کلمه جو
صفحه اصلی

diplomat


معنی : دیپلمات، سیاستمدار، رجل سیاسی، سیاس، سایس
معانی دیگر : سیاست پرداز، سیاست کار (در مقایسه با: سیاستمدار politician و دولتمرد statesman)

انگلیسی به فارسی

سیاستمدار، رجل سیاسی، دیپلمات


دیپلمات، سیاستمدار، رجل سیاسی، سیاس، سایس


انگلیسی به انگلیسی

• government emissary to a foreign country
a diplomat is a government official, usually in an embassy, who negotiates with another country on behalf of his or her own country.

مترادف و متضاد

دیپلمات (اسم)
diplomat

سیاستمدار (اسم)
diplomat, politician, statesman, pol

رجل سیاسی (اسم)
diplomat, statesman

سیاس (اسم)
diplomat

سایس (اسم)
governor, ruler, sovereign, diplomat, politician, statesman, hakim

politician, consul


Synonyms: agent, ambassador, attaché, cabinet member, chargé d’affaires, conciliator, emissary, envoy, expert, go-between, legate, mediator, minister, moderator, negotiator, plenipotentiary, public relations person, representative, tactician


جملات نمونه

1. a career diplomat
دیپلمات حرفه ای

2. a veteran diplomat
یک دیپلمات کهنه کار

3. an accredited diplomat
دیپلمات دارای استوارنامه

4. He had a distinguished career as a diplomat.
[ترجمه ترگمان]او شغل برجسته ای مانند یک دیپلمات داشت
[ترجمه گوگل]او دارای یک حرفه برجسته به عنوان یک دیپلمات بود

5. The son of a diplomat, he has spent much of his life globe-trotting.
[ترجمه ترگمان]پسر یک دیپلمات، بیشتر عمر خود را صرف این کار کرده است
[ترجمه گوگل]فرزند یک دیپلمات، او عمیق تر زندگی خود را به سرقت رفته است

6. He served as a diplomat in Russia before the war.
[ترجمه ترگمان]او قبل از جنگ به عنوان دیپلمات در روسیه خدمت می کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از جنگ به عنوان یک دیپلمات در روسیه خدمت کرد

7. He's a U. S. diplomat assigned to the embassy in London.
[ترجمه ترگمان]او یک U است اس دیپلمات به سفارت در لندن منصوب شد
[ترجمه گوگل]او یک دیپلمات آمریکایی است که به سفارت در لندن اختصاص دارد

8. The deal is being authored by a Greek diplomat.
[ترجمه ترگمان]این معامله توسط یک دیپلمات یونانی نوشته شده است
[ترجمه گوگل]این معامله توسط یک دیپلمات یونان نوشته شده است

9. His job as a diplomat was a blind for his spying.
[ترجمه ترگمان]شغلش به عنوان یک دیپلمات برای جاسوسی او کور بود
[ترجمه گوگل]کار او به عنوان یک دیپلمات کور شد برای جاسوسی او

10. The diplomat threw in a joke, and the tension was instantly relieved.
[ترجمه ترگمان]دیپلمات شوخی کرد و تنش به سرعت تسکین یافت
[ترجمه گوگل]دیپلمات در شوخی گفت و تنش فورا راحت شد

11. You'll need to be a real diplomat to persuade them to come to some agreement.
[ترجمه ترگمان]شما باید یک دیپلمات واقعی باشید تا آن ها را متقاعد کنید که به توافق برسند
[ترجمه گوگل]شما باید یک دیپلمات واقعی باشید تا آنها را متقاعد کنید تا به توافق برسند

12. He told a diplomat that he might withdraw if he were allowed to keep part of a disputed oil field.
[ترجمه ترگمان]او به یک دیپلمات گفت که اگر به او اجازه داده شود که بخشی از یک میدان نفتی مورد مناقشه را حفظ کند، ممکن است عقب نشینی کند
[ترجمه گوگل]او به یک دیپلمات گفت که ممکن است او را ترک کند، اگر اجازه داده شود بخشی از میدان نفتی مورد بحث را حفظ کند

13. The Government disclosed that another diplomat has been arrested for spying.
[ترجمه ترگمان]دولت فاش کرده است که یک دیپلمات دیگر به اتهام جاسوسی دستگیر شده است
[ترجمه گوگل]دولت اعلام کرد که یک دیپلمات دیگر برای جاسوسی دستگیر شده است

14. The elderly diplomat came to Lanny's support.
[ترجمه ترگمان]این دیپلمات سالخورده به حمایت Lanny آمد
[ترجمه گوگل]دیپلمات سالخورده به حمایت لانی آمد

15. He has worked as a diplomat in the US, Sudan and Saudi Arabia.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان دیپلمات در ایالات متحده، سودان و عربستان سعودی کار کرده است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دیپلمات در ایالات متحده، سودان و عربستان سعودی کار کرده است

Most of the employees of that country's foreign ministry are professional diplomats.

بیشتر کارمندان وزرات خارجه‌ی آن کشور دیپلمات‌های حرفه‌ای هستند.



کلمات دیگر: