کلمه جو
صفحه اصلی

mire


معنی : گرفتاری، باتلاق، باطلاق، کثافت، لجن، گل وشل، در منجلاب فرو بردن، در گل فرو بردن یا رفتن
معانی دیگر : گل و لای، در باتلاق فروکردن یا رفتن یا گیر کردن، گل آلود کردن، چرکین کردن، گل پاشی کردن، زمین سست وتر، مرداب

انگلیسی به فارسی

گل وشل، باتلاق، کثافت، لجن، گرفتاری، درمنجلاب فروبردن، در گل فرو بردن یارفتن


انگلیسی به انگلیسی

• area of swampy land, marsh, bog; mud, muck
muddy; become stuck in mud; become involved in difficulties, get in trouble
you can refer to an unpleasant or difficult situation as a mire; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گل آلود

مترادف و متضاد

گرفتاری (اسم)
scrape, ado, involvement, plight, entanglement, captivity, hitch, assurance, constraint, mire, drawing, snarl, encumbrance, nodus, tanglement

باتلاق (اسم)
marsh, swamp, morass, bog, quagmire, mire, slough, quag, slop, swampland

باطلاق (اسم)
flow, hag, marsh, fen, bog, mire

کثافت (اسم)
filth, contamination, pollution, impurity, mire, muck, dirt, jakes, soilure

لجن (اسم)
ooze, mud, slub, silt, slob, mire, slough, slobber, slush, slosh, sludge, slop

گل وشل (اسم)
mire, slush

در منجلاب فرو بردن (فعل)
mire

در گل فرو بردن یا رفتن (فعل)
mire

muck, morass


Synonyms: bog, dirt, fen, glop, goo, gunk, marsh, moss, mud, ooze, quagmire, quicksand, slime, swamp


delay, catch up in


Synonyms: bog down, cling, decelerate, detain, dirty, embroil, enmesh, ensnare, entangle, entrap, flounder, hang up, implicate, involve, retard, set back, sink, slow down, slow up, snare, soil, stick, tangle, trap


جملات نمونه

They tried to mire his reputation.

کوشیدند شهرت او را لکه‌دار کنند.


1. regenerate from the mire of sin
نجات یافته از باتلاق گناه

2. they tried to mire his reputation
کوشیدند شهرت او را لکه دار کنند.

3. pigs wallowed in the mire
خوک ها در گل و لای غلت می زدند.

4. gradually he sank in the mire of depravity and sin
به تدریج در منجلاب کژراهی و گناه غرق شد.

5. the dog fell into a mire and began to sink
سگ توی باتلاق افتاد و شروع کرد به فرورفتن.

6. drag somebody's name through the mire (or mud)
شهرت کسی را به لجن کشیدن

7. they dragged his name through the mire of shame
نامش را به منجلاب بی آبرویی کشیدند.

8. his mistake was to engulf himself in a political mire
اشتباه او این بود که خود را در یک منجلاب سیاسی غوطه ور کرد.

9. The Party sank deeper into the mire of conflict.
[ترجمه ترگمان]حزب در باتلاق of فرو رفت
[ترجمه گوگل]حزب عمیق تر به درون منازعه غرق شد

10. My name had been dragged through the mire .
[ترجمه ترگمان]اسم من از میان باتلاق کشیده شد
[ترجمه گوگل]اسم من را از طریق خزه کشیدم

11. Locust Abortion Technician was a glorious mire, a glistening palace of ordure, a cataract of dysentery.
[ترجمه ترگمان]Locust Abortion، یک باتلاق باشکوه بود، یک قصر درخشان از ordure، یک آبشار اسهال خونی
[ترجمه گوگل]تکنسین سقط جنین یکی از غارهای شکوهمند، یک قصر زرق و برق دار، یک آب مروارید از بیماری دیازنتری بود

12. When it's wet it's a mire out there.
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا مرطوب است بیرون لجن است
[ترجمه گوگل]وقتی آن مرطوب است آن را خرد کردن وجود دارد

13. I was sinking fast in the mire of soft money.
[ترجمه ترگمان]به سرعت در باتلاق پول نرم فرو رفتم
[ترجمه گوگل]من غرق شدم در غبار پول نرم

14. No one who had ever struggled in the mire as she had, could fail to understand.
[ترجمه ترگمان]کسی که تا به حال در این باتلاق دست و پا نزده بود، نمی توانست درک کند
[ترجمه گوگل]هیچکسی که تا به حال در خلال مبارزه کرده بود، نمیتوانست درک کند

15. I will talk you through the mire and help you decide.
[ترجمه ترگمان]من با تو در میان باتلاق صحبت خواهم کرد و به تو کمک خواهم کرد که تصمیم بگیری
[ترجمه گوگل]من شما را از طریق خزه صحبت می کنم و به شما کمک می کنم تصمیم بگیرید

16. The ground gave under their feet, a yielding mire of rain-sodden dead leaves.
[ترجمه ترگمان]زمین زیر پایشان سست شده بود و در میان برگ های خشک باران خیس شده بود
[ترجمه گوگل]زمین زیر پای خود قرار گرفت، یک گلدان حاصل از برگ های مرطوب باران

Pigs wallowed in the mire.

خوک‌ها در گل و لای غلت می‌زدند.


They dragged his name through the mire of shame.

نامش را به منجلاب بی‌آبرویی کشیدند.


German tanks were mired in mud and snow.

تانک‌های آلمانی در گل و برف گیر کرده بودند.


The country's economy was getting mired in corruption.

اقتصاد کشور در منجلاب فساد فرومی‌رفت.


My mired boots stained her floor.

چکمه‌های گل‌آلود من کف اتاق او را لک کرد.


پیشنهاد کاربران

غرق - غرق در

باتلاق

در حالت یا فکری گیر کردن
They are mired in magical thinking

در گل فرو رفتن
to get stuck in mud
گرفتار شدن یا بودن، گیر افتادن، غرق ( در مشکلات ) بودن
To be trapped in a difficult/sticky situation
Entrap
Entangle
باتلاق، گل و لای، منجلاب
Quagmire, mushy land like quicksand

• The nation mired in depression or problems
• The country is mired in its worst recession since WW2
• I wallowed in a mire of helplessness and despair


mire ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: لوش
تعریف: پوده زاری پوشیده از گِل سیاه آلی


کلمات دیگر: