بزرنگی، بطورروشن
brightly
بزرنگی، بطورروشن
انگلیسی به انگلیسی
• luminously; radiantly; cheerfully; intelligently; clearly
جملات نمونه
1. There were several brightly coloured rugs scattered around.
[ترجمه ترگمان]فرش های رنگارنگ و رنگارنگ آن اطراف پراکنده بودند
[ترجمه گوگل]فرش های روشن رنگی پراکنده در اطراف وجود داشت
[ترجمه گوگل]فرش های روشن رنگی پراکنده در اطراف وجود داشت
2. These flowers are brightly coloured in order to attract butterflies.
[ترجمه ترگمان]این گل ها برای جذب پروانه های زیبا می درخشند
[ترجمه گوگل]این گلها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند
[ترجمه گوگل]این گلها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند
3. The market was full of brightly coloured vegetables set out on stalls.
[ترجمه ترگمان]بازار پر از سبزیجات رنگارنگ بود که روی stalls نصب شده بود
[ترجمه گوگل]بازار پر از سبزی های روشن رنگی است که در اصطبل ها قرار دارد
[ترجمه گوگل]بازار پر از سبزی های روشن رنگی است که در اصطبل ها قرار دارد
4. Crystal chandeliers glittered brightly above them.
[ترجمه ترگمان]chandeliers کریستال در بالای سرشان می درخشید
[ترجمه گوگل]لوسترهای کریستال به وضوح در بالای آنها پر زرق می زند
[ترجمه گوگل]لوسترهای کریستال به وضوح در بالای آنها پر زرق می زند
5. The moon was a brightly shining crescent.
[ترجمه ترگمان]هلال ماه درخشان و درخشان بود
[ترجمه گوگل]ماه یک هلال درخشان بود
[ترجمه گوگل]ماه یک هلال درخشان بود
6. She wore a necklace of brightly coloured wooden beads.
[ترجمه ترگمان]یک گردن بند با دانه های درشت و براق پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او گردنبند دانه های چوبی رنگی رنگارنگ داشت
[ترجمه گوگل]او گردنبند دانه های چوبی رنگی رنگارنگ داشت
7. They bound the packages with brightly coloured ribbon.
[ترجمه ترگمان]آن ها بسته را با روبان رنگارنگ بسته کردند
[ترجمه گوگل]آنها بسته ها را با روبان رنگی متصل می کردند
[ترجمه گوگل]آنها بسته ها را با روبان رنگی متصل می کردند
8. The sun shone brightly in a cloudless sky.
[ترجمه ترگمان]خورشید در آسمان بی ابر می درخشید
[ترجمه گوگل]خورشید در آسمان تاریک روشن می شود
[ترجمه گوگل]خورشید در آسمان تاریک روشن می شود
9. Predators have been observed to avoid attacking brightly coloured species.
[ترجمه ترگمان]شکارچیان برای اجتناب از حمله به گونه های درخشان و رنگارنگ مشاهده شده اند
[ترجمه گوگل]شکارچیان برای جلوگیری از حمله به گونه های روشن رنگ دیده شده اند
[ترجمه گوگل]شکارچیان برای جلوگیری از حمله به گونه های روشن رنگ دیده شده اند
10. The fire flared out brightly.
[ترجمه ترگمان]آتش روشن شد
[ترجمه گوگل]آتش روشن شد
[ترجمه گوگل]آتش روشن شد
11. The sun was shining brightly.
[ترجمه ترگمان]خورشید می درخشید
[ترجمه گوگل]خورشید درخشان بود
[ترجمه گوگل]خورشید درخشان بود
12. Brightly coloured packaging made the pens especially appealing to children.
[ترجمه ترگمان]بسته بندی لباس های رنگی، قلم را به خصوص برای کودکان جذاب می کرد
[ترجمه گوگل]بسته بندی واضح رنگی این قلم ها را به ویژه برای کودکان جذاب کرد
[ترجمه گوگل]بسته بندی واضح رنگی این قلم ها را به ویژه برای کودکان جذاب کرد
13. These brightly coloured insects flit about above the surface of the water.
[ترجمه ترگمان]این حشرات رنگارنگ به بالای سطح آب حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]این حشرات روشن رنگی در بالای سطح آب قرار دارند
[ترجمه گوگل]این حشرات روشن رنگی در بالای سطح آب قرار دارند
14. A fire was burning brightly in the fireplace.
[ترجمه ترگمان]آتشی در بخاری روشن بود
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در شومینه به شدت سوخته بود
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در شومینه به شدت سوخته بود
15. The lamp was shining brightly.
[ترجمه ترگمان]چراغ می درخشید
[ترجمه گوگل]چراغ روشن شد
[ترجمه گوگل]چراغ روشن شد
پیشنهاد کاربران
بطور روشن
روشنایی، به درخشندگی، درخشش
با خوشحالی
تابناک
روشن ( به رنگ روشن )
کلمات دیگر: