her, but the inverse statement--that she loves him--is, unfortunately, not true at all.
[ترجمه ترگمان] قطعا این حقیقت دارد که او او را دوست دارد، اما عبارت معکوس - که او او را دوست دارد - - متاسفانه حقیقت ندارد
[ترجمه گوگل] قطعا درست است که او او را دوست دارد، اما بیانیه معکوس - که او او را دوست دارد - متاسفانه، درست نیست
- The main portion of the wallpaper is white with blue stripes, but the border has the inverse pattern: blue with white stripes.
[ترجمه ترگمان] بخش اصلی کاغذدیواری سفید با نوارهای آبی است، اما مرز الگوی معکوس دارد: آبی با نوارهای سفید
[ترجمه گوگل] بخش اصلی تصویر زمینه سفید با نوار های آبی است، اما مرز دارای الگوی معکوس آبی با نوار های سفید است

(2) تعریف: in mathematics, designating a value that increases or decreases in direct and opposite proportion to the change in another value.

- The two terms are in inverse proportion since the one increases as the other decreases.
[ترجمه ترگمان] این دو عبارت به نسبت معکوس نسبت به دیگر کاهش می یابد
[ترجمه گوگل] دو اصطلاح در معادله معکوس هستند، زیرا افزایش آن به صورت دیگر کاهش می یابد
اسم ( noun )
• : تعریف: something that is opposite or inverse, as in order, nature, or effect.
مشابه: antithesis, reverse

- When metal becomes hot, it expands; when metal cools, the inverse happens.
[ترجمه ترگمان] وقتی که فلز داغ می شود، منبسط می شود؛ وقتی که فلز سرد می شود، معکوس اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل] وقتی فلز داغ می شود، گسترش می یابد؛ وقتی فلز سرد می شود، معکوس اتفاق می افتد

• opposite side, reverse, converse, opposite
reversed, inverted, opposite
if there is an inverse relationship between two things or amounts, one of them decreases as the other increases; a formal word.
the inverse of something is its exact opposite; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] معکوس - وارون
[برق و الکترونیک] معکوس، وارون
[مهندسی گاز] وارونه، معکوس، برعکس
[ریاضیات] وارون، معکوس، عکس، منعکس، وارونه
[آمار] وارون

مترادف و متضاد

opposite


وارونه (صفت)
opposite, converse, reverse, inverse, topsy-turvy, upside-down, head over heels, resupinate

برعکس (صفت)
unlike, unfavorable, inverse, unfavourable

مقابل (صفت)
contrary, equal, opposite, equivalent, inverse

معکوس (صفت)
contrary, opposite, reverse, reverberate, inverse, inverted, turned upside down, echoic, reflected, repercussive

برگشته (صفت)
renegade, inverse, recurvate

Synonyms: changed, contrary, converse, flipped, inverted, reverse, reversed, reverted, transposed, turned, turned over


جملات نمونه

1. inverse element
عنصر معکوس

2. inverse image
تصویر معکوس

3. an inverse order
ترتیب وارونه

4. the inverse side of a coin
پشت سکه،آن طرف سکه

5. division is the inverse operation of multiplication
تقسیم،عمل مقابل (واروی) ضرب است.

6. to be in inverse ratio (or proportion) to
رابطه ی وارون (معکوس) داشتن با

7. his enthusiasm for this job is in inverse proportion to his salary!
اشتیاق او به این شغل با حقوقی که می گیرد رابطه ی معکوس دارد!

8. There is often an inverse relationship between the power of the tool and how easy it is to use.
[ترجمه ترگمان]اغلب یک رابطه معکوس بین قدرت ابزار و نحوه استفاده آسان آن وجود دارد
[ترجمه گوگل]اغلب یک رابطه معکوس میان قدرت ابزار و چگونگی استفاده آسان آن وجود دارد

9. Evil is the inverse of good.
[ترجمه ترگمان]بد معکوس خوب است
[ترجمه گوگل]بد، معکوس خوب است

10. This is the inverse of his earlier proposition.
[ترجمه ترگمان]این معکوس پیشنهاد قبلی او است
[ترجمه گوگل]این معکوس از پیشنهاد قبلی خود است

11. Usually there is an inverse relationship between bond prices and interest rate movements in the economy.
[ترجمه ترگمان]معمولا رابطه معکوس بین قیمت اوراق قرضه و حرکات نرخ بهره در اقتصاد وجود دارد
[ترجمه گوگل]معمولا قیمت مبادلات و نرخ های بهره در اقتصاد رابطه معکوس دارد

12. An inverse method for the calculation of stability boundaries is also discussed.
[ترجمه ترگمان]یک روش معکوس برای محاسبه مرزه ای پایداری نیز مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]یک روش معکوس برای محاسبه مرزهای ثبات نیز مورد بحث قرار گرفته است

13. A4 asserts each integer has an additive inverse.
[ترجمه ترگمان]A۴ تاکید می کند که هر عدد صحیح معکوس است
[ترجمه گوگل]A4 می گوید هر عدد صحیح یک معکوس افزایشی دارد

14. The inverse relationship between living costs and childbearing is found throughout the developing world.
[ترجمه ترگمان]رابطه معکوس بین هزینه های زندگی و بارداری در سراسر جهان در حال توسعه یافت می شود
[ترجمه گوگل]رابطه معکوس بین هزینه های زندگی و باروری در سراسر جهان در حال توسعه یافت می شود

15. This confirms the well observed inverse relationship between disability and social contact.
[ترجمه ترگمان]این تایید رابطه معکوس خوب بین معلولیت و ارتباط اجتماعی را تایید می کند
[ترجمه گوگل]این امر رابطه معکوس بین ناتوانی و ارتباط اجتماعی را تایید می کند

16. Economists have labeled this inverse relationship the law of demand. Upon what foundation does this law rest?
[ترجمه ترگمان]اقتصاددانان این رابطه معکوس را قانون تقاضا نامیده اند این قانون چه پایه و اساس دارد؟
[ترجمه گوگل]اقتصاددانان این رابطه معکوس را قانون تقاضا عنوان کرده اند بر اساس چه پایه این قانون استراحت می کند؟

his enthusiasm for this job is in inverse proportion to his salary!

اشتیاق او به این شغل با حقوقی که می‌گیرد، رابطه‌ی معکوس دارد!


to be in inverse ratio (or proportion) to

رابطه‌ی وارون (معکوس) داشتن با


inverse element

عنصر معکوس


an inverse order

ترتیب وارونه


inverse image

تصویر معکوس


the inverse side of a coin

پشت سکه، آن طرف سکه


Division is the inverse operation of multiplication.

تقسیم، عمل مقابل (واروی) ضرب است.


inverted commas

نشان نقل‌قول


پیشنهاد کاربران

وارون پذیر

واژگونه - برعکس_vice versa


کلمات دیگر: