کلمه جو
صفحه اصلی

blench


معنی : بر گرداندن، برگشتن، سفید شدن، رنگ خود را باختن، تاخیر کردن، جمع شدن و عقب نشینی کردن
معانی دیگر : رنگ پریده کردن یا شدن، رنگ رفته کردن یا شدن، بی رنگ کردن یا شدن، سفید شدن یا کردن، پس رفتن (در اثر وحشت و غیره)، وارفتن، به قهقرا رفتن، دچار چندش شدن، برگشتن دراثر بی تصمیمی یا جبن

انگلیسی به فارسی

جمع شدن و عقب‌نشینی کردن، برگشتن (در اثر بی‌تصمیمی یا جبن)، برگرداندن، تأخیرکردن، رنگ خود را باختن، سفید شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blenches, blenching, blenched
• : تعریف: to flinch or draw back in fear; quail.
مشابه: quail
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: blenches, blenching, blenched
• : تعریف: variant of blanch.
مشابه: blanch, sickly

• shrink, recoil, cower, falter
if you blench at something, you are very frightened of it, and often move away in fear.

مترادف و متضاد

بر گرداندن (فعل)
evoke, upset, turn, avert, regurgitate, refract, return, replicate, reverse, rebut, blench, reflect, distort, convert, vomit, translate, evert, repay

برگشتن (فعل)
sheer, hark back, change, bend, regurgitate, return, reverse, backslide, rebound, come back, remount, blench, put about, revert, resile, topple, recrudesce

سفید شدن (فعل)
become white, whiten, bleach, turn white, blanch, blench

رنگ خود را باختن (فعل)
blench

تاخیر کردن (فعل)
postpone, lag, linger, blench, delay, dally, defer, put off, retard, put over, tarry, stick around, loiter

جمع شدن و عقب نشینی کردن (فعل)
blench

جملات نمونه

1. hearing the bad news made her blench thoroughly
از شنیدن آن خبر بد کاملا وا رفت.

2. At the sight of the dead animal, Diana blenched.
[ترجمه ترگمان]با دیدن حیوان مرده، دیانا blenched
[ترجمه گوگل]دیانا در دیدار حیوان مرده

3. She blenched at the thought of picking up the dead animal.
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که حیوان مرده را بردارد
[ترجمه گوگل]او در فکر گرفتن حیوان مرده بود

4. She blenches at the very thought of changing a baby's dirty nappy.
[ترجمه ترگمان]او به این فکر افتاد که دست و پا چلفتی بچه را عوض کند
[ترجمه گوگل]او در فکر فکر تغییر پوشک کثیف کودک است

5. My sister blenches at the very thought of changing a baby's nappy.
[ترجمه ترگمان]خواهرم در این فکر بود که قدری آبجوی بچه را عوض کند
[ترجمه گوگل]خواهر من در فکر فکر تغییر پوشک بچه است

6. She blench ed before her accuser.
[ترجمه ترگمان]او پیش از این که او را متهم کند، پا به پا کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از متهمین خود را رعایت کرده است

7. She blenched with terror.
[ترجمه ترگمان]او با وحشت از خود بی خود شده بود
[ترجمه گوگل]او با ترس و وحشت فریاد زد

8. Mrs Mensch did not blench. "It is a much bigger ship, but you are in charge of it.
[ترجمه ترگمان]این یک کشتی بسیار بزرگ تر است، اما شما مسئول آن هستید
[ترجمه گوگل]خانم مانچ چاقو نکرد 'این کشتی بسیار بزرگتر است، اما شما مسئول آن هستید

9. Facing these problems, Chinese corporations can not blench any longer, and must take use of some necessary patent strategies to resist the aggression of patent of foreign corporations.
[ترجمه ترگمان]شرکت های چینی در مواجهه با این مشکلات نمی توانند بیش از این مقاومت کنند و باید از برخی راهکارهای ثبت اختراع ضروری برای مقاومت در برابر تجاوز به انحصار شرکت های خارجی استفاده کنند
[ترجمه گوگل]در مواجهه با این مشکلات، شرکت های چینی نمی توانند دیگر را تمدید کنند و باید از برخی استراتژی های ثبت اختراع لازم برای مقاومت در برابر تجاوز به ثبت اختراعات شرکت های خارجی استفاده کنند

10. So the reform of the rural land property rights institution can not blench the hypersensitive problem.
[ترجمه ترگمان]بنابراین اصلاح نهاد حقوق مالکیت زمین روستایی قادر به حل مساله حساس و حساس نیست
[ترجمه گوگل]بنابراین اصلاحات موسسه حقوق مالکیت زمین روستایی نمیتواند مشکل فوق العاده حساس را حل کند

11. The conflict among the interest groups is a political puzzle unable to blench for all the societies of all ages.
[ترجمه ترگمان]تعارض میان گروه های منافع یک معمای سیاسی است که نمی تواند برای تمام جوامع تمام سنین رشد کند
[ترجمه گوگل]درگیری میان گروه های ذینفع پازل سیاسی است که نمی تواند برای همه جوامع در تمام سنین مورد ستایش قرار گیرد

12. Diatomite is widely used in fireproof material, constructional material, filtering material, blench material, bulking agent, sorbent and the carrier of chemical industry catalyst.
[ترجمه ترگمان]Diatomite به طور گسترده در مواد نسوز، مواد constructional، مواد filtering، مواد blench، توده کردن عامل، sorbent و حامل کاتالیست صنایع شیمیایی به کار می رود
[ترجمه گوگل]دیاتومیت به طور گسترده ای در مواد نسوز، مواد ساختمانی، مواد فیلترینگ، مواد بلنچ، عامل فله، سوربنت و حامل کاتالیزور صنعت شیمیایی استفاده می شود

Hearing the bad news made her blench thoroughly.

از شنیدن آن خبر بد کاملاً وا رفت.



کلمات دیگر: