1. an amusing person
آدم بامزه
2. an amusing story
داستانی سرگرم کننده
3. the clown's amusing appearance
قدوقواره ی خنده آور دلقک
4. mehri's play was amusing and its sociological angle had a great appeal
نمایشنامه ی مهری سرگرم کننده بود و جنبه ی اجتماعی بسیار گیرایی داشت.
5. I don't find his jokes at all amusing .
[ترجمه fateme] من همه ی جک های اورا خنده دار نمیبینم
[ترجمه لیلا] من اصلا جوک های او را خنده دار نمی دونم.
[ترجمه �] من چیز خنده داری در جک های او پیدا نمیکنم
[ترجمه ترگمان]من شوخی او را اصلا خنده دار نیافته هستم
[ترجمه گوگل]من جوک هایم را در همه جا سرگرم کننده پیدا نمی کنم
6. He always exaggerates to make his stories more amusing.
[ترجمه یاسین خواموشی] او همیشه اغراق می کند تا داستان هایش سرگرم کننده تر شود.
[ترجمه ترگمان]همیشه از آن بزرگ می شد که داستان های خود را بیشتر سرگرم کننده جلوه دهد
[ترجمه گوگل]او همیشه هیجان زده می شود تا داستان هایش سرگرم کننده تر شود
7. The youngsters got up to all sorts of amusing antics.
[ترجمه ترگمان]جوانان به انواع و اقسام کاره ای خنده دار سرگرم بودند
[ترجمه گوگل]جوانان به انواع سرگرمی های سرگرم کننده افتاده اند
8. She keeps a store of amusing stories in her head.
[ترجمه zahra] او فروشگاهی از داستانهای سرگرم کننده را در ذهن خود نگهداری می کند.
[ترجمه ترگمان]او یک انبار پر از داستان های سرگرم کننده را در سرش نگه می دارد
[ترجمه گوگل]او فروشگاه داستان های سرگرم کننده را در سر او نگه می دارد
9. Dad would occasionally break in with an amusing comment.
[ترجمه ترگمان]بابا گاهی با یک نظر سرگرم کننده وارد اتاق می شد
[ترجمه گوگل]پدر گاهی اوقات با یک نظر سرگرم کننده درگیر می شود
10. The speaker got off one or two very amusing jokes.
[ترجمه ترگمان]سخنران یکی دو شوخی خنده دار را ازسر گرفت
[ترجمه گوگل]سخنران یک یا دو جوک بسیار سرگرم کننده را گرفت
11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
12. The play was amusing, but it was little more than froth.
[ترجمه ترگمان]بازی سرگرم کننده بود، اما چیزی بیشتر از کف زدن نبود
[ترجمه گوگل]این بازی سرگرم کننده بود، اما کمی بیشتر از فوم بود
13. The girl was amusing herself with a doll.
[ترجمه Mohadeseh] دختر خودش را با عروسک سرگرم میکرد
[ترجمه ترگمان]دخترک با عروسک خود را سرگرم می کرد
[ترجمه گوگل]دختر با عروسک خودش را سرگرم کرد
14. The dialogue is amusing but the plot is weak.
[ترجمه ترگمان]گفتگو سرگرم کننده است، اما نقشه ضعیف است
[ترجمه گوگل]گفتگو سرگرم کننده است اما طرح ضعیف است
15. He told an amusing story as a lead-in to his speech.
[ترجمه ترگمان]او داستان جالبی را به عنوان رهبر ارکستر به عنوان راهنما تعریف کرد
[ترجمه گوگل]او یک داستان جالب را به عنوان سخنرانی در سخنرانی خود بیان کرد
16. He related some amusing stories in his childhood to his children.
[ترجمه ترگمان]او در کودکی داستان های سرگرم کننده ای برای فرزندان خود نقل می کرد
[ترجمه گوگل]او برخی از داستان های سرگرم کننده در دوران کودکی خود را به فرزندان خود