کلمه جو
صفحه اصلی

bike


معنی : انبوه، جمعیت، دوچرخه، کندوی زنبو عسل، مخفف دوچرخه
معانی دیگر : (عامیانه)، دوچرخه سواری کردن، مخفف bicycle

انگلیسی به فارسی

کندوی زنبو عسل، انبوه، جمعیت، مخفف bicycle ، دوچرخه


دوچرخه، کندوی زنبو عسل، انبوه، جمعیت، مخفف دوچرخه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a bicycle, motorcycle, or motorbike.
مشابه: bicycle
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bikes, biking, biked
مشتقات: biker (n.)
• : تعریف: to ride a bicycle, motorcycle, or motorbike.
مشابه: bicycle

• bicycle, two-wheeled vehicle operated by pedaling (informal)
ride a bicycle (informal)
a bike is a bicycle or a motorcycle; an informal word.

مترادف و متضاد

انبوه (اسم)
mass, heap, aggregation, clump, bike, congeries, riffraff, tump

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

دوچرخه (اسم)
bike, cart

کندوی زنبو عسل (اسم)
bike

مخفف دوچرخه (اسم)
bike

جملات نمونه

1. this bike is a real beauty
این دوچرخه واقعا عالی است.

2. he flaunted his new bike
با دوچرخه ی نو خود جولان می داد.

3. Could you mend my bike for me?
[ترجمه ترگمان]میشه موتور منو تعمیر کنی؟
[ترجمه گوگل]می توانید دوچرخه خود را برای من اصلاح کنید؟

4. He walked slowly up the hill pushing his bike.
[ترجمه ترگمان]آهسته از تپه بالا رفت و دوچرخه اش را هل داد
[ترجمه گوگل]او به آرامی قدم زد تا تپه دوچرخه سواری کند

5. He struggled to hold the bike down on the banked corners.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد دوچرخه اش را در گوشه دیگر نگه دارد
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا دوچرخه را در گوشه های نشیمن نگه دارد

6. My bike got wet in the rain.
[ترجمه ترگمان] دوچرخه من تو بارون خیس شد
[ترجمه گوگل]دوچرخه من در باران خیس شد

7. He chained his bike to the fence.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه اش را به حصار زنجیر کرد
[ترجمه گوگل]او دوچرخه خود را به حصار زنجیر کرد

8. I'm not going to let him repair my bike again because he made a really bad job of it last time.
[ترجمه ترگمان]من قرار نیست به او اجازه بدهم دوباره دوچرخه اش را تعمیر کند، چون دفعه قبل کارش خیلی بد بود
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم او را مجددا تعمیر دوچرخه خود کنم زیرا او آخرین بار از کار بدی انجام داد

9. My bike chain was clanking in an alarming way as I pedalled along.
[ترجمه ترگمان]همچنان که راه می رفتم، زنجیر دوچرخه من تلق تلق می کرد
[ترجمه گوگل]زنجیره دوچرخه من با یک حالت هشدار دهنده به سمت من حرکت کرد

10. Let's do a straight swap?your guitar for my bike.
[ترجمه Mahdieh] بیا یک مبادله ی مستقیم بکنیم؟گیتار تو با دوچرخه ی من.
[ترجمه ترگمان]بیا یه مبادله مستقیم بکنیم؟ guitar برای bike
[ترجمه گوگل]بیایید جابجایی مستقیم انجام دهیم گیتار شما برای دوچرخه من

11. He nagged me so much for a new bike that eventually I gave in.
[ترجمه ترگمان]او بیش از یک دوچرخه جدید به من داد که بالاخره تسلیم شدم
[ترجمه گوگل]او برای دوچرخه جدیدی که در نهایت به من داد، خیلی زشت بود

12. He got on his bike and rode off.
[ترجمه ترگمان]سوار دوچرخه شد و به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او دوچرخه سواری کرد و رفت

13. The bike is in need of replacement.
[ترجمه ترگمان]موتور به تعویض نیاز دارد
[ترجمه گوگل]دوچرخه نیاز به جایگزینی دارد

14. She hoicked her bike onto the car roof.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه اش را روی پشت بام اتومبیل گذاشت
[ترجمه گوگل]او دوچرخه خود را روی سقف خودرو گذاشت

15. Dirt bike trails crisscrossed the grassy furrows.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه کثیفی از شیارهای پوشیده از چمن عبور می کرد
[ترجمه گوگل]مسیرهای دوچرخه سواری خالی از چاله ها عبور می کنند

16. He was busy assembling the bike by himself.
[ترجمه ترگمان]خودش مشغول جمع کردن دوچرخه بود
[ترجمه گوگل]او مشغول جمع کردن دوچرخه سواری بود

پیشنهاد کاربران

بادبادک

دوچرخه

دوچرخه
the bike doesn't work . let's repair it
دوچرخه کار نمیکند . بیا درستش کنیم 🕯🕯🕯

Verb :
دوچرخه سواری کردن
سوار دوچرخه شدن
تحویل دادن چیزی به کسی توسط موتور سیکلت به منظور تحویل دادن سریعتر آن

دوچرخه، دوچرخه سواری

موتورسیکلت

به موتور و دوچرخه اشاره داره.
صرفاً به معنی دوچرخه نیست!


کلمات دیگر: