کلمه جو
صفحه اصلی

amuck


معنی : دیوانگی
معانی دیگر : رجوع شود به: amok، amok : یک نوع جنون دراثر مر­ مالاریا که منجر به خودکشی میشود

انگلیسی به فارسی

( amok =) نوعی جنون در اثر مرض مالاریا که منجر به خودکشی می‌شود، دیوانگی


آمک، دیوانگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم و ( noun, adjective, adverb )
• : تعریف: variant of amok.

• amok, frenzy; act of running about in a frenzy
in a crazed or frenzied manner; confusedly, in a disorderly fashion (also amok)
crazed, frenzied; confused, disorderly (also amok)

مترادف و متضاد

دیوانگی (اسم)
derangement, frenzy, insanity, dementia, amok, madness, craziness, mania, amuck, distraction, rage, craze, rave, lunacy, delirium, furor, phrensy

crazily


Synonyms: berserk, destructively, ferociously, frenziedly, in a frenzy, insanely, madly, maniacally, murderously, savagely, uncontrollably, violently, wildly


جملات نمونه

1. In no minute did the sea run amuck.
[ترجمه ترگمان]در عرض یک دقیقه دریا از کار افتاده بود
[ترجمه گوگل]در هیچ لحظه دریایی امک را اجرا کرد

2. In the time that amuck in pilfer edition, this is an impossible task almost.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان که در ویرایش pilfer اجرا می شود، این کار یک کار غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]در آن زمان که در نسخه خسته کننده قرار دارد، تقریبا این یک کار غیرممکن است

3. The more they run amuck, the better for us.
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر دیوانه وار رفتار می کنند، برای ما بهتر است
[ترجمه گوگل]هرچه بیشتر آنها را اجرا کنید، بهتر است برای ما

4. Let your imagination amuck and create the world that you would wish to be in.
[ترجمه ترگمان]imagination را کنترل کنید و دنیایی را که می خواهید در آن زندگی کنید، ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]اجازه دهید تصورات شما را به خود جلب کند و دنیا را که می خواهید در آن قرار گیرد ایجاد کنید

5. A big elephant is running amuck in the village, tearing up the trees by the roots.
[ترجمه ترگمان]یک فیل بزرگ در روستا amuck می کند و درخت ها را از ریشه کنده می کند
[ترجمه گوگل]یک فیل بزرگ در روستای آمک زندگی می کند و درختان را از روی ریشه ها پاره می کند

6. We shall let the Rightists run amuck for a time and let them reach their climax.
[ترجمه ترگمان]ما اجازه خواهیم داد که the برای مدتی کنترل شود و به آن ها اجازه دهیم که به اوج خود برسند
[ترجمه گوگل]ما اجازه می دهیم که رأی دهندگان برای مدت زمان ایده آل خود را اجرا کنند و به اوج خود برسند

7. The scoundrels who ran amuck will be severely punished.
[ترجمه ترگمان]scoundrels که فرار می کنند به شدت مجازات خواهند شد
[ترجمه گوگل]مظنونان که آمک را اداره می کنند، به شدت مجازات می شوند

8. The Spaniards ran amuck in Chinese quarter and pillaged their jurks in the harbour.
[ترجمه ترگمان]اسپانیایی ها در کوی چینی amuck ran و jurks را در بندرگاه غارت کردند
[ترجمه گوگل]اسپانیایی ها در بخش چینی فرورفتند و قایق هایشان را در بندر غرق کردند

9. When the restaurant caught fire the patrons ran amuck, blocking the exit.
[ترجمه ترگمان]وقتی که رستوران آتش گرفت، مشتری ها از کنترل خارج شدند و راه خروج را سد کردند
[ترجمه گوگل]وقتی رستوران به آتش کشیده شد، حامیان آن را میکشند و مانع از خروج می شوند

10. Let your imagination run amuck and create the world that you would wish to be in.
[ترجمه ترگمان]بگذارید تخیل شما از کنترل خارج شود و دنیایی را که می خواهید در آن زندگی کنید، ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]اجازه دهید تخیل خود را اجرا کنید و دنیا را که می خواهید در آن قرار گیرد ایجاد کنید

11. The sea ran amuck.
[ترجمه ترگمان]دریا از کار افتاده بود
[ترجمه گوگل]دریای آمک را فراموش کرد

12. The soldier was completely amuck.
[ترجمه ترگمان]این سرباز از کار افتاده بود
[ترجمه گوگل]سرباز به طور کامل از بین رفت

13. The insane man was sent to an asylum so that he would not run amuck.
[ترجمه ترگمان]این مرد دیوانه به تیمارستان فرستاده شد تا او را دیوانه نکند
[ترجمه گوگل]مرد دیوانه به پناهگاه فرستاده می شود تا او اموک را فراموش کند


کلمات دیگر: