کار وارونه کردن، کار غیر منطقی کردن
put the cart before the horse
کار وارونه کردن، کار غیر منطقی کردن
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to do or place things contrary to their logical order.
• took the last step before the first, counted his chickens before they were hatched
جملات نمونه
1. Don’t put the cart before the horse.
[ترجمه ترگمان]گاری رو بذار پیش اسب
[ترجمه گوگل]سبد خرید را قبل از اسب نگذارید
[ترجمه گوگل]سبد خرید را قبل از اسب نگذارید
2. Put the cart before the horse.
[ترجمه ترگمان]گاری را بگذار پیش اسب
[ترجمه گوگل]سبد خرید را قبل از اسب قرار دهید
[ترجمه گوگل]سبد خرید را قبل از اسب قرار دهید
3. To get married first and then get a job is putting the cart before the horse.
[ترجمه ترگمان]برای ازدواج اول و بعد از آن کاری پیدا کنید که گاری را جلوی اسب قرار دهید
[ترجمه گوگل]برای اولین بار ازدواج کرده و پس از آن یک شغل است که سبد خرید را قبل از اسب قرار دهید
[ترجمه گوگل]برای اولین بار ازدواج کرده و پس از آن یک شغل است که سبد خرید را قبل از اسب قرار دهید
4. Aren't you putting the cart before the horse by deciding what to wear for the wedding before you've even been invited to it?
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه به این موضوع دعوت بشی قبل از اینکه به این موضوع دعوت بشی سوار گاری نمیشی؟
[ترجمه گوگل]آیا قبل از اینکه شما حتی به آن دعوت می شوید، قبل از اینکه اسب را با قضاوت در مورد عروسی بپوشانید، قرار ندهید؟
[ترجمه گوگل]آیا قبل از اینکه شما حتی به آن دعوت می شوید، قبل از اینکه اسب را با قضاوت در مورد عروسی بپوشانید، قرار ندهید؟
5. It is Labour's insistence on putting the cart before the horse which fills me with gloom.
[ترجمه ترگمان]این بر اصرار حزب کارگر بر قرار دادن گاری در برابر اسبی است که مرا با افسردگی پر می کند
[ترجمه گوگل]اصرار کارگران برای قرار دادن سبد خرید قبل از اسب است که من را ناراحت می کند
[ترجمه گوگل]اصرار کارگران برای قرار دادن سبد خرید قبل از اسب است که من را ناراحت می کند
6. It seems to me that Mr Topolski is putting the cart before the horse.
[ترجمه ترگمان]به نظرم آقای Topolski گاری را جلو اسب می گذارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آقای Topolski سبد خرید خود را پیش از اسب قرار داده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آقای Topolski سبد خرید خود را پیش از اسب قرار داده است
7. This is putting the cart before the horse.
[ترجمه ترگمان]این بار ارابه را در مقابل اسب قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این سبد خرید قبل از اسب است
[ترجمه گوگل]این سبد خرید قبل از اسب است
8. This may sound like putting the cart before the horse and being unnecessarily pessimistic.
[ترجمه ترگمان]این می تواند شبیه به قرار دادن گاری در مقابل اسب باشد و به طور غیر ضروری بدبینانه نباشد
[ترجمه گوگل]این ممکن است مانند قرار دادن سبد خرید قبل از اسب و غیر ضروری بدبین باشد
[ترجمه گوگل]این ممکن است مانند قرار دادن سبد خرید قبل از اسب و غیر ضروری بدبین باشد
9. The government has put the cart before the horse as it implemented drug testing schemes rather than the educational part of the campaign first.
[ترجمه ترگمان]دولت این گاری را قبل از اجرای طرح آزمایش مواد مخدر به جای بخش آموزشی این رقابت ها، پیش از اسب قرار داده است
[ترجمه گوگل]دولت، پیش از اسب، سبد خرید خود را به عنوان بخشی از برنامه آموزشی آزمایش مواد مخدر به جای بخش آموزشی بخش اول برنامه قرار داده است
[ترجمه گوگل]دولت، پیش از اسب، سبد خرید خود را به عنوان بخشی از برنامه آموزشی آزمایش مواد مخدر به جای بخش آموزشی بخش اول برنامه قرار داده است
10. Don't put the cart before the horse in the process of getting the job done.
[ترجمه ترگمان]گاری را جلوی اسب در روند گرفتن کار قرار ندهید
[ترجمه گوگل]هنوز سبد خرید قبل از اسب در روند کارهای انجام قرار داده است
[ترجمه گوگل]هنوز سبد خرید قبل از اسب در روند کارهای انجام قرار داده است
11. You will put the cart before the horse if you emphasize the method at the expense of content.
[ترجمه ترگمان]اگر شما بر این روش با هزینه محتوی تاکید دارید، گاری را پیش از اسب قرار دهید
[ترجمه گوگل]اگر بر روش خود در هزینه محتوا تأکید کنید، سبد خرید را قبل از اسب قرار دهید
[ترجمه گوگل]اگر بر روش خود در هزینه محتوا تأکید کنید، سبد خرید را قبل از اسب قرار دهید
12. To teach writing before reading is to put the cart before the horse.
[ترجمه ترگمان]آموزش دادن قبل از خواندن این است که گاری را قبل از اسب قرار دهید
[ترجمه گوگل]برای تدریس نوشتن قبل از خواندن قرار دادن سبد خرید قبل از اسب است
[ترجمه گوگل]برای تدریس نوشتن قبل از خواندن قرار دادن سبد خرید قبل از اسب است
13. To many old timers want to put the cart before the horse when giving advice to newbies.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تایمرهای قدیمی می خواهند گاری را جلوی اسب قرار دهند وقتی به تازه واردها توصیه می کنند
[ترجمه گوگل]به بسیاری از تایمر های قدیمی می خواهید در هنگام ارائه مشاوره به افراد جدید سبد خرید را قبل از اسب کنید
[ترجمه گوگل]به بسیاری از تایمر های قدیمی می خواهید در هنگام ارائه مشاوره به افراد جدید سبد خرید را قبل از اسب کنید
14. What I'm trying to say is: many players put the cart before the horse.
[ترجمه ترگمان]چیزی که می خواهم بگویم این است: بسیاری از بازیکنان ارابه را مقابل اسب قرار می دهند
[ترجمه گوگل]چیزی که من می خواهم بگویم اینست که بسیاری از بازیکنان سبد خرید خود را پیش از اسب قرار داده اند
[ترجمه گوگل]چیزی که من می خواهم بگویم اینست که بسیاری از بازیکنان سبد خرید خود را پیش از اسب قرار داده اند
پیشنهاد کاربران
برای بهتر انجام دادن کارها، از اخر به اول انجام داد
سرنا را از سر گشادش زدن
کارها را وارونه انجام دادن
نعل وارونه زدن
لقمه را دور سر چرخاندن
نعل وارونه زدن
لقمه را دور سر چرخاندن
کلمات دیگر: