کلمه جو
صفحه اصلی

disarrange


معنی : مغشوش کردن، بر هم زدن، بی ترتیب کردن، مختل کردن، به هم زدن
معانی دیگر : به هم ریختن، (ترتیب چیزی را) به هم زدن، آشفتن، پریشان کردن، نامرتب کردن

انگلیسی به فارسی

به‌هم زدن، بی‌ترتیب کردن، مختل کردن، بر‌هم زدن


انگلیسی به انگلیسی

• mess up, disorganize
to disarrange something means to make it untidy; a formal word.

مترادف و متضاد

مغشوش کردن (فعل)
confuse, adulterate, rile, flummox, mix up, unsettle, disorder, disarrange

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

به ترتیب کردن (فعل)
wanton, derange, disarrange, untune

مختل کردن (فعل)
disturb, disorder, frustrate, hip, disarrange, untune, disadjust, disorganize, mistune

به هم زدن (فعل)
disarrange

disorder


Synonyms: derange, discompose, disturb, get out of order, jumble, mess, mix up, ruffle, scramble, shuffle, unsettle, untidy


جملات نمونه

1. Her sudden departure has disarranged my plans.
[ترجمه ترگمان]حرکت ناگهانی او نقشه های مرا به هم می زند
[ترجمه گوگل]خروج ناگهانی او برنامه های من را نادیده گرفته است

2. The children came in and disarranged the place.
[ترجمه ترگمان]بچه ها می آمدند و آنجا را به هم می زدند
[ترجمه گوگل]کودکان وارد شدند و محل را نابود کردند

3. My son disarranged the papers on my desk.
[ترجمه ترگمان]پسرم کاغذهای روی میزم را مرتب کرد
[ترجمه گوگل]پسر من مقالات را روی میز من نادیده گرفت

4. Nothing swaggered with a raucous noise to disarrange the perfect harmony.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز با سر و صدا راه نمی رفت تا هماهنگی کامل را به هم بزند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز با سر و صدای شلوغ باهم مخلوط شده است

5. Have I the right to disarrange what it has arranged?
[ترجمه ترگمان]آیا من حق دارم که آنچه را که انجام داده ام به هم بزنم؟
[ترجمه گوگل]آیا من حق دارم که آنچه را که مرتب کرده اشکار کنم؟

6. Be careful not to disarrange the coiffures in row in front when you take a theatre.
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که هنگام سوار کردن تئاتر از هم جدا نشوید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که تزیینات را در ردیف مقابل در هنگام تئاتر نادیده بگیرید

7. Be careful not to disarrange the coiffures in row in front when you take your seat in a theatre.
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که وقتی در یک سالن تئاتر جای خود را بگیرید، the را درهم چفت نکنید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که صندلی خود را در یک تئاتر نبینید

8. Anxiety may disarrange the stomach.
[ترجمه ترگمان]اضطراب باعث گیج شدن شکم می شود
[ترجمه گوگل]اضطراب ممکن است معده را ناراحت کند

9. I know that s scene like this can easily disarrange your thoughts, no matter how brave you are.
[ترجمه ترگمان]من می دانم که این صحنه مانند این می تواند به راحتی افکار شما را مختل کند، مهم نیست که چقدر شجاع هستید
[ترجمه گوگل]من می دانم که صحنه ای مانند این می تواند به راحتی افکار شما را نادیده بگیرد، مهم نیست که چقدر شجاع هستید


کلمات دیگر: