کلمه جو
صفحه اصلی

contrive


معنی : تدبیر کردن، تعبیه کردن
معانی دیگر : طرح کردن، نقشه کشیدن، طرح ریزی کردن، (با مهارت و ابتکار) ساختن، ابداع کردن، ترتیب دادن، زمینه سازی کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، (برای هدف های شوم) نقشه چینی کردن

انگلیسی به فارسی

تعبیه کردن، طرح‌ریزی کردن، تدبیر کردن


تصور کنید، تعبیه کردن، تدبیر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contrives, contriving, contrived
(1) تعریف: to plan or devise cleverly or ingeniously.
مترادف: create, design, devise, invent
مشابه: brew, dream up, imagine, maneuver, plan, scheme, think up

- The prisoner contrived his escape with great care.
[ترجمه امیری] زندانی فرارش را با دقت زیاد نقشه کشی کرد.
[ترجمه ترگمان] متهم با احتیاط هرچه تمام تر فرار کرد
[ترجمه گوگل] زندانی فرار او را با مراقبت های زیادی انجام داد
- She contrived an excuse that was wholly believable.
[ترجمه محمدحسن] او یک بهانه کاملا باورپذیر آورد.
[ترجمه ترگمان] بهانه ای تراشید که کام لا باورکردنی باشد
[ترجمه گوگل] او بهانه ای بود که کاملا باور داشت
- His friends contrived to utterly surprise him on his birthday.
[ترجمه ترگمان] دوستانش موفق شدند او را در روز تولدش غافلگیر کنند
[ترجمه گوگل] دوستانش تصور می کردند که او را در روز تولد خود کاملا تعجب کند

(2) تعریف: to scheme or plot with treacherous intent.
مترادف: conspire, intrigue, machinate, plot, scheme, trump up
مشابه: brew, concoct, devise, fabricate, finagle, hatch, make up, wangle

- The conspirators contrived the overthrow of the ruler.
[ترجمه ترگمان] توطئه کنندگان، سرنگونی حاکم را ساختند
[ترجمه گوگل] توطئه گران سرنگونی حاکم را متهم کردند

(3) تعریف: to cleverly devise (a mechanism or the like), esp. by improvising.
مترادف: concoct, devise, improvise, invent
مشابه: design, dream up, make up, rig, think up

- A clockmaker, John Harrison, contrived the marine chronometer, a device which allowed one to calculate one's longitude at sea.
[ترجمه ترگمان] A، جان هریسون، chronometer دریایی را که به کسی اجازه می داد طول جغرافیایی را در دریا محاسبه کند، ابداع کرد
[ترجمه گوگل] یک ساعت ساز، جان هریسون، از ساعت سنجی دریایی، دستگاهی بود که اجازه داد تا محدوده طول جغرافیایی خود را در دریا محاسبه کند

(4) تعریف: to manage, esp. by overcoming obstacles.
مترادف: improvise, manage, map out
مشابه: bring about, effect, formulate, maneuver, organize

- They contrived a way to get across the river.
[ترجمه ترگمان] راهی برای عبور از رودخانه پیدا کردند
[ترجمه گوگل] آنها راهی برای عبور از رودخانه پیدا کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: contrivable (adj.), contriver (n.)
• : تعریف: to create plans; scheme.
مترادف: devise, plan, plot, scheme
مشابه: arrange, design, finagle, intrigue, machinate

• devise, invent, concoct; succeed through stratagem; manage to do something
if you contrive to do something difficult, you try hard to succeed in doing it; a literary use.
if you contrive an event or situation, you succeed in making it happen, often by deceiving other people in some way; a formal use.

مترادف و متضاد

تدبیر کردن (فعل)
devise, design, machinate, work out, meditate, compass, contrive

تعبیه کردن (فعل)
devise, work out, prepare, contrive, improvise

invent, design


Synonyms: come up with, concoct, construct, cook up, create, devise, dream up, engineer, fabricate, fashion, forge, form, formulate, frame, handle, hatch, improvise, make, make up, manipulate, manufacture, move, plan, plot, project, rig, scheme, throw together, trump up, vamp, wangle, whip up


Antonyms: disorganize


bring about, succeed with difficulty


Synonyms: achieve, angle, arrange, carry out, cogitate, collude, compass, concoct, connive, develop, devise, effect, elaborate, engineer, execute, finagle, hatch, hit upon, intrigue, jockey, machinate, manage, maneuver, manipulate, mastermind, negotiate, pass, plan, play games, plot, project, scheme, shift, swing, work out, wrangle


Antonyms: demolish, destroy, ruin, stop, waste, wreck


جملات نمونه

He contrived to get into the hall.

او هرطوری بود، وارد سالن شد.


1. to contrive ways to help the poor
برای کمک به مستمندان روش هایی را تدبیر کردن

2. Couldn't you contrive a meeting between them? I think they'd be ideally suited.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستید ملاقاتی بین ایشان برقرار کنید؟ من فکر می کنم که آن ها برای من مناسب و مناسب بودند
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یک جلسه بین آنها ایجاد کنید؟ من فکر می کنم که آنها مناسب هستند

3. I decided to contrive a meeting between the two of them.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم بین آن دو قرار ملاقات کنم
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم یک جلسه بین دو نفر از آنها برگزار کنم

4. Their naughty children always contrive to make such a mess of things.
[ترجمه ترگمان]بچه Their همیشه ترتیبی می دهد که این جور چیزها را خراب کنند
[ترجمه گوگل]بچه های شیطانی آنها همیشه از این چیزها ناراحت هستند

5. I can contrive without your help.
[ترجمه ترگمان]بدون کمک شما می توانم ترتیبی بدهم
[ترجمه گوگل]من می توانم بدون کمک شما طراحی کنم

6. Can you contrive to be here a little earlier?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید کمی زودتر اینجا باشید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید کمی زودتر به اینجا بپیوندید؟

7. Do you think you could contrive something for hanging my clothes on until I can get a wardrobe?
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی بتونی یه چیزی برای آویزون کردن لباس های من پیدا کنی تا من بتونم یه کمد پیدا کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنید چیزی برای حلق آویز کردن لباس های من می تواند تا زمانی که من بتوانم یک کمد لباس بپوشم؟

8. Can you contrive to be at the station by noon?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید تا ظهر در ایستگاه باشید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید در ظهر در ایستگاه باشید؟

9. I found it difficult to contrive when prices of everything went up.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن قیمت ها چقدر دشوار بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که قیمت همه چیز افزایش یافت، دشوار بود

10. And the first day you arrive you contrive to get hold of this!
[ترجمه ترگمان]و روز اول که به اینجا می رسی موفق شدی که از این وضع جلوگیری کنی!
[ترجمه گوگل]و اولین روزی که به تو می رسیم به شما کمک می کند تا این را بدست آورید!

11. The Attorney-General Perhaps the hon. Gentleman will contrive to listen to what I am saying on this complicated matter.
[ترجمه ترگمان]دادستان - شاید هم ون - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - آقایان ترتیبی خواهند داد که سخنان من درباره این موضوع پیچیده گوش دهند
[ترجمه گوگل]دادستان کل شاید صحیح باشد جنتلمن می خواهد به آنچه که من در این موضوع پیچیده می گویم گوش کنم

12. We can contrive without meat.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم بدون گوشت درست کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم بدون گوشت بیاموزیم

13. Parmenter would contrive to get document blanks from the Records Branch.
[ترجمه ترگمان]Parmenter ترتیبی می دهد که جاه ای خالی اسناد را از شعبه بایگانی دریافت کند
[ترجمه گوگل]Parmenter برای ساختن مستندات مستند از اداره ثبت احوال آماده است

14. In as tactful a way as she could contrive she asked Shildon to hurry up with what he wanted to say.
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که می توانست ترتیبی بدهد که با آنچه می خواست بگوید عجله کند
[ترجمه گوگل]به عنوان شیوه ای با شیوه ای که او می توانست به آن بپردازد، از شیلتون پرسید که عجله دارد تا چه چیزی می خواهد بگوید

15. She found it difficult to contrive when prices of everything went up.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن قیمت همه چیز برایش دشوار بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که قیمت همه چیز افزایش یافت، دشوار بود

to contrive ways to help the poor

برای کمک به مستمندان روش‌هایی را تدبیر کردن


a machine contrived from a few spare parts

ماشینی که با (امتزاج) چند بخش یدکی ابداع شده بود


They killed him and artfully contrived that it should appear to be my doing.

او را کشتند و با تردستی طوری عمل کردند که گویی من او را کشته‌ام.


پیشنهاد کاربران

طراحی کردن ، اختراع کردن

خلق کردن، ایجاد کردن، شکل دادن

coin
create


کلمات دیگر: