کلمه جو
صفحه اصلی

disaffect


معنی : بی میل شدن، از علاقه و محبت کاستن
معانی دیگر : مخالف (دولت یا حزب و غیره) کردن، ناراضی کردن، زده کردن، سیر کردن (از)، معاند کردن

انگلیسی به فارسی

از علاقه و محبت کاستن، بی‌میل شدن


دفع کردن، بی میل شدن، از علاقه و محبت کاستن


انگلیسی به انگلیسی

• cause discontent; estrange or alienate affections of others

مترادف و متضاد

بی میل شدن (فعل)
cloy, disaffect

از علاقه و محبت کاستن (فعل)
disaffect

lose affection for, estrange


Synonyms: agitate, alienate, antagonize, discompose, disquiet, disturb, disunify, disunite, divide, repel, upset, wean


Antonyms: content, make happy, please


جملات نمونه

New party members were disaffected by the example of the leaders.

اعضای جدید حزب از رفتار رهبران ناراضی بودند.



کلمات دیگر: