1. He entered the room with a certain diffidence.
[ترجمه ترگمان]با تردید خاصی وارد اتاق شد
[ترجمه گوگل]او با حماقت خاص وارد اتاق شد
2. She overcame her natural diffidence and spoke with great frankness.
[ترجمه ترگمان]با صداقت طبیعی بر او غلبه کرد و با صراحت سخن گفت
[ترجمه گوگل]او با بی احتیاطی طبیعی خود را غلبه کرد و با رک بودن عالی صحبت کرد
3. They had misgivings about Mr Major's diffidence, felt he was not carrying the battle to the strongly challenging enemy.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد بدگمانی آقای سرگرد دچار تردید شده بودند، احساس می کردند که نبرد را با دشمن سرسخت مبارزه نمی کند
[ترجمه گوگل]آنها درباره نگرانی آقای مژور نگران بودند و معتقد بودند که نبرد با دشمن به شدت چالش برانگیز نیست
4. He reflects on his own diffidence and awkwardness in large groups.
[ترجمه ترگمان]او با پریشانی و ناشیگری خودش در گروه های بزرگ رو به رو است
[ترجمه گوگل]او بر تردید و نومیدی خود در گروه های بزرگ بازتاب می کند
5. Growing older, learning to conquer his diffidence as he wins fame and fortune, still Hornblower does not change.
[ترجمه ترگمان]با بزرگ تر شدن، یادگیری برای غلبه بر diffidence به عنوان برنده شدن شهرت و ثروت، هنوز هم تغییر نمی کند
[ترجمه گوگل]رشد قد مسالمت آمیز، یادگیری تضاد خود را به عنوان او برنده شهرت و ثروت است، هنوز Hornblower تغییر نمی کند
6. Mr. Cruncher, with some diffidence, explained himself as meaning'Old Nick's. '
[ترجمه ترگمان]آقای کر نچر، با نوعی تردید، خود را به همان معنی که نیک پیر بود توضیح داد
[ترجمه گوگل]آقای Cruncher، با برخی از تردید، خود را به عنوان معنی 'عمومی نیک توضیح داد '
7. He has diffidence in expressing his opinions.
[ترجمه ترگمان]او به بیان نظرات خود دچار تردید شده است
[ترجمه گوگل]او در بیان عقایدش تردید دارد
8. It is with diffidence and hesitation that I approach this work.
[ترجمه ترگمان]با تردید و تردید می گویم که من به این کار نزدیک می شوم
[ترجمه گوگل]با توجه به تردید و تردید من به این کار نزدیک میشوم
9. What women mistake as thoughtlessness is often just diffidence.
[ترجمه ترگمان]علت بی تجربگی زن ها کم و کم و بی فکری است
[ترجمه گوگل]زنان اغلب به عنوان بی فکری اشتباه می کنند و اغلب فقط تردید هستند
10. We set his silence down diffidence.
[ترجمه ترگمان]ما سکوت او را کم کردیم
[ترجمه گوگل]ما سکوت خود را پایین آوردیم
11. We set his silence down to his diffidence.
[ترجمه ترگمان]ما سکوت او را در مقابل بدگمانی خود قرار دادیم
[ترجمه گوگل]ما سکوت خود را پایین گذاشتهایم تا خود را تسکین دهیم
12. Such diffidence calmed rather than alerted us.
[ترجمه ترگمان]این حرف ها به جای اینکه به ما هشدار بدهد، آرام آرام آرام گرفت
[ترجمه گوگل]چنین تردیدی به جای ما به ما هشدار داد
13. Diffidence is the poison of friendshellop.
[ترجمه ترگمان] diffidence \"زهر\" friendshellop \"- ه\"
[ترجمه گوگل]دشواری سم است
14. The region diffidence of the rural economy development is remarkable, and always expanding.
[ترجمه ترگمان]رشد منطقه رشد اقتصاد روستایی قابل توجه است و همیشه در حال گسترش است
[ترجمه گوگل]ناامیدی منطقه توسعه اقتصادی روستایی قابل توجه است و همیشه در حال گسترش است