1. he is not blamable for what happened
آنچه که اتفاق افتاد تقصیر او نیست.
2. But their circumscribed souls think: "Blamable is all great existence. "
[ترجمه ترگمان]اما روح محدود آن ها فکر می کند: \" این همه وجود عالی است \"
[ترجمه گوگل]اما روحیه های محدود آنها فکر می کنند: 'قابل تحمل است همه وجود بزرگ است '
3. In China, the system of imputation tenets is blamable liability principle and unblamable liability principle, and understanding blame is the particular situation of blamable liability principle.
[ترجمه ترگمان]در چین، سیستم اصول imputation اصل مسوولیت مدنی و اصل مسوولیت مدنی محسوب می شود و درک آن، موقعیت خاص اصل مسوولیت مدنی می باشد
[ترجمه گوگل]در چین، سیستم اعتبار محکومیت، اصل مسئولیت محکوم و اصل مسئولیت غیرقابل قبول است، و درک سرزنش وضعیت خاصی از اصل مسئولیت محکوم است
4. Cette attitude est blamable.
[ترجمه ترگمان]این مورد سزاوار سرزنش است
[ترجمه گوگل]Cette نگرش قابل تقصیر است
5. An exaggeration is a blood relation to falsehood and as blamable.
[ترجمه ترگمان]اغراق است، ارتباط خونی با دروغ و سزاوار سرزنش است
[ترجمه گوگل]اغراق یک رابطه خون با دروغ و محکومیت است
6. None of the desires dictated by vanity is more general, or less blamable, than that of being distinguished for the arts of conversation.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آرزوهای ناشی از غرور، کلی تر و or کم تر از آن است که برای هنر گفتگو متمایز شود
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از خواسته های ناشی از غرور، عمومی تر و یا کمتر قابل تقصیر است، که از هنر برای گفتگو متمایز است
7. You are aware that I am in no way blamable in this matter.
[ترجمه ترگمان]شما اطلاع دارید که من در این امر سزاوار سرزنش نیستم
[ترجمه گوگل]شما آگاه هستید که من در هیچ موردی محکوم به این موضوع نیستم
8. Now I eventually understand, I am the same as those guys who greedily go for wealth. We are normal, however, we want to live happily, well, it can not be criticized or blamable .
[ترجمه ترگمان]اکنون من در نهایت درک می کنم، من همان کسانی هستم که با حرص و ولع به دنبال ثروت هستند با این حال، ما عادی هستیم، با این حال، ما می خواهیم با خوشحالی زندگی کنیم، خوب، نمی توان آن را مورد انتقاد و یا blamable قرار داد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر من در نهایت درک می کنم، من همان کسانی هستم که دوست دارند ثروتمند شوند ما عادی هستیم، اما ما می خواهیم با خوشحالی زندگی کنیم، خوب، نمی توان از آن انتقاد کرد و یا قابل تقصیر بود
9. The offences which are committed through desire are more blamable than those which are committed through anger.
[ترجمه ترگمان]جرایمی که از طریق خواست انجام می شوند نسبت به کسانی که از طریق خشم مرتکب شده اند، blamable هستند
[ترجمه گوگل]جرایم که از طریق تمایل مرتکب شده اند، بیشتر از آنچه که از طریق خشم انجام می شود، قابل تقصیر است
10. An exaggeration is a blood relation to falsehood and nearly as blamable.
[ترجمه ترگمان]اغراق است، ارتباط خونی با دروغ و تقریبا سزاوار سرزنش است
[ترجمه گوگل]اغراق یک رابطه خون با دروغ و تقریبا به عنوان محکوم است