کلمه جو
صفحه اصلی

chide


معنی : سرزنش کردن، عتاب کردن، گله کردن از، غرغر کردن
معانی دیگر : (با ملایمت) سرزنش کردن، نکوهیدن

انگلیسی به فارسی

سرزنش کردن، گله کردن از، غرغرکردن


چی بپوش، سرزنش کردن، گله کردن از، عتاب کردن، غرغر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chides, chiding, chid, chidden, chided
(1) تعریف: to nag or goad by criticizing.
مترادف: nag
مشابه: criticize, goad, needle, pester

- His friends chided him into wearing more stylish clothes.
[ترجمه محمد قاسمی] دوستانش سرزنشش کردند تا لباس های شیک تری بپوشد
[ترجمه ترگمان] دوستانش او را به پوشیدن لباس های مد روز سرزنش کردند
[ترجمه گوگل] دوستانش او را به پوشیدن لباسهای شیک ترجیح دادند

(2) تعریف: to express disapproval of.
مترادف: admonish, reproach, reprove
متضاد: commend, praise
مشابه: berate, chastise, correct, criticize, rate, rebuke, reprimand, scold, take to task, tongue-lash

- Her mother chided her for making careless mistakes.
[ترجمه ترگمان] مادرش او را سرزنش می کرد که اشتباه می کند
[ترجمه گوگل] مادرش او را به خاطر اشتباهات بی دقت سوق داد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: chider (n.)
• : تعریف: to point out someone's faults.
مترادف: criticize
مشابه: reprove, scold

• scold, quarrel, tease
if you chide someone, you scold them; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

عتاب کردن (فعل)
blame, rebuke, chide, reprove, expostulate

گله کردن از (فعل)
chide

غرغر کردن (فعل)
grumble, murmur, grudge, chide, growl, mutter

criticize, lecture


Synonyms: admonish, berate, blame, call down, call on the carpet, castigate, censure, check, condemn, exprobate, find fault, flay, give a hard time, lesson, monish, rate, rebuke, reprehend, reprimand, reproach, reprove, scold, slap on the wrist, speak to, take down, take down a peg, talk to, tell off, tick off, upbraid


Antonyms: compliment, laud, praise


جملات نمونه

1. 'Edward, you are naughty,' Dorothy chided.
[ترجمه ترگمان]در وتی با لحنی سرزنش آمیز گفت: ادوارد، تو بدجنسی
[ترجمه گوگل]دوروتی، ادوارد، شما شیطنت آمیز است

2. The manager chided him for his delay.
[ترجمه ترگمان]مدیر به خاطر تاخیر خود او را سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]مدیر او را به خاطر تأخیر او سوق داد

3. He gently chides his students every time they misspelled a word.
[ترجمه ترگمان]هر بار که این کلمه را اشتباه تلفظ می کردند به آرامی دانش آموزان خود را زیر پا می گذاشت
[ترجمه گوگل]او هر وقت با یک کلمه اشتباه گرفته، به آرامی دانشجویانش را می خواند

4. She chided him for not responding to her Christmas cards.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر جواب دادن به کارت های کریسمس او را سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]او برای او به کارت کریسمس خود پاسخ نداد

5. He swiftly chided himself for such thoughts.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت خود را برای این افکار سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]او خود را برای چنین افکار سریعا سرزنش کرد

6. She was chiding her son for not being more dutiful to her.
[ترجمه ترگمان]داشت پسرش را بابت این که برایش مهم نبود سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]او پسرش را به خاطر عدم محکومیتش به او تقدیم کرد

7. She chided him for his bad manners.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رفتار بدی که داشت او را سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]او او را به خاطر رفتارهای بد او سوگند خورد

8. She chided herself for being so impatient with the children.
[ترجمه ترگمان]از این که از بچه ها حوصله اش سر رفته بود خود را سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]او خود را برای اینکه خیلی با کودکان بی قراری می کرد، سرزنش کرد

9. 'Isn't that a bit selfish?' he chided.
[ترجمه ترگمان]این کمی خودخواهانه نیست؟ با لحنی سرزنش آمیز گفت:
[ترجمه گوگل]آیا این کمی خودخواهانه نیست؟ او فریاد زد

10. She chided him for his laziness.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر تنبلی و تنبلی او را سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]او او را به خاطر تنبلی او سوگند خورد

11. He gently chided the two women.
[ترجمه ترگمان]با مهربانی این دو زن را سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی دو زن را سرزنش کرد

12. Cross chided himself for worrying.
[ترجمه ترگمان]از این بابت خود را سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]صلیب خود را برای نگرانی خواند

13. The old woman is always scolding and chiding.
[ترجمه ترگمان]پیرزن همیشه سرزنش می کند و سرزنش می کند
[ترجمه گوگل]پیرمرد همیشه گریه می کند

14. She wasn't normally afraid of thunderstorms, she chided herself crossly, as alarm pulsed through her body.
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت خودش را سرزنش می کرد، همان طور که آژیر در بدن او جریان داشت
[ترجمه گوگل]او به طور معمول از رعد و برق نمی ترسید، او خودش را به صورت صلیبی سرازیر کرد، چون زنگ خطر از طریق بدن او پالس شده بود

15. Don't be ridiculous! she chided herself.
[ترجمه ترگمان]مسخره بازی در نیار! او خودش را سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]مسخره نشو او خودش خودش را گول زد

My father always chided me for being careless.

پدرم همیشه مرا به‌خاطر بی‌دقتی ملامت می‌کرد.



کلمات دیگر: