کلمه جو
صفحه اصلی

disaffiliate


معنی : همکاری نکردن، به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
معانی دیگر : از عضویت محروم کردن، قطع رابطه کردن، ناوابسته کردن

انگلیسی به فارسی

همکاری نکردن، ناوابسته کردن، به همکاری یا شراکت خاتمه دادن


جدا کردن، همکاری نکردن، به همکاری یا شراکت خاتمه دادن


انگلیسی به انگلیسی

• divide, split, sever, cutoff

مترادف و متضاد

همکاری نکردن (فعل)
disaffiliate, disassociate

به همکاری یا شراکت خاتمه دادن (فعل)
disaffiliate

پیشنهاد کاربران

از کسی بریدن: قطع رابطه کردن.
( ( از دوست بریدن و پشت بر کار او کردن، از قضّیت مکارم و سجیّت اکارم دور افتاد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۱۵ ) .

( برگرفته از یادداشت جناب باقری عزیز )


کلمات دیگر: